Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
resurgence
طغیان مجدد
Other Matches
charges
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
re endorsement
پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
regenerating
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
flowage
طغیان
rages
طغیان
rebellion
طغیان
rebellions
طغیان
overflows
طغیان
overflowed
طغیان
overflow
طغیان
insurgence
طغیان
raged
طغیان
rage
طغیان
food tide
طغیان اب
inundation
طغیان اب
intumescence
طغیان
tornado
طغیان
tornadoes
طغیان
tornados
طغیان
insurgency
طغیان
uprising
طغیان
uprisings
طغیان
insurrection
طغیان
insurrections
طغیان
floods
طغیان
rebels
طغیان گر
outburst
طغیان
outbreaks
طغیان
outbreak
طغیان
deluge
طغیان آب
flood waters
{pl}
طغیان آب
floodwaters
{pl}
طغیان آب
freshet
[high water]
طغیان آب
freshest
طغیان اب
fresh-
طغیان اب
fresh
طغیان اب
high water
طغیان اب
outbursts
طغیان
flooded
طغیان
flood
طغیان
rebel
طغیان گر
rebelled
طغیان گر
outflows
طغیان
outflow
طغیان
rebelling
طغیان گر
flooding
طغیان اب
resurgent
طغیان کننده
flood discharge
بده طغیان
overflowing
طغیان کننده
overflown
طغیان سیل
intumescent
طغیان کننده
over flow
طغیان ریزش
spate
طغیان رود
maximum flood
طغیان بیشینه
inundant
طغیان کننده
flooded
طغیان کردن
mutations
تحول طغیان
floods
طغیان کردن
revolt
طغیان شورش
arising
طغیان کردن
revolts
طغیان شورش
flood
طغیان کردن
raging
طغیان کننده
overflow
طغیان کردن
overflowed
طغیان کردن
arise
طغیان کردن
arises
طغیان کردن
overflows
طغیان کردن
inundatory
طغیان کننده
to flow over
طغیان کردن
torna do
طغیان وفور
the rage of the wind
طغیان باد
mutation
تحول طغیان
upriser
طغیان کننده
flood protection
حفافت در مقابل طغیان
flood stage
تراز بحرانی طغیان
groundswell
طغیان شدید دریا
maximum flood discharge
بده بیشینه طغیان
muitiny
فتنه طغیان کردن
revolt
شورش کردن طغیان
the tribes are all up
طغیان کرده اند
revolts
شورش کردن طغیان
uprise
طغیان کردن ببالارفتن
cotidal
دارای هم زمانی در طغیان اب
revolts
یاغی گری حالت طغیان
ground swell
طغیان شدید و وسیع اب اقیانوس
rises
از خواب برخاستن طغیان کردن
rise
از خواب برخاستن طغیان کردن
revolt
یاغی گری حالت طغیان
anti flood valve
شیر اطمینان مانع طغیان
the nile overflows its banks
نیل طغیان کرده کرانه خودرافرامیگیرد
tidal river
رودخانهای که اب دریادرنزدیکی دهانه ان طغیان میکند
flow
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flows
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flowed
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
renewed
مجدد
further
مجدد
furthered
مجدد
furthering
مجدد
furthers
مجدد
seconded
مجدد
seconds
مجدد
seconding
مجدد
second
مجدد
further on
مجدد
furthermore
مجدد
reflorescence
مجدد
revolts
شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
revolt
شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
to fly off
شورش کردن طغیان کردن منحرف شدن
retaken
گرفتن مجدد
subdivision
تقسیم مجدد
remands
بازداشت مجدد
remanding
بازداشت مجدد
remanded
بازداشت مجدد
replenishing
پرکردن مجدد
reassurance
اطمینان مجدد
recreations
خلق مجدد
reissued
چاپ مجدد
reissues
چاپ مجدد
reissuing
چاپ مجدد
remand
بازداشت مجدد
comeback
دستیابی مجدد
recreation
خلق مجدد
replenishes
تدارک مجدد
reissue
چاپ مجدد
retake
گرفتن مجدد
replenishing
تدارک مجدد
re-runs
نمایش مجدد
restart
شروع مجدد
retaking
گرفتن مجدد
reassurances
اطمینان مجدد
replenishes
پرکردن مجدد
re-running
نمایش مجدد
re-run
نمایش مجدد
re-ran
نمایش مجدد
replenished
تدارک مجدد
replenished
پرکردن مجدد
comebacks
دستیابی مجدد
replenish
تدارک مجدد
replenish
پرکردن مجدد
subdivisions
تقسیم مجدد
reconditioning
تعمیر مجدد
reebtry
ورود مجدد
re establishment
تاسیس مجدد
reebtry
تملک مجدد
re claim
تقاضای مجدد
re attachment
توقیف مجدد
reeducation
تربیت مجدد
reenlistment
سربازگیری مجدد
reexport
صادرات مجدد
reformat
فرمت مجدد
regelation
انجماد مجدد
regeneracy
تولید مجدد
reinfection
عفونت مجدد
reinsurance
بیمه مجدد
reactivation
فعالیت مجدد
reallocation
تخصیص مجدد
redirection
راهنمایی مجدد
reebtry
دخول مجدد
rededication
تقدیم مجدد
rededication
اهدا مجدد
recrystallization
تبلور مجدد
recoupment
کسب مجدد
reconviction
محکومیت مجدد
reconveyance
اعاده مجدد
reconversion
گرایش مجدد
recompile
کامپایل مجدد
recaption
توقیف مجدد
reapparition
فهور مجدد
reintegration
استقرار مجدد
reinterpretation
تفسیر مجدد
remotion
حرکت مجدد
retransmission
ارسال مجدد
retakes
گرفتن مجدد
reentrance
دخول مجدد
retread process
تعمیر مجدد
crossecheck
مقابله مجدد
after shrinkage
انقباض مجدد
reproductions
تولید مجدد
reproduction
تولید مجدد
reinforcement
وضع مجدد
recurrences
رویدادن مجدد
recurrence
رویدادن مجدد
restatements
بیان مجدد
retransmission
مخابره مجدد
resurvey
بررسی مجدد
renascence
زندگی مجدد
renegotiation
مذاکره مجدد
reoccur
فهور مجدد
reporduce
تولید مجدد
republication
انتشار مجدد
rerun
اجرای مجدد
resale
فروس مجدد
resale
حراج مجدد
reshipment
حمل مجدد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com