English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
centralist طرفدار تمرکز
centralists طرفدار تمرکز
Search result with all words
authoritarian طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
authoritarians طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
Zionist طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
Other Matches
concentrates تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrate تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrating تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentration تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentrations تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
nationalist طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
nationalists طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
yeep joung تمرکز
centralisation تمرکز
centering تمرکز
focusing تمرکز
centralization تمرکز
concentration تمرکز
concentrations تمرکز
pro- طرفدار
advocate طرفدار
partizan etc طرفدار
partisan طرفدار
exponent طرفدار
cohort طرفدار
cohorts طرفدار
partizan طرفدار
adherent طرفدار
adherents طرفدار
exponents طرفدار
one-sided طرفدار
partial طرفدار
advocating طرفدار
advocator طرفدار
advocates طرفدار
pro طرفدار
advocated طرفدار
votary طرفدار
party طرفدار
partisans طرفدار
factioneer طرفدار
insurrectionist طرفدار
focalization تمرکز در کانون
retains تمرکز دادن
retained تمرکز دادن
retaining تمرکز دادن
focusing coil پیچک تمرکز
electrostatic focusing تمرکز الکتروستاتیکی
focusing magnet مغناطیس تمرکز ده
retain تمرکز دادن
focusing control تنظیم تمرکز
electron focusing تمرکز الکترون
automatic focusing تمرکز خودکار
center تمرکز یافتن
center spuare زاویه تمرکز
centering tool ابزار تمرکز
concentative تمرکز دهنده
concentration of fire تمرکز اتش
concentration ratio نسبت تمرکز
concentration ratio نرخ تمرکز
cost center تمرکز هزینه
crossover تمرکز نخستین
degree of centralization درجه تمرکز
electromagnetic focusing تمرکز الکترومغناطیسی
cathexis تمرکز روانی
data concentration تمرکز داده
magnetic focusing تمرکز الکترومغناطیسی
decentralization عدم تمرکز
gas focusing تمرکز با گاز
post deflection focusing تمرکز پس از انحراف
concentrate تمرکز کردن
stress concentration تمرکز تنش
concentrating تمرکز دادن
concentrating تمرکز کردن
concentration تمرکز عده ها
concentrates تمرکز دادن
concentrates تمرکز کردن
concentrate تمرکز دادن
concentrations تمرکز عده ها
visual focusing تمرکز دیداری
period of concentration زمان تمرکز
centered تمرکز یافتن
centers تمرکز یافتن
ionic focusing تمرکز با گاز
horizontal integration تمرکز افقی
line concentrator تمرکز کننده خط
totalitarianism تمرکز گرایی
centred تمرکز یافتن
centre تمرکز یافتن
abolitionist طرفدار برانداختن
football fan [British English] طرفدار فوتبال
reformer طرفدار نهضت
activists طرفدار عمل
nudist طرفدار برهنگی
reformers طرفدار نهضت
absolutist طرفدار استبداد
soccer fan [soccer supporter] [American English] طرفدار فوتبال
keynesianism طرفدار کینز
monopolist طرفدار انحصار
factionary طرفدار یک فرقه
papist طرفدار پاپ
risk lover طرفدار ریسک
interventionist طرفدار مداخله
to count طرفدار شمردن
risk lover طرفدار خطر
he is on our side طرفدار مااست
democrate طرفدار دمکراسی
royalist طرفدار سلطنت
royalists طرفدار سلطنت
activist طرفدار عمل
decentralize عدم تمرکز دادن
decentralizes عدم تمرکز دادن
decentralizing عدم تمرکز دادن
critical concentration میزان تمرکز بحرانی
bourrelet ورم تمرکز گلوله
self focus تنظیم تمرکز خودکار
concentration area منطقه تمرکز اتش
concentrating تمرکز دادن تغلیظ
concentrate تمرکز دادن تغلیظ
concentrates تمرکز دادن تغلیظ
centralized design طراحی تمرکز یافته
decentralising عدم تمرکز دادن
decentralises عدم تمرکز دادن
mass تمرکز قوای جنگی
massing تمرکز قوای جنگی
decentralised عدم تمرکز دادن
massing of fire تمرکز دادن اتشها
masses تمرکز قوای جنگی
protectionism مکتب طرفدار حمایت
negrophile طرفدار سیاه پوست
prohibitionist طرفدار منع مسکرات
mongamist طرفدار داشتن یک همسر
supply side economics اقتصاد طرفدار عرضه
federalist طرفدار دولت فدرال
partialist شخص طرفدار یا معتصب
theorist طرفدار استدلال نظری
equalitarian طرفدار تساوی انسان
feminists طرفدار حقوق زنان
feminist طرفدار حقوق زنان
teetotalist طرفدار منع مسکرات
proponents توضیح دهنده طرفدار
proponent توضیح دهنده طرفدار
world federalist طرفدار حکومت جهانی
theorists طرفدار استدلال نظری
revivalists طرفدار احیای مذهبی
revivalist طرفدار احیای مذهبی
parliamentarian طرفدار حکومت پارلمانی
communists طرفدار مرام اشتراکی
aesthete طرفدار صنایع زیبا
aesthetes طرفدار صنایع زیبا
football fan [American English] طرفدار فوتبال آمریکایی
parliamentarians طرفدار حکومت پارلمانی
radicals طرفدار اصلاحات اساسی
radical طرفدار اصلاحات اساسی
libertarians طرفدار ازادی اراده
communist طرفدار مرام اشتراکی
aristocrate طرفدار حکومت اشراف
libertarian طرفدار ازادی اراده
theocrat طرفدار یزدان سالاری
autonomist طرفدار استقلال داخلی
mutualist طرفدار اصول همدستی
concenter تمرکز دادن تغلیظ کردن
centralize تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizes تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizing تمرکز دادن تمرکزی کردن
electron beam focusing تمرکز دهی اشعه الکترونی
centralism سیستم تمرکز در اداره مملکت
centralising تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralised تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralises تمرکز دادن تمرکزی کردن
authoritarianism فلسفهء تمرکز قدرت یا استبداد
feudalist طرفدار اصول ملوک الطوایف
mercantilist طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
sympathizers طرفدار همفکر پشتیبان فکری
sympathizer طرفدار همفکر پشتیبان فکری
white supremacist طرفدار تفوق نژادی سفیدپوستان
sympathisers طرفدار همفکر پشتیبان فکری
humanitarian طرفدار کاهش الام بشر
centrist wing طرفدار جناح میانه رو [سیاست]
fan پشتیبان [طرفدار] [هوادار] [ورزش]
literalist طرفدار معنی یا ترجمه لفظی
adheres طرفدار بودن وفا کردن
suffragettes زن طرفدار حق رای وانتخاب زنان
suffragette زن طرفدار حق رای وانتخاب زنان
academic طرفدار حکمت و فلسفه افلاطون
protectionists طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
adequateness طرفدار بودن وفا کردن
adhere طرفدار بودن وفا کردن
spiritualist طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
protectionist طرفدار حمایت از صنایع داخلی
adhering طرفدار بودن وفا کردن
spiritualists طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
protectionist طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
protectionists طرفدار حمایت از صنایع داخلی
adhered طرفدار بودن وفا کردن
centralises تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
statism تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
center کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
centralising تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralize تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
pooled قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pools قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
centralizes تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizing تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
cathectic وابسته به تمرکز روانی شهوانی شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com