Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
spell bound
طلسم کرده طلسم شده
Other Matches
fetish
طلسم
amulets
طلسم
glamour
طلسم
glamor
طلسم
incantations
طلسم
incantation
طلسم
mumbo jumbo
طلسم
amulet
طلسم
juju
طلسم
ligature
طلسم
abracadabra
طلسم
charm
طلسم
periapt
طلسم
talismans
طلسم
talisman
طلسم
fetiche
طلسم
fetishes
طلسم
voodooism
طلسم
fetich
طلسم
holystone
سنگ طلسم
enchant
طلسم کردن
disenchantment
رهایی از طلسم
glamorous
طلسم امیز
wizard
طلسم گر نابغه
becharm
طلسم کردن
bewitch
طلسم کردن
ensorcell
[literary]
طلسم کردن
wizards
طلسم گر نابغه
spells
طلسم کردن
spelled
جادو طلسم
spelled
طلسم کردن
spell
جادو طلسم
philter
طلسم عشق
philtre
طلسم عشق
phylactery
تعویذ طلسم
fetishism
اعتقاد به طلسم
spell
طلسم کردن
fetishist
طلسم پرستی
spells
جادو طلسم
ensorcel
[American]
[literary]
طلسم کردن
disenchant
رفع طلسم کردن
rune
سخن مرموز طلسم
glamorizes
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorized
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorising
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizing
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorised
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorises
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorize
فریبا نمودن طلسم کردن
wise man
جادوگر جادو ساحر طلسم گر افسونگر
gris gris
طلسم یا افسونی که اکثراتوسط سیاهان افریقااستعمال میشده است
amulets
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulet
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
He felt like he'd finally broken the jinx.
او
[مرد]
این احساس را میکرد که بالاخره طلسم را شکنده بود.
voodooism
ایین مذهبی سیاه پوستان افریقایی که شامل طلسم و جادو میباشد جادوگری
dispelled
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispels
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelling
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispel
دفع کردن طلسم را باطل کردن
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
puffy
<adj.>
پف کرده
puff pastry
پف کرده
off the trail
پی گم کرده
souffles
پف کرده
turgid
<adj.>
پف کرده
puffed
<adj.>
پف کرده
gelid
یخ کرده
tumid
<adj.>
پف کرده
souffle
پف کرده
puffed out
<adj.>
پف کرده
soufflTs
پف کرده
bouffant
پف کرده
i am 0 rials out of pocket
کرده ام
unconscious
غش کرده
unconsciously
غش کرده
beastby
کرده
infusion
دم کرده
bloat
پف کرده
infusions
دم کرده
I have a flat
[tire]
.
من پنچر کرده ام.
iced
خنک کرده
inwrought
از تو کار کرده
puffed
<adj.>
آماس کرده
turgid
<adj.>
آماس کرده
warm infusion
چیز دم کرده
educated
تحصیل کرده
purified
پاک کرده
fled
فرار کرده
farthingale
دامن پف کرده
farcie
دلمه کرده
farci
دلمه کرده
refined
تمیز کرده
picked
پاک کرده
chose
انتخاب کرده
whey
شیرچرخ کرده
protuberant
باد کرده
ventricular
باد کرده
enrooted
ریشه کرده
begotten
تولید کرده
swollen
ورم کرده
swollen
اماس کرده
risen
طلوع کرده
distent
ورم کرده
tumid
<adj.>
آماس کرده
testate
وصیت کرده
airless
گرفته یا دم کرده
deep rooted
ریشه کرده
wedded
ازدواج کرده
tinned
قوطی کرده
restrained
لگام کرده
billowy
باد کرده
they have done their work
را کرده اند
baggily
بطورباد کرده
intumescent
اماس کرده
puffy
<adj.>
آماس کرده
pulled
خشک کرده
beheld
مشاهده کرده
unruffled
ارام کرده
rooted
ریشه کرده
sweated
عرق کرده
self taught
تحصیل کرده
mistaken
اشتباه کرده
sawn
اره کرده
smoothfaced
صاف کرده
grown
رشد کرده
puffed out
<adj.>
آماس کرده
strained
صاف کرده
tumid
اماس کرده
bendon
نیت کرده
fecit
درست کرده
grown-up
رشد کرده
puffed
<adj.>
ورم کرده
intumescent
باد کرده
nodular
ورم کرده
off the track
ازخط پی گم کرده
puffy
<adj.>
ورم کرده
tumid
<adj.>
ورم کرده
turgid
<adj.>
ورم کرده
fried
سرخ کرده
he is worn with travel
سفراوراخسته کرده
tumescent
ورم کرده
full grown
رشدکامل کرده
grown-ups
رشد کرده
puffy
<adj.>
باد کرده
iced ppa
خنک کرده
blubbery
ورم کرده
let it be done
کرده شود
in flower
شکوفه کرده
decorated
زینت کرده
knotted
ازدحام کرده
puffed out
<adj.>
ورم کرده
carpeted
فرش کرده
worked
[been successful]
<past-p.>
کار کرده
it is very easily done
کرده میشود
inveterate
ریشه کرده
full-grown
رشدکامل کرده
clarified
صاف کرده
overage
کم رشد کرده
fubsy
قوز کرده
get
کسب کرده
getting
کسب کرده
puffed
<adj.>
باد کرده
shot
اصابت کرده
fretty
اماس کرده
indrawn
جذب کرده
deep-rooted
ریشه کرده
painted
رنگ کرده
shots
اصابت کرده
puffed out
<adj.>
باد کرده
tumid
<adj.>
باد کرده
turgid
<adj.>
باد کرده
ghi
کره اب کرده
ghee
کره اب کرده
blown
ورم کرده
gets
کسب کرده
fucate
رنگ کرده
began
شروع کرده
bunged up
باد کرده
hidden
پنهان کرده
tumid
ورم کرده متورم
trigmous
سه بار عروسی کرده
ranker
افسر سربازی کرده
stum
اب انگورتازه درخم کرده
saute
در روغن سرخ کرده
cowslip tea
گل گاو زبان دم کرده
school drop out
ترک تحصیل کرده
newlywed
تازه ازدواج کرده
the tribes are all up
طغیان کرده اند
grenadine
مرغ دلمه کرده
magdalen or lene
فاحشه توبه کرده
cursed with porerty
نفرین کرده به گدایی
i am f.caught
عجب گیری کرده ام
shaveling
ادم اصلاح کرده
fresco a wall
دیوار سفید کرده را
they are on strike
اعتصاب کرده اند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com