Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
centrist wing
طرفدار جناح میانه رو
[سیاست]
Other Matches
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me .
با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
nationalists
طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
nationalist
طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
winglike
جناح وار جناح مانند
out flank
دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
left
جناح چپ
pinna
جناح
aisles
جناح
winging
جناح
wing
جناح
flanked
جناح
shoulder
جناح
shoulders
جناح
shouldering
جناح
flank
جناح
aisle
جناح
shouldered
جناح
flanking
جناح
left flank
جناح چپ
cross from a flank
عبوراز یک جناح
flanked
دامنه جناح
disposed flank
جناح باز
vans
بال جناح
flanking
دامنه جناح
rightism
جناح راستی
right wing of army
جناح یمین
right flank
جناح راست
self depreciation
حفض جناح
pitch diameter
قطر جناح
flanker
مهاجم جناح
van
بال جناح
left wing of army
جناح یسار
flank
دامنه جناح
left winger
جناح چپی
left wing
مربوط به جناح چپ
left-winger
جناح چپی
right-wingers
جناح راستی
left-wingers
جناح چپی
right winger
جناح راستی
right-winger
جناح راستی
right wing
جناح راست
left-wing
مربوط به جناح چپ
rightists
جناح راستی
transepts
جناح کلیسا
transept
جناح کلیسا
rightist
جناح راستی
right-wing
جناح راست
litotes
خفض جناح
king side
جناح شاه شطرنج
cross from a flank
یک جناح را دور زدن
flankerback
بازیگر میانی جناح
queen's wing
جناح وزیر شطرنج
queen side
جناح وزیر شطرنج
by the left or right flank
به جناح راست یا چپ ناو
flanker
بازیگر مهاجم در جناح
flank crossing
عبوراز جناح دشمن
wing
تیپ هوایی جناح
winging
تیپ هوایی جناح
king's wing
جناح شاه شطرنج
exposed
در معرض دید جناح باز
flank crossing
دور زدن جناح دشمن
disposed flank
جناح مکشوف جوانب باز
algenib
گاما- فرس جناح الفرس
moderate
میانه رو
median line
میانه
fairish
میانه
intermedial
میانه
mezzo
میانه
mesne
میانه
mesocephalic
میانه سر
meanest
میانه
center piece
میانه
sober
میانه رو
moderated
میانه رو
mean
میانه
temperate
میانه رو
meaner
میانه
so-so
میانه
soberly
میانه رو
frugal
میانه رو
meant
میانه
intermediate
میانه
tolerable
میانه
owl light
میانه
median
میانه
middle-of-the-road
میانه رو
moderates
میانه رو
moderating
میانه رو
allegretto a
میانه
of a middling quality
میانه
mesosomatic
میانه تن
mediums
میانه
medium
میانه
middle weight
میانه
mn
میانه
[extreme]
right-wing scene
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
far-right extremist scene
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
out flanking
دور زننده احاطه کننده جناح
moderates
میانه رو مناسب
moderating
میانه رو مناسب
moderation
میانه روی
moderately
بطور میانه
moderate
میانه رو مناسب
bathyal
میانه ژرفی
average radius
شعاع میانه
moderated
میانه رو مناسب
mean
میانه متوسط
mesopic vision
دید میانه
middle course
میانه روی
middlings
ارد میانه
moderateness
میانه روی
to split the d.
میانه را گرفتن
passably
بطور میانه
temperateness
میانه روی
the middle finger
انگشت میانه
Middle West
باختر میانه
temperance
میانه روی
averaging
میانه متوسط
averages
میانه متوسط
averaged
میانه متوسط
average
میانه متوسط
meanest
میانه متوسط
meaner
میانه متوسط
normal
میانه متوسط
mesolithic
میانه سنگی
mesokurtic
میانه پهنا
mediaeval ages
قرنهای میانه
intermediately
بطور میانه
halfway line
خط میانه زمین
halfback
بازیکن میانه
intermedium
میانه گیر
mean radius
شعاع میانه
tolerably
بطور میانه
golden mean
میانه روی
middle
میانه میدان
middles
میانه میدان
medial
میانه متوسط
medium frequency
فرکانس میانه
waists
میانه ناو
waist
میانه ناو
intermediate frequency
فرکانس میانه
flank
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
flanked
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
flanking
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
insurrectionist
طرفدار
advocator
طرفدار
factioneer
طرفدار
partizan etc
طرفدار
partizan
طرفدار
votary
طرفدار
party
طرفدار
pro-
طرفدار
advocating
طرفدار
adherent
طرفدار
partisans
طرفدار
one-sided
طرفدار
adherents
طرفدار
partisan
طرفدار
cohorts
طرفدار
partial
طرفدار
pro
طرفدار
advocates
طرفدار
exponent
طرفدار
exponents
طرفدار
advocated
طرفدار
advocate
طرفدار
cohort
طرفدار
embroilment
میانه بهم زنی
embroils
میانه برهم زدن
scholastic theology
الهیات قرنهای میانه
embroiling
میانه برهم زدن
interposition
دخالت میانه گیری
bigeneric
میانه یا حد وسط دوجنس
meaner
متوسط میانه روی
ambivert
ادم معتدل و میانه رو
meanest
متوسط میانه روی
to set two men at variance
میانه دو کس رابهم زدن
embroil
میانه برهم زدن
embroiled
میانه برهم زدن
mean
متوسط میانه روی
right
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
righted
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
righting
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
football fan
[British English]
طرفدار فوتبال
interventionist
طرفدار مداخله
activists
طرفدار عمل
activist
طرفدار عمل
keynesianism
طرفدار کینز
he is on our side
طرفدار مااست
monopolist
طرفدار انحصار
soccer fan
[soccer supporter]
[American English]
طرفدار فوتبال
nudist
طرفدار برهنگی
risk lover
طرفدار ریسک
risk lover
طرفدار خطر
to count
طرفدار شمردن
absolutist
طرفدار استبداد
abolitionist
طرفدار برانداختن
royalists
طرفدار سلطنت
royalist
طرفدار سلطنت
reformers
طرفدار نهضت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com