English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
phonetioist طرفداری املای مطابق صدا
Search result with all words
phonetist متخصص ترکیب صداها طرفداری املای مطابق صدا
Other Matches
standards مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
orthographically با املای درست
heterography املای نادرست
heterography املای بی قاعده
draughty املای انگلیسی واژهی drafty
draughtiest املای انگلیسی واژهی drafty
draftiest املای انگلیسی واژهی drafty
misspell املای غلط بکار بردن
draftier املای انگلیسی واژهی drafty
misspelled املای غلط بکار بردن
misspells املای غلط بکار بردن
misspelt املای غلط بکار بردن
draughtier املای انگلیسی واژهی drafty
heteronym کلمهای که املای ان باکلمه دیگریکسان ولی معنی وتلفظ ان دگرگون
homograph کلمهای که املای ان باکلمه دیگر یکسان ولی معنی ان مختلف باشد
one tideness طرفداری
adhesion طرفداری
partisanship طرفداری
sidings طرفداری
siding طرفداری
devotion طرفداری
partiality طرفداری
one sidedness طرفداری
favoritism طرفداری
favouritism طرفداری
he sided with us طرفداری از ما کرد
party spirit طرفداری حزبی
bias طرفداری تعصب
sides طرفداری کردن از
prelatism طرفداری ازمتران ها
to stand for طرفداری کردن از
growthmanship طرفداری ازرشد
biases طرفداری تعصب
side طرفداری کردن از
germanism طرفداری از المان
take the part of طرفداری کردن
advocate طرفداری کردن
advocating طرفداری کردن حامی
advocates طرفداری کردن حامی
libertarianism طرفداری از ازادی فردی
proslavery طرفداری از برده فروشی
respect of persons طرفداری و واهمه از کسان
royalism طرفداری از رژیم سلطنتی
favor طرفداری مرحمت کردن
advocated طرفداری کردن حامی
favours همراهی یا طرفداری کردن با
to take the p of a person ازکسی طرفداری کردن
favors همراهی یا طرفداری کردن با
To take someones side . To side with someone. از کسی طرفداری کردن
favors طرفداری مرحمت کردن
favoring همراهی یا طرفداری کردن با
unprejudiced بدون تبعیض یا طرفداری
favored همراهی یا طرفداری کردن با
favored طرفداری مرحمت کردن
favour طرفداری مرحمت کردن
favouring طرفداری مرحمت کردن
favours طرفداری مرحمت کردن
favour همراهی یا طرفداری کردن با
favouring همراهی یا طرفداری کردن با
favoring طرفداری مرحمت کردن
with out any p to بدون هیچ طرفداری ازاو
sectionalism طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
pan americanism طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
partook بهره داشتن طرفداری کردن
The senator argued in favour of lowering the tax. سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
temperance طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
feminism عقیده به برابری زن ومرد طرفداری اززنان
insurrectionism اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
teetotal وابسته به طرفداری از منع مسکرات کردن
world federalism طرفداری از حکومت جهانی ائتلاف دول
royalism شاهپرستی طرفداری از سیستم حکومت سلطنتی
to lobby against [for] somebody سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف [طرفداری از] کسی
prohibitionism طرفداری از حکم منع فروش نوشابههای الکی
loyalists کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
p in favour of a person تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
loyalist کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
agrarianism تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
according مطابق
complying مطابق با
comply مطابق با
complied مطابق با
even with مطابق
complied with مطابق با
frae مطابق
congurous مطابق
accordant مطابق
corresponding to مطابق با
corresponding to مطابق
correspounding مطابق
correspoundent مطابق
agreeably to مطابق
similar مطابق
respondent مطابق
correspondent مطابق
pursuant مطابق
corresponding مطابق
confirming مطابق
complies مطابق با
according to مطابق
after مطابق
matched مطابق
from مطابق
similiar مطابق
in keeping مطابق
in register مطابق
incompliance with مطابق
secundumn مطابق
consilient مطابق
correspondents مطابق
respondents مطابق
within مطابق
by the square مطابق نمونه
orthodox مطابق مرسوم
astronomically مطابق هیئت
corresponding مطابق متشابه
constitutionally مطابق قانون
after the manner of بتقلید مطابق
as usual مطابق معمول
by my watch مطابق ساعت من
conform to مطابق بودن با
newfashioned مطابق مد روز
trendy مطابق آخرین مد
trendiest مطابق آخرین مد
trendier مطابق آخرین مد
testamentary مطابق با وصیت
pedagogically مطابق فن تعلیم
pursuant to مطابق برحسب
at my request مطابق با تقاضای من
to correspond to مطابق بودن
correspound مطابق بودن
adjust مطابق کردن
homologize مطابق شدن
hygienically مطابق بهداشت
in accordance with مطابق موافق
synchrinized مطابق بودن
physiologically مطابق فیزیولوژی
synchronize مطابق بودن
poshest مطابق مد روز
correspond مطابق بودن
posher مطابق مد روز
traditionally مطابق احادیث
fashionably مطابق معمول
synchronises مطابق بودن
synchronizes مطابق بودن
synchronising مطابق بودن
posh مطابق مد روز
corresponded مطابق بودن
corresponds مطابق بودن
geometrically مطابق هندسه
up to date مطابق روز
up-to-date مطابق روز
to برحسب مطابق
synchronised مطابق بودن
relevant وابسته مطابق
classic مطابق بهترین نمونه
classics مطابق بهترین نمونه
up to date مطابق اخرین طرز
up-to-date مطابق اخرین طرز
currencies مطابق روز بودن
currency مطابق روز بودن
quite the thing مطابق بارسم معمول
keping with one's view مطابق نظرکسی بودن
pedagogical teaching اموزش مطابق فن تعلیم
meets مطابق شرایط بودن
true life مطابق زندگی روزمره
true copy رونوشت مطابق با اصل
to keep step to a band مطابق موزیک پازدن
metronomic مطابق میزانه شمار
modular مطابق اندازه یامقیاس
biblical مطابق کتاب مقدس
parallel نظیر مطابق بودن با
paralleled نظیر مطابق بودن با
paralleling نظیر مطابق بودن با
parallelled نظیر مطابق بودن با
parallelling نظیر مطابق بودن با
parallels نظیر مطابق بودن با
pedagogically مطابق علم اموزش
meet مطابق شرایط بودن
reconstructions نمونه مطابق اصل
ideal مطابق نمونه واقعی
ethnologically مطابق علم نژادشناسی
musically مطابق اصول موسیقی
ethically مطابق علم اخلاق
constitutional مطابق قانون اساسی
discretionally مطابق میل و اختیار
dialectically مطابق قواعد منطق
anatomically مطابق علم تشریح
reconstruction نمونه مطابق اصل
ideals مطابق نمونه واقعی
cut and dried مطابق نقشه وبرنامه
technically مطابق اصول فنی
cut-and-dried مطابق نقشه وبرنامه
anno hegirae مطابق تقویم هجری
accentually مطابق تکیه صدا
cut and dry مطابق نقشه وبرنامه
that i snot in keepingwith our این مطابق نظریه مانیست
conventional مرسوم مطابق ایین وقاعده
sunwise مطابق گردش عقربک ساعت
standardization مطابق معیار خاص دراوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com