Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
authoritarian
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
authoritarians
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
Other Matches
centralists
طرفدار تمرکز
centralist
طرفدار تمرکز
Zionist
طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
authoritarianism
فلسفهء تمرکز قدرت یا استبداد
statism
تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
concentrating
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrate
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrates
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrations
تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentration
تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
nationalist
طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
nationalists
طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
presidium
هیئت عامله دائمی شاغل در دوره فترت هیئت رئیسه
board
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
boarded
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
boardrooms
اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
boardroom
اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
panel
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
One cannot be in two places at once.
<proverb>
یکنفر نمى تواند در یک زمان دو جا باشد .
Somebody is ringing the door bell.
یکنفر دارد زنگ دررامی زند
deanery
سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
deaneries
سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
petty jury
هیئت داوری هیئت قضات
judicature
هیئت دادرسان هیئت قضاوت
I could have sworn that there was somebody in the next room .
می توانم قسم بخورم که یکنفر دراتاق مجاور بود
panelist
عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
dramatic monologue
نوعی داستان نمایشی که دران یکنفر بتنهایی فاهر میشودوبا متکلم وحده است
empowers
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
defferential assets
هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
creativeness
قدرت خلاقه قدرت ابداع
dictatorship of proletariat
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
authoritarainism
نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
gradient circuit
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
radar discrimination
قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
yeep joung
تمرکز
concentration
تمرکز
centering
تمرکز
focusing
تمرکز
centralization
تمرکز
centralisation
تمرکز
concentrations
تمرکز
pro-
طرفدار
exponent
طرفدار
cohort
طرفدار
partisan
طرفدار
exponents
طرفدار
partisans
طرفدار
cohorts
طرفدار
party
طرفدار
factioneer
طرفدار
one-sided
طرفدار
adherent
طرفدار
adherents
طرفدار
pro
طرفدار
partial
طرفدار
votary
طرفدار
advocates
طرفدار
advocate
طرفدار
partizan etc
طرفدار
advocating
طرفدار
advocated
طرفدار
advocator
طرفدار
partizan
طرفدار
insurrectionist
طرفدار
horizontal integration
تمرکز افقی
visual focusing
تمرکز دیداری
degree of centralization
درجه تمرکز
totalitarianism
تمرکز گرایی
electrostatic focusing
تمرکز الکتروستاتیکی
decentralization
عدم تمرکز
concentrating
تمرکز کردن
electromagnetic focusing
تمرکز الکترومغناطیسی
concentrate
تمرکز دادن
concentrates
تمرکز کردن
magnetic focusing
تمرکز الکترومغناطیسی
electron focusing
تمرکز الکترون
concentrates
تمرکز دادن
line concentrator
تمرکز کننده خط
concentrate
تمرکز کردن
concentrating
تمرکز دادن
stress concentration
تمرکز تنش
centered
تمرکز یافتن
centers
تمرکز یافتن
centre
تمرکز یافتن
concentration ratio
نسبت تمرکز
concentration
تمرکز عده ها
concentration of fire
تمرکز اتش
retaining
تمرکز دادن
retained
تمرکز دادن
ionic focusing
تمرکز با گاز
concentative
تمرکز دهنده
retain
تمرکز دادن
focusing magnet
مغناطیس تمرکز ده
centering tool
ابزار تمرکز
automatic focusing
تمرکز خودکار
center
تمرکز یافتن
post deflection focusing
تمرکز پس از انحراف
concentration ratio
نرخ تمرکز
focusing control
تنظیم تمرکز
focusing coil
پیچک تمرکز
centred
تمرکز یافتن
gas focusing
تمرکز با گاز
cost center
تمرکز هزینه
retains
تمرکز دادن
focalization
تمرکز در کانون
cathexis
تمرکز روانی
data concentration
تمرکز داده
period of concentration
زمان تمرکز
center spuare
زاویه تمرکز
concentrations
تمرکز عده ها
crossover
تمرکز نخستین
papist
طرفدار پاپ
activist
طرفدار عمل
interventionist
طرفدار مداخله
soccer fan
[soccer supporter]
[American English]
طرفدار فوتبال
activists
طرفدار عمل
football fan
[British English]
طرفدار فوتبال
he is on our side
طرفدار مااست
royalists
طرفدار سلطنت
royalist
طرفدار سلطنت
factionary
طرفدار یک فرقه
reformer
طرفدار نهضت
monopolist
طرفدار انحصار
keynesianism
طرفدار کینز
absolutist
طرفدار استبداد
abolitionist
طرفدار برانداختن
democrate
طرفدار دمکراسی
nudist
طرفدار برهنگی
reformers
طرفدار نهضت
to count
طرفدار شمردن
risk lover
طرفدار ریسک
risk lover
طرفدار خطر
concentrate
تمرکز دادن تغلیظ
decentralizing
عدم تمرکز دادن
decentralize
عدم تمرکز دادن
concentration area
منطقه تمرکز اتش
self focus
تنظیم تمرکز خودکار
critical concentration
میزان تمرکز بحرانی
massing of fire
تمرکز دادن اتشها
decentralised
عدم تمرکز دادن
decentralises
عدم تمرکز دادن
decentralizes
عدم تمرکز دادن
decentralising
عدم تمرکز دادن
bourrelet
ورم تمرکز گلوله
mass
تمرکز قوای جنگی
concentrates
تمرکز دادن تغلیظ
masses
تمرکز قوای جنگی
massing
تمرکز قوای جنگی
concentrating
تمرکز دادن تغلیظ
centralized design
طراحی تمرکز یافته
federalist
طرفدار دولت فدرال
parliamentarians
طرفدار حکومت پارلمانی
parliamentarian
طرفدار حکومت پارلمانی
feminists
طرفدار حقوق زنان
mutualist
طرفدار اصول همدستی
feminist
طرفدار حقوق زنان
mongamist
طرفدار داشتن یک همسر
autonomist
طرفدار استقلال داخلی
aristocrate
طرفدار حکومت اشراف
partialist
شخص طرفدار یا معتصب
world federalist
طرفدار حکومت جهانی
revivalists
طرفدار احیای مذهبی
football fan
[American English]
طرفدار فوتبال آمریکایی
negrophile
طرفدار سیاه پوست
prohibitionist
طرفدار منع مسکرات
teetotalist
طرفدار منع مسکرات
radical
طرفدار اصلاحات اساسی
theorist
طرفدار استدلال نظری
libertarians
طرفدار ازادی اراده
theorists
طرفدار استدلال نظری
radicals
طرفدار اصلاحات اساسی
protectionism
مکتب طرفدار حمایت
theocrat
طرفدار یزدان سالاری
supply side economics
اقتصاد طرفدار عرضه
revivalist
طرفدار احیای مذهبی
proponent
توضیح دهنده طرفدار
proponents
توضیح دهنده طرفدار
aesthetes
طرفدار صنایع زیبا
equalitarian
طرفدار تساوی انسان
communist
طرفدار مرام اشتراکی
libertarian
طرفدار ازادی اراده
aesthete
طرفدار صنایع زیبا
communists
طرفدار مرام اشتراکی
centralising
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizing
تمرکز دادن تمرکزی کردن
concenter
تمرکز دادن تغلیظ کردن
centralism
سیستم تمرکز در اداره مملکت
centralizes
تمرکز دادن تمرکزی کردن
electron beam focusing
تمرکز دهی اشعه الکترونی
centralised
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralises
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralize
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centrist wing
طرفدار جناح میانه رو
[سیاست]
white supremacist
طرفدار تفوق نژادی سفیدپوستان
adhere
طرفدار بودن وفا کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com