Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
gold import point
طلای خالص به فروشنده میدهد
Other Matches
platina
پلاتین یا طلای سفید طبیعی برنگ طلای سفید
ex works
یک از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کالا را در محل خود به خریدار تحویل میدهد
free on quay
قراردادی که دران فروشنده کالا رادراسکله بندر مقصد تحویل میدهد
ex ship
یکی ازقراردادهای اینکوترمز که دران فروشنده کالا را در بندرمقصد و درکشتی به خریدارتحویل میدهد
ex quay
یکی ازقراردادهای اینکوترمز که دران فروشنده کالا را در بندرمقصد به خریدار تحویل میدهد
free on rail
قراردادی که در ان فروشنده کالا را درایستگاه راه اهن کشور مبداء به خریدار تحویل میدهد
delivered at frontier
یکی ازقراردادهای اینکوترمز که دران فروشنده کالای موردمعامله را در مرز تعیین شده تحویل میدهد
c.i.f.
یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کالا را به هزینه خود و باپرداخت حق بیمه لازم در بندرمقصد به خریدار تحویل میدهد
bandpass filter
فیلتر الکترونیکی که به فرکانسهای خالص اجازه عبور میدهد و سایر فرکانسها را ترد میکند
delivered duty paid
یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
STT
نشانه تامین اتصال امن بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان پرداخت قیمت برای اینترنت میدهد
SEPP
سیستم تامین کننده خط امن بین جستجوگری کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان فروش کالاها از طریق اینترنت میدهد
desktop
ترکیب نرم افزار خالص و سخت افزار اضافی که به کاربر امکان ویرایش ویدیو روی PC میدهد
vendor
فروشنده کالاهای نظامی طرف فروشنده قرارداد
vendors
فروشنده کالاهای نظامی طرف فروشنده قرارداد
secure transaction technology
سیستم ساخت ماکروسافت برای ایجار اتصال ایمن بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان پرداخت قیمت کالاها روی اینترنت میدهد
paper gold
طلای کاغذی
platinous
دارای طلای سفید
platinum
پلاتین یا طلای سفید
gold leaf
ورقه طلای نازک
ducat
مسکوک طلای قدیمی
platinum sponge
اسفنج طلای سفید
international gold standard
پایه طلای بین المللی
gold bullion standard
پایه طلای غیر مسکوک
full bodied gold coin
سکه طلای تمام عیار
pounds
واحد مسکوک طلای انگلیسی
pound
واحد مسکوک طلای انگلیسی
pounded
واحد مسکوک طلای انگلیسی
pounding
واحد مسکوک طلای انگلیسی
depreciation of currency
کاهش قیمت اسمی سکه طلای استاندارد
logical
حرف یا کلمهای که عمل منط قی که انجام میدهد را شرح میدهد.
net death rate
نرخ خالص مرگ و میر اهنگ خالص مرگ و میر
dma
UPC ای که به کنترولی DMA اجازه ارسال داده روی باس در حین دورههای ساعت میدهد وقتی که دستورات داخلی یا NOP را انجام میدهد
graphics
پردازنده جانبی که سرعت نمایش را افزایش میدهد. محل پیکس ها را محاسبه میکند که خط c شکل را می سازند و آنها را نمایش میدهد
support
CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
ToolTips
برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
sales clerk
فروشنده
vendors
فروشنده
shopman
فروشنده
sales man
فروشنده
sales woman
فروشنده زن
vendor
فروشنده
sales clerks
فروشنده
salesgirl
فروشنده
salesgirls
فروشنده
salespeople
فروشنده
salesperson
فروشنده
salespersons
فروشنده
monger
فروشنده
vender
فروشنده
seller
فروشنده
salesman
فروشنده
saleswomen
زن فروشنده
saleswoman
زن فروشنده
dealer
فروشنده
dealers
فروشنده
sellers
فروشنده
frontsman
فروشنده
alienator
فروشنده
bargainer
فروشنده
suppliers
فروشنده
supplier
فروشنده
salesmen
فروشنده
sales man
فروشنده سیار
saleswoman
بانوی فروشنده
dealer
فروشنده معاملات چی
runners
فروشنده سیار
seller's market
بازار فروشنده
sellers surplus
مازاد فروشنده
runner
فروشنده سیار
duopoly
در انحصار دو فروشنده
counter jumper
فروشنده دکان
caveat venditor
اخطار به فروشنده
seller's option
