English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
risen طلوع کرده
Other Matches
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
dawning طلوع
dawns طلوع
dawned طلوع
rising طلوع
dawn طلوع
arise طلوع کردن
arises طلوع کردن
arising طلوع کردن
sunrise طلوع افتاب
sunrises طلوع افتاب
break طلوع مهلت
breaks طلوع مهلت
dawn طلوع کردن
dawns طلوع کردن
dawns طلوع افتاب
dawning طلوع کردن
dawn طلوع افتاب
dawned طلوع کردن
dawned طلوع افتاب
dawning طلوع افتاب
theoretical rising طلوع نظری
visible rising طلوع مرئی
rises صعود طلوع
rises طلوع کردن
rise صعود طلوع
rise طلوع کردن
p of the sun طلوع افتاب
moonrise طلوع ماه
p of dawn طلوع فجر
uprise طلوع کردن
sunup طلوع افتاب
ortive وابسته به هنگام طلوع
peeps نگاه دزدکی طلوع
arisen قیام کردن طلوع
peeped نگاه دزدکی طلوع
peep نگاه دزدکی طلوع
peeping نگاه دزدکی طلوع
heliacal rising of a star طلوع نمودارستاره پیش ازخورشید
sunrises طلوع خورشید تیغ افتاب
sunrise طلوع خورشید تیغ افتاب
heliacal ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشیدقابل رویت است
helical ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشید قابل رویت است شمسی
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
peep از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peeped از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peeping از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peeps از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
souffles پف کرده
i am 0 rials out of pocket کرده ام
puffy <adj.> پف کرده
unconscious غش کرده
soufflTs پف کرده
off the trail پی گم کرده
puffed <adj.> پف کرده
turgid <adj.> پف کرده
tumid <adj.> پف کرده
gelid یخ کرده
souffle پف کرده
puff pastry پف کرده
beastby کرده
bloat پف کرده
infusions دم کرده
infusion دم کرده
unconsciously غش کرده
bouffant پف کرده
puffed out <adj.> پف کرده
iced خنک کرده
purified پاک کرده
shots اصابت کرده
intumescent اماس کرده
educated تحصیل کرده
whey شیرچرخ کرده
get کسب کرده
begotten تولید کرده
I have a flat [tire] . من پنچر کرده ام.
fled فرار کرده
swollen اماس کرده
iced ppa خنک کرده
turgid <adj.> باد کرده
in flower شکوفه کرده
refined تمیز کرده
picked پاک کرده
chose انتخاب کرده
protuberant باد کرده
shot اصابت کرده
intumescent باد کرده
swollen ورم کرده
he is worn with travel سفراوراخسته کرده
rooted ریشه کرده
fecit درست کرده
farthingale دامن پف کرده
farcie دلمه کرده
billowy باد کرده
farci دلمه کرده
hidden پنهان کرده
enrooted ریشه کرده
baggily بطورباد کرده
bendon نیت کرده
getting کسب کرده
gets کسب کرده
distent ورم کرده
blubbery ورم کرده
pulled خشک کرده
tumid <adj.> باد کرده
puffed out <adj.> باد کرده
sweated عرق کرده
mistaken اشتباه کرده
sawn اره کرده
ghi کره اب کرده
ghee کره اب کرده
grown رشد کرده
clarified صاف کرده
fucate رنگ کرده
fubsy قوز کرده
beheld مشاهده کرده
fretty اماس کرده
puffed <adj.> باد کرده
strained صاف کرده
deep rooted ریشه کرده
inwrought از تو کار کرده
puffed <adj.> ورم کرده
carpeted فرش کرده
puffed out <adj.> ورم کرده
warm infusion چیز دم کرده
airless گرفته یا دم کرده
self taught تحصیل کرده
fried سرخ کرده
tumescent ورم کرده
full grown رشدکامل کرده
full-grown رشدکامل کرده
puffy <adj.> آماس کرده
restrained لگام کرده
smoothfaced صاف کرده
worked [been successful] <past-p.> کار کرده
tumid اماس کرده
they have done their work را کرده اند
testate وصیت کرده
unruffled ارام کرده
turgid <adj.> آماس کرده
decorated زینت کرده
knotted ازدحام کرده
puffy <adj.> باد کرده
ventricular باد کرده
tumid <adj.> آماس کرده
tinned قوطی کرده
blown ورم کرده
puffed <adj.> آماس کرده
overage کم رشد کرده
off the track ازخط پی گم کرده
indrawn جذب کرده
deep-rooted ریشه کرده
nodular ورم کرده
painted رنگ کرده
grown-up رشد کرده
let it be done کرده شود
tumid <adj.> ورم کرده
puffed out <adj.> آماس کرده
inveterate ریشه کرده
wedded ازدواج کرده
grown-ups رشد کرده
it is very easily done کرده میشود
began شروع کرده
bunged up باد کرده
turgid <adj.> ورم کرده
puffy <adj.> ورم کرده
the tribes are all up طغیان کرده اند
stum اب انگورتازه درخم کرده
trigmous سه بار عروسی کرده
they are on strike اعتصاب کرده اند
fresco a wall دیوار سفید کرده را
cowslip tea گل گاو زبان دم کرده
turgescent باد کرده پرطمطراق
dried fruit میوه خشک کرده
tumid ورم کرده متورم
cursed with porerty نفرین کرده به گدایی
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . خودش را گه کرده است
ranker افسر سربازی کرده
Now you are picking on me. حالادیگر به من بند کرده ای
grenadine مرغ دلمه کرده
school drop out ترک تحصیل کرده
de- کرده را خنثی کردن
shaveling ادم اصلاح کرده
you are mistaken اشتباه کرده اید
The door is jammed. در گیر کرده است.
newlywed تازه ازدواج کرده
a fried sausage یک سوسیس سرخ کرده
magdalen or lene فاحشه توبه کرده
I have lost my wallet . کیف پولم را گه کرده ام
i am f.caught عجب گیری کرده ام
saute در روغن سرخ کرده
angriest ورم کرده دژم
foreseen پیش بینی کرده
hidden information اطلاعات پنهان کرده
borne تحمل کرده یاشده
forgotten فراموش کرده یا شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com