English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
presbyteral طرفدار اصول پرسبیتری وابسته به کشسش ها
Other Matches
mutualist طرفدار اصول همدستی
feudalist طرفدار اصول ملوک الطوایف
spiritualists طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
spiritualist طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
tammany انجمن تامانی نیویورک وابسته بانجمن طرفدار کسب نفوذ سیاسی وبلدی بوسیله رشاء
neological ناشی از تجد د مذهبی وابسته به اصول نوین یاواژه سازی در زبان
presbyterial عضوکلیسای پرسبیتری
presbyterial طرفداراصول پرسبیتری
nationalists طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
nationalist طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
sanitize مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
adherents طرفدار
adherent طرفدار
one-sided طرفدار
insurrectionist طرفدار
advocate طرفدار
cohorts طرفدار
partizan طرفدار
partizan etc طرفدار
partisan طرفدار
partisans طرفدار
pro- طرفدار
factioneer طرفدار
pro طرفدار
cohort طرفدار
exponents طرفدار
advocating طرفدار
advocated طرفدار
votary طرفدار
party طرفدار
partial طرفدار
exponent طرفدار
advocates طرفدار
advocator طرفدار
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
royalists طرفدار سلطنت
he is on our side طرفدار مااست
abolitionist طرفدار برانداختن
nudist طرفدار برهنگی
factionary طرفدار یک فرقه
activist طرفدار عمل
papist طرفدار پاپ
football fan [British English] طرفدار فوتبال
reformer طرفدار نهضت
soccer fan [soccer supporter] [American English] طرفدار فوتبال
activists طرفدار عمل
monopolist طرفدار انحصار
reformers طرفدار نهضت
risk lover طرفدار ریسک
centralists طرفدار تمرکز
to count طرفدار شمردن
democrate طرفدار دمکراسی
keynesianism طرفدار کینز
absolutist طرفدار استبداد
interventionist طرفدار مداخله
risk lover طرفدار خطر
royalist طرفدار سلطنت
centralist طرفدار تمرکز
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
communist طرفدار مرام اشتراکی
aesthete طرفدار صنایع زیبا
feminists طرفدار حقوق زنان
football fan [American English] طرفدار فوتبال آمریکایی
revivalists طرفدار احیای مذهبی
theorists طرفدار استدلال نظری
partialist شخص طرفدار یا معتصب
world federalist طرفدار حکومت جهانی
protectionism مکتب طرفدار حمایت
aesthetes طرفدار صنایع زیبا
proponents توضیح دهنده طرفدار
equalitarian طرفدار تساوی انسان
theocrat طرفدار یزدان سالاری
prohibitionist طرفدار منع مسکرات
teetotalist طرفدار منع مسکرات
negrophile طرفدار سیاه پوست
federalist طرفدار دولت فدرال
libertarians طرفدار ازادی اراده
theorist طرفدار استدلال نظری
libertarian طرفدار ازادی اراده
communists طرفدار مرام اشتراکی
revivalist طرفدار احیای مذهبی
proponent توضیح دهنده طرفدار
supply side economics اقتصاد طرفدار عرضه
parliamentarian طرفدار حکومت پارلمانی
aristocrate طرفدار حکومت اشراف
parliamentarians طرفدار حکومت پارلمانی
autonomist طرفدار استقلال داخلی
mongamist طرفدار داشتن یک همسر
radical طرفدار اصلاحات اساسی
feminist طرفدار حقوق زنان
radicals طرفدار اصلاحات اساسی
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
sympathisers طرفدار همفکر پشتیبان فکری
sympathizer طرفدار همفکر پشتیبان فکری
adhering طرفدار بودن وفا کردن
adequateness طرفدار بودن وفا کردن
sympathizers طرفدار همفکر پشتیبان فکری
fan پشتیبان [طرفدار] [هوادار] [ورزش]
centrist wing طرفدار جناح میانه رو [سیاست]
academic طرفدار حکمت و فلسفه افلاطون
suffragette زن طرفدار حق رای وانتخاب زنان
adhered طرفدار بودن وفا کردن
adheres طرفدار بودن وفا کردن
suffragettes زن طرفدار حق رای وانتخاب زنان
adhere طرفدار بودن وفا کردن
humanitarian طرفدار کاهش الام بشر
protectionists طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
protectionist طرفدار حمایت از صنایع داخلی
literalist طرفدار معنی یا ترجمه لفظی
white supremacist طرفدار تفوق نژادی سفیدپوستان
protectionists طرفدار حمایت از صنایع داخلی
protectionist طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
mercantilist طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
socialist سوسیالیست طرفدار توزیع وتعدیل ثروت
teetotaller طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
teetotallers طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
socialists سوسیالیست طرفدار توزیع وتعدیل ثروت
teetotaler طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
reformers پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
segregationist طرفدار جدایی نژاد سفید وسیاه
manchester school مکتب انگلیسی طرفدار ازادی مبادله
reformer پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
imperialist طرفدار حکومت امپریالیستی استعمار طلب
revivalist طرفدار احیای آداب و رسوم قدیمی
voluntaryist طرفدار سربازگیری از میان مردم داوطلب
municipalist طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
authoritarian طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
lancastrian در انگلیس طرفدار یاعضو خانواده سلطنتی لنکستر
Zen فرقه بوداییان طرفدار تفکر وعبادت وریاضت
Zionist طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
authoritarians طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
roots اصول
nitty-gritty اصول
teaching اصول
ism : اصول
ism اصول
tenet اصول
teachings اصول
technic اصول
principles اصول
doctrines اصول
doctrine اصول
root اصول
nazism اصول نازی
naziism اصول نازی
tenets اصول مسلم
technologically اصول فنی
roots and branches اصول وفروع
functional اصول مبادی
tenet اصول مرام
abolitionist اصول بردگی
denial measures اصول ممانعت
grimaces ادا و اصول
grimaced ادا و اصول
neodoxy اصول نوین
copernician system اصول کپرنیک
grimace ادا و اصول
accounting principles اصول حسابداری
creationism اصول افرینش
constitutionalism اصول مشروطیت
system روش اصول
system اصول وجود
systems روش اصول
systems اصول وجود
grimacing ادا و اصول
dogmas اصول عقاید
relativity principles اصول نسبیت
methodology علم اصول
banking principles اصول بانکداری
prineipal parts اصول فعل
mutualism اصول همکاری
dogma اصول عقاید
principles of religion اصول مذهب
principles of economy اصول اقتصاد
theories اصول نظری
theory اصول نظری
politics اصول سیاسی
doctrine اصول حکمت
doctrines اصول حکمت
technics اصول فنی
general principles اصول کلی
modernism اصول امروزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com