Dictiornary-Farsi | طلاق شرعی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 66 (5 milliseconds)

English	Persian
repudiation	طلاق شرعی


Other Matches

get round the law	با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
divorsement	طلاق یا مراسم طلاق
religious	شرعی
canonical	شرعی
legal	شرعی
juridical	قانونی شرعی
legal	شرعی قضایی
prsbytery	دادگاه شرعی
ordinace	دستور شرعی
sutra	حکم شرعی
justifiability	جواز شرعی
lawful	مشروع شرعی
canonicity	جواز شرعی
canonicity	شرعی بودن
local apparent noon	فهر شرعی
judiciary	شرعی وابسته بدادگاه
established church	کلیسای قانونی و شرعی
adopting the opinion	تقلید در مسائل شرعی
judicial	شرعی وابسته بدادگاه
relative impediment	محظور شرعی برای عروسی
play a legal trick	کلاه شرعی سر چیزی گذاشتن
To give it an appearance ( a semblance ) of leagality . To ligitimize something .	کلاه شرعی سر چیزی گذاشتن
canonises	درزمره مقدسان شمردن شرعی کردن
Talmud	مجموعه قوانین شرعی وعرفی یهود
canonizes	درزمره مقدسان شمردن شرعی کردن
canonizing	درزمره مقدسان شمردن شرعی کردن
canonized	درزمره مقدسان شمردن شرعی کردن
canonize	درزمره مقدسان شمردن شرعی کردن
canonising	درزمره مقدسان شمردن شرعی کردن
canonised	درزمره مقدسان شمردن شرعی کردن
divorce	طلاق
divorced	طلاق
divorcing	طلاق
divorces	طلاق
get round the law	با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن
to get divorce	طلاق گرفتن
revocation of divorce	رجوع از طلاق
limited divorce	طلاق محدود
permanent divorce	طلاق بائن
revocable divorce	طلاق رجعی
voidable divorce	طلاق رجعی
irrevocable divorce	طلاق بائن
repudiate	طلاق دادن
repudiating	طلاق دادن
divorced	طلاق دادن
divorces	طلاق دادن
divorcing	طلاق دادن
divorcee	زن طلاق گرفته
divorcees	زن طلاق گرفته
repudiates	طلاق دادن
divorce	طلاق دادن
divorce granted at the a woman's request	طلاق خلع
be granted a divorce by	طلاق گرفتن از
to be divorced from	طلاق گرفتن از
bill of divorce	طلاق نامه
exegesis	تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
exegeses	تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
to get a divorce [from somebody]	طلاق گرفتن [از کسی]
apply for a divorce	تقاضای طلاق کردن
to put a way childish	رها کردن طلاق دادن
accolade	[آذینی روی طلاق، در و پنجره]
connivance	ی تواند زن خود را طلاق دهد
put away	مردود ساختن طلاق دادن
He has divorced his wife.	از زنش جدا شده ( او را طلاق داده است )
cruelty	عقلا" قابل پیش بینی باشد . این چنین رفتاری معمولا" باعث صدورحکم طلاق میشود

repudiation

طلاق شرعی