Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (22 milliseconds)
English
Persian
bait
طعمه دادن
baited
طعمه دادن
baits
طعمه دادن
Search result with all words
bait
خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
baited
خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
baits
خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
Other Matches
squidding
استفاده از طعمه مصنوعی بجای طعمه طبیعی درماهیگیری
sets
طعمه ها
set
طعمه ها
prey
طعمه
setting up
طعمه ها
victims
طعمه
victim
طعمه
terminal tackle
طعمه
baiting
طعمه
chum
طعمه ماهیگیری
baits
طعمه ماهیگیری
lure
طعمه ماهی
victimised
طعمه کردن
victimize
طعمه کردن
put upon
طعمه قراردادن
baited
طعمه ماهیگیری
hanks
طعمه شکار
put-upon
طعمه قراردادن
hank
طعمه شکار
bait
طعمه ماهیگیری
predacity
طعمه جویی
chums
طعمه ماهیگیری
victimises
طعمه کردن
lures
طعمه ماهی
victimising
طعمه کردن
baiter
طعمه دهنده
chumming
طعمه ریزی
luring
طعمه ماهی
victimized
طعمه کردن
victimizes
طعمه کردن
victimizing
طعمه کردن
prey
طعمه قربانی
ravin
طعمه شکاری
lured
طعمه ماهی
take
طعمه خوردن ماهی
hits
طعمه دزدی ماهی
hitting
طعمه دزدی ماهی
popper
طعمه شناور ماهیگیری
nymph
طعمه مصنوعی ماهیگیری
fly-fishing
ماهیگیری با طعمه مصنوعی
fly fishing
ماهیگیری با طعمه مصنوعی
nymphs
طعمه مصنوعی ماهیگیری
wet fly
طعمه ماهیگیری زیرابی
hit
طعمه دزدی ماهی
poppers
طعمه شناور ماهیگیری
bait casting
پرتاب نخ ماهیگیری با طعمه
ravens
شکار طعمه شکاری
raven
شکار طعمه شکاری
takes
طعمه خوردن ماهی
popping plug
طعمه ماهیگیری شناور
fish
بکاربردن طعمه ماهیگیری مخصوص
fished
بکاربردن طعمه ماهیگیری مخصوص
spinner
نوعی طعمه ماهیگیری چرخان
fishes
بکاربردن طعمه ماهیگیری مخصوص
bottom rig
وسیله حفظ طعمه ماهیگیری در اب
bait fish
ماهی کوچک بعنوان طعمه
prey
دستخوش ساختن طعمه کردن
fly
طعمه مصنوعی بشکل حشره
jigging
بالا و پایین بردن طعمه در اب
dropper fly
طعمه اضافی وصل به نخ ماهیگیری
lure
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
jig
نوعی طعمه ماهیگیری مرکب از قلاب و پر
steamers
طعمه تر مصنوعی به شکل ماهی کپور
steamer
طعمه تر مصنوعی به شکل ماهی کپور
jigs
نوعی طعمه ماهیگیری مرکب از قلاب و پر
lures
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
luring
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
tailfly
طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
hackle
پر دراز و باریک وصل به طعمه ماهیگیری
kill devil
طعمه ساختگی که دراب چرخ میخورد
lured
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
bucktail
نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
turtle knot
گره وصل کردن طعمه ماهیگیری به راهنما
bug taper
ریسمان مناسب برای استفاده از طعمه زیر اب
fly tying
گره زدن طعمه مصنوعی به قلاب ماهیگیری
terminal rig
طعمه راهنما و وزنه وصل به انتهای نخ ماهیگیری
fly dope
ماده اغشته به طعمه ماهیگیری برای شناورشدن
bugs
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
lured
طعمه یا چیزجالبی که سبب عطف توجه دیگری شود
lure
طعمه یا چیزجالبی که سبب عطف توجه دیگری شود
luring
طعمه یا چیزجالبی که سبب عطف توجه دیگری شود
bug
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bugging
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
lures
طعمه یا چیزجالبی که سبب عطف توجه دیگری شود
decoyed
طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
decoys
طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
decoying
طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
decoy
طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
fly casting
مسابقه پرتاب طعمه مصنوعی بدون قلاب برای سنجش دقت
dapping
نوعی صید ماهی با بالا وپایین بردن طعمه تا مماس اب شود
snap swivel
حلقه گردان با گیره فلزی برای وصل کردن طعمه ماهیگیری به ان
spoon
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spooned
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spoons
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
plugs
اسب مسابقه از نوع پست ونامناسب نوعی طعمه ماهیگیری با چند قلاب
plugging
اسب مسابقه از نوع پست ونامناسب نوعی طعمه ماهیگیری با چند قلاب
plug
اسب مسابقه از نوع پست ونامناسب نوعی طعمه ماهیگیری با چند قلاب
spooning
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
practice plug
وسیله کوچک پلاستیکی یالاستیکی شبیه طعمه ولی بدون قلاب برای تمرین یامسابقه نخ اندازی
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
dropper
قطعه ریسمان اضافی قلاب ونخ اصلی ماهیگیری با طعمه اضافی
droppers
قطعه ریسمان اضافی قلاب ونخ اصلی ماهیگیری با طعمه اضافی
dragged
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drags
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
developments
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
adjudged
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudging
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
advances
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
greaten
درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowances
جیره دادن فوق العاده دادن
organisations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
promulge
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organization
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
indemnify
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
allowance
جیره دادن فوق العاده دادن
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamically
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
instruct
دستور دادن اموزش دادن
individualizes
تمیز دادن تشخیص دادن
assigned
نسبت دادن تخصیص دادن
individualizing
تمیز دادن تشخیص دادن
individualized
تمیز دادن تشخیص دادن
instructed
دستور دادن اموزش دادن
assigning
نسبت دادن تخصیص دادن
individualize
تمیز دادن تشخیص دادن
embellish
ارایش دادن زینت دادن
assign
نسبت دادن تخصیص دادن
directs
دستور دادن دستورالعمل دادن
cure
شفا دادن بهبودی دادن
embellishing
ارایش دادن زینت دادن
cured
شفا دادن بهبودی دادن
embellishes
ارایش دادن زینت دادن
assigns
نسبت دادن تخصیص دادن
embellished
ارایش دادن زینت دادن
cures
شفا دادن بهبودی دادن
organize
سازمان دادن ارایش دادن
relate
گزارش دادن شرح دادن
relates
گزارش دادن شرح دادن
develops
بسط دادن پرورش دادن
incise
چاک دادن شکاف دادن
irritate
خراش دادن سوزش دادن
garnishing
زینت دادن لعاب دادن
organizing
سازمان دادن ارایش دادن
organises
سازمان دادن ارایش دادن
prefers
ترجیح دادن برتری دادن
prefer
ترجیح دادن برتری دادن
pronounce
حکم دادن فتوی دادن
irritated
خراش دادن سوزش دادن
irritates
خراش دادن سوزش دادن
pronounces
حکم دادن فتوی دادن
incises
چاک دادن شکاف دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com