Dictiornary-Farsi | طوطی وار گفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
parrot	طوطی وار گفتن
parroted	طوطی وار گفتن
parroting	طوطی وار گفتن
parrots	طوطی وار گفتن


Other Matches

parrot like	طوطی وش
parrots	طوطی
parroting	طوطی
parroted	طوطی
parrot	طوطی
psittaceous	شبیه طوطی
psittacine	طوطی وار
maraca	طوطی برزیلی
galah	طوطی کاکلی
parrotry	طوطی خویی
psittacism	طوطی گفتاری
parrot like	طوطی وار
lory	طوطی استرالیا
hen parrot	طوطی ماده
popinjay	طوطی صفت
cockatoo	طوطی کاکل سفید
cockatoos	طوطی کاکل سفید
psittaccous	وابسته بخانواده طوطی
psittaceous	وابسته بخانواده طوطی
kakapo	طوطی زلاند جدید
rote learning	یادگیری طوطی وار
macaw	طوطی دم بلندامریکای جنوبی
parrot learned	طوطی وار یاد گرفته
paroquet	یکجور طوطی کوچک دم دراز
parrakeet	طوطی کوچک دراز دم وسبز رنگ
parakeet	طوطی کوچک دراز دم وسبز رنگ
lovebird	طوطی سبز وکوچک مرغ عشق
parakeets	طوطی کوچک دراز دم وسبز رنگ
parroter	کسیکه چیزی را طوطی وار یادمیگیرد
popinjay	طوطی سبز رنگ ومنقار وپا قرمز
lorikeet	طوطی کوچک استرالیایی که از شهد گلهاتغذیه میکند
kaka	طوطی سبز زیتونی رنگ زلاند جدید
greets	درود گفتن تبریک گفتن
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
greet	درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
relates	گفتن
mouth	گفتن
saith	گفتن
adduse	گفتن
mouths	گفتن
to give utterance to	گفتن
mouthed	گفتن
iteration	گفتن
inform	گفتن
utterances	گفتن
utterance	گفتن
get out	گفتن
mouthing	گفتن
says	گفتن
relate	گفتن
informs	گفتن
informing	گفتن
rehearsed	گفتن
rehearses	گفتن
bubbling	گفتن
vituperate	بد گفتن
viyuperate	بد گفتن
utter	گفتن
uttered	گفتن
utters	گفتن
bubbles	گفتن
bubbled	گفتن
let out <idiom>	گفتن
bubble	گفتن
tell	گفتن
tells	گفتن
let (someone) know <idiom>	گفتن
pshaw	اه گفتن
to weep out	گفتن
say	گفتن
rehearsing	گفتن
telling-off	گفتن
to tell a story	گفتن
rehearse	گفتن
adulate	مدح گفتن
overstating	اغراق گفتن در
call bad names	ناسزا گفتن
avouch	اشکارا گفتن
allegorize	مثل گفتن
take leave of	بدرود گفتن با
doxologize	ستایش گفتن
gnosticize	عرفان گفتن
enounce	به صراحت گفتن
fabulize	افسانه گفتن
bootlick	تملق گفتن از
commiserate	تسلیت گفتن بر
overstate	اغراق گفتن در
overstated	اغراق گفتن در
overstates	اغراق گفتن در
rejoin	در پاسخ گفتن
rejoined	در پاسخ گفتن
rejoining	در پاسخ گفتن
rejoins	در پاسخ گفتن
swear	ناسزا گفتن
swears	ناسزا گفتن
speaks	سخن گفتن
speak	سخن گفتن
commiserated	تسلیت گفتن بر
commiserates	تسلیت گفتن بر
commiserating	تسلیت گفتن بر
interject	بطورمعترضه گفتن
interjected	بطورمعترضه گفتن
interjecting	بطورمعترضه گفتن
revile	ناسزا گفتن
reviled	ناسزا گفتن
reviles	ناسزا گفتن
giggle	سخن گفتن
giggled	سخن گفتن
giggles	سخن گفتن
commune	راز دل گفتن
twaddle	چرند گفتن
whiff	دروغ گفتن
weasel	دروغ گفتن
weasels	دروغ گفتن
salute	تهنیت گفتن
saluted	تهنیت گفتن
salutes	تهنیت گفتن
saluting	تهنیت گفتن
interjects	بطورمعترضه گفتن
confides	محرمانه گفتن
giggling	سخن گفتن
communed	راز دل گفتن
communes	راز دل گفتن
communing	راز دل گفتن
scream	ناگهانی گفتن
screamed	ناگهانی گفتن
screams	ناگهانی گفتن
confide	محرمانه گفتن
confided	محرمانه گفتن
adduee	گفتن افهارنمودن
hyperbolize	اغراق گفتن
to tell the truth	راست گفتن
To get someones goat To utter blasphemies .	کفر گفتن
come clean <idiom>	راست گفتن
crack a joke <idiom>	جوک گفتن
to draw the long	اغراق گفتن
To speak the truth.	حقیقت را گفتن
bullshit	مزخرف گفتن
ad-libs	فیالبداهه گفتن
to yell out	با نعره گفتن
twadle	چرند گفتن
unbosom	اسراردل را گفتن
unreel	باز گفتن
walk out on	ترک گفتن
ad-lib	فیالبداهه گفتن
ad-libbed	فیالبداهه گفتن
ad-libbing	فیالبداهه گفتن
to talk with the tongues of angels <idiom>	تملق گفتن
to speak with a sweet tongue <idiom>	تملق گفتن
to trot out	شر و ور تکراری گفتن
extol	آفرین گفتن
extoll	آفرین گفتن
to regurgitate	شر و ور تکراری گفتن
to tell a joke	بذله ای گفتن
tell the truth	حقیقت را گفتن
to tell a joke	جوکی گفتن
to tell a lie	دروغ گفتن
lalophobia	گفتن هراسی
rime	شعر گفتن
say a word	سخن گفتن
to say a word	سخن گفتن
speak the trurh	راست گفتن
speak the trurh	صادقانه گفتن
sweet talk	تملق گفتن
tack tall	گزاف گفتن
tallyho	اهای گفتن
pitch a yarn	قصه گفتن
pass a remark	سخنی گفتن
panegyrize	مدح گفتن
lay to	دروغ گفتن
macarize	خوشابحال گفتن
mammer	بالکنت گفتن
mant	با لکنت گفتن
misstate	غلط گفتن
nuncupate	زبانی گفتن
outvoice	بلندترسخن گفتن از
outvoice	موثرترسخن گفتن از
to a. oneself	سخن گفتن
to bellow forth	با نعره گفتن
to put it on	اغراق گفتن
to sigh out	با اه وحسرت گفتن
to speak through one's nose	سخن گفتن
to spoke the t.	راست گفتن
to take the floor	سخن گفتن
to talk nonsense	مهمل گفتن
to talk nonsense	چرند گفتن
to talk tall	گزاف گفتن
to pull	اغراق گفتن
to make a remark	سخن گفتن
to throw the hatchet	اغراق گفتن
to bellow out	بانعره گفتن
to bid a	بدرود گفتن
to bid a	وداع گفتن
to bid welcome	خوشامد گفتن
to blunder out	بی فکرانه گفتن
to blunder out	جویده گفتن