اختیار فروشنده
marginal seller
فروشنده نهائی
dealers
فروشنده معاملات چی
seller's option
انتخاب فروشنده
saleswomen
بانوی فروشنده
computer salesman
فروشنده کامپیوتر
computer vendor
فروشنده کامپیوتر
salesclerk
فروشنده مغازه
tallyman
فروشنده اقساطی
supplier evaluation
ارزیابی فروشنده
traveling salesman
فروشنده سیار
traveling man
فروشنده سیار
aytomobile dealer
فروشنده یا دلال اتومبیل
ironmongers
فروشنده اهن الات
bottlegger
فروشنده مشروب قاچاق
caveat venditor
ملتفت بودن فروشنده
offeror
فروشنده عرضه کننده
ironmonger
فروشنده اهن الات
tipsters
فروشنده اطلاعات در شرطبندی
tipster
فروشنده اطلاعات در شرطبندی
supplier at arm's length
فروشنده آزاد
[اقتصاد]
trinketer
فروشنده جواهر بدلی
touts
فروشنده اطلاعات شرطبندی
plumassier
فروشنده پرهای ارایشی
tout
فروشنده اطلاعات شرطبندی
touting
فروشنده اطلاعات شرطبندی
stationers
فروشنده لوازم التحریر
hardwareman
فروشنده افزارواسباب فلزی
herbist
فروشنده گیاهان طبی
herborist
فروشنده گیاهان طبی
cutler
فروشنده الات برنده
third party vendor
فروشنده دسته سوم
counterbid
جواب خریداربه فروشنده
outfitter
فروشنده لوازم شکار
herbalists
فروشنده گیاهان طبی
herbalist
فروشنده گیاهان طبی
haberdashers
فروشنده لباس مردانه
stationer
فروشنده لوازم التحریر
touted
فروشنده اطلاعات شرطبندی
ex warehouse
تحویل در انبار فروشنده
outfitters
فروشنده لوازم شکار
haberdasher
فروشنده لباس مردانه
hawkers
فروشنده دوره گرد وجار زن
hawker
فروشنده دوره گرد وجار زن
asking price
قیمت مورد مطالبهی فروشنده
value added reseller
فروشنده تکمیلی دسته دوم
stapler
فروشنده پشم وپنبه وامثال ان
corsetiere
فروشنده شکم بند زنانه
clerks
کارمند دفتری فروشنده مغازه
clerk
کارمند دفتری فروشنده مغازه
suppliers rating
درجه بندی نمودن فروشنده ها
tipsters
فروشنده اسرار واطلاعات محرمانه
tipster
فروشنده اسرار واطلاعات محرمانه
staplers
فروشنده پشم وپنبه وامثال ان
supervisory
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
price taker
خریدار یا فروشنده جزء گیرنده قیمت
private treaty
معامله کالا یا توافق فروشنده وخریدار
drysalter
فروشنده مواد شیمیایی وگوشت وترشی
represented
عمل کردن به عنوان فروشنده برای یک محصول
represents
عمل کردن به عنوان فروشنده برای یک محصول
represent
عمل کردن به عنوان فروشنده برای یک محصول
vendors
کمپانی فروش وسائل جانبی کامپیوتر فروشنده
vendor
کمپانی فروش وسائل جانبی کامپیوتر فروشنده
aquapura
اب خالص
net
خالص
unalienable
<adj.>
خالص
pure
خالص
downright
خالص
unadulterated
خالص
absolute
خالص
absolutes
خالص
unalterable
<adj.>
خالص
cleans
خالص
spiritous
خالص
purest
خالص
heartfelt
خالص
cleanest
خالص
cleaned
خالص
genuine
خالص
clean
خالص
purer
خالص
nett
خالص
absolute
<adj.>
خالص
sheer
خالص
virginal
خالص
veridical
خالص
inalienable
<adj.>
خالص
indispensable
<adj.>
خالص
unmixed
خالص
nets
خالص
inevitable
<adj.>
خالص
simon pure
خالص
paticular
خالص
net acceleration
شتاب خالص
grosser
غیر خالص
solid
قوی خالص
grossed
غیر خالص
equities
دارائی خالص
gross
غیر خالص
chaste
خالص ومهذب
equity capital
دارائی خالص
equity
دارائی خالص
grosses
غیر خالص
grossest
غیر خالص
pure wool
پشم خالص
refines
خالص کردن
limpid
روشن خالص
circular bending
خمش خالص
clearest
خالص کردن
refine
خالص کردن
neatness
خالص بودن
carbon
ذغال خالص
solids
قوی خالص
grossing
غیر خالص
pure color
رنگ خالص
net cash
نقدی خالص
net product
محصول خالص
net productivity
تولید خالص
net profit
سود خالص
net rate
نرخ خالص
clears
خالص کردن
clearer
خالص کردن
net reactance
راکتانس خالص
net register tonnage
گنجایش خالص
net revenue
درامد خالص
net saving
پس انداز خالص
net thrust
پیشرانه خالص
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com