Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English
Persian
prolongation
طولانی کردن تطویل
Other Matches
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
elongation
تطویل
lengthening
تطویل
lengthened
تطویل
lengthen
تطویل
lengthens
تطویل
fermata
تطویل وکشش قسمتی ازموسیقی توسط نوازنده
extends
طولانی تر کردن
prolonging
طولانی کردن
prolongs
طولانی کردن
elongation
طولانی کردن
extending
طولانی تر کردن
prolong
طولانی کردن
extend
طولانی تر کردن
lengthen
طولانی کردن کشیدن
lengthens
طولانی کردن کشیدن
lengthening
طولانی کردن کشیدن
lengthened
طولانی کردن کشیدن
macrobiotics
دانش طولانی کردن عمر
To live a long life .
عمر طولانی (زیاد ) کردن
prolongate
طولانی کردن امتداد دادن
outstay
بیش از حد لزوم ماندن اقامت طولانی کردن
extension
طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
extensions
طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
skip breathing
حبس نفس برای طولانی کردن مدت غواصی
fibre
که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
fiber
که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
fibres
که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
great-
طولانی
long
طولانی
longer
طولانی
longs
طولانی
shortest
طولانی نه
shorter
طولانی نه
short
طولانی نه
agelong
طولانی
prolong
طولانی
longed
طولانی
prolix
طولانی
protracted
طولانی
long-
طولانی
longsome
طولانی
of long standing
طولانی
prolongs
طولانی
longest
طولانی
great
طولانی
prolonging
طولانی
greatest
طولانی
longer
طولانی طویل
as long as
بمدت طولانی
gangling
طولانی و دراز
long-
طولانی طویل
periphrastically
بطور طولانی
blue moon
مدت طولانی
hold over
<idiom>
طولانی نگهداشتن
longed
طولانی طویل
longest
طولانی طویل
long
طولانی طویل
long play
صفحه طولانی
telephone
در یک مسافت طولانی
telephoned
در یک مسافت طولانی
telephones
در یک مسافت طولانی
telephoning
در یک مسافت طولانی
longs
طولانی طویل
long tail liability
تعهد طولانی مدت
long thrust
تک نفوذی طولانی یادوردست
slots
سوراخ طولانی و باریک
slotting
سوراخ طولانی و باریک
prolegomenous
دارای مقدمه طولانی
scrolls
نوشته یافهرست طولانی
long-drawn-out
بیش از اندازهی طولانی
long recoil
عقب نشینی طولانی
gabfest
محاوره طولانی و مفصل
scroll
نوشته یافهرست طولانی
marathon
جلسه گروهی طولانی
marathons
جلسه گروهی طولانی
heatwave
هوای گرم طولانی
strip
ماده طولانی نازک
protracted war
استراتژی نبرد طولانی
livelong
طولانی وخسته کننده
degressive burning
سوختن طولانی خرج
symphonies
قطعه طولانی موسیقی
symphony
قطعه طولانی موسیقی
slot
سوراخ طولانی و باریک
heatwaves
هوای گرم طولانی
long game
بازی با لزوم ضربههای طولانی
streamed
جریان طولانی داده سری
swigging
جرعه طولانی نوشیدن اشامیدن
T link
اتصال سریع و طولانی داده
swig
جرعه طولانی نوشیدن اشامیدن
swigged
جرعه طولانی نوشیدن اشامیدن
swigs
جرعه طولانی نوشیدن اشامیدن
streams
جریان طولانی داده سری
We have a long journey before us .
مسافرت طولانی در پیش داریم
swipe
حرکت جاروبی جرعه طولانی
trench
استحکامات خندقی شیار طولانی
swiped
حرکت جاروبی جرعه طولانی
swiping
حرکت جاروبی جرعه طولانی
trenches
استحکامات خندقی شیار طولانی
prolonger
تاخیر دهنده طولانی کننده
long distance
با شعاع عمل زیاد طولانی
stream
جریان طولانی داده سری
go long
تلاش درپاس طولانی بجلو
long-distance
با شعاع عمل زیاد طولانی
grand touring car
نوعی اتومبیل مسابقه مسافتهای طولانی
stall
حفظ گوی برای مدت طولانی
dromos
[راهروی باریک و طولانی به گذرگاه کندویی]
stalling
حفظ گوی برای مدت طولانی
long iron
چوبهای شماره 1 و 2 و 3برای ضربههای طولانی
The outcome of the long struggle .
نتیجه این مبا رزه طولانی
to give a long recital of something
دادن یک شرح مفصل و طولانی از چیزی
phoned
تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phone
تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
archive
ذخیره سازی داده برای مدت طولانی
phones
تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phoning
تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
storage
ذخیره داده برای مدت زمان طولانی
point race
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
He swigged the beer in four gulps.
او
[مرد]
آبجو را با چهار تا جرعه طولانی قورت داد.
stationery
صفحات چاپگر که یک سری ورقههای طولانی را تشکیل می دهند
long base method
روش تقاطع نقشه برداری بااستفاده از یک باز طولانی
phugoid oscillation
نوسانهای با پریود طولانی هواپیما حول محور عرضی
hyphenation
تنظیم خط وط با پهنای مشخص به تقسیم کلمات طولانی در انتهای هر خط به درستی
off roader
شرکت کننده در مسابقه مخصوص در مسیر طولانی در زمینهای ناهموار
pseudo random
رشته تولید شده تصادفی که در مدت طولانی تکرار بشود
prescriptions
دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
prescription
دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
papered
کاغذ طولانی که داده روی آن ضبط میشود به صورت نقاط پانچ شده
papers
کاغذ طولانی که داده روی آن ضبط میشود به صورت نقاط پانچ شده
papering
کاغذ طولانی که داده روی آن ضبط میشود به صورت نقاط پانچ شده
paper
کاغذ طولانی که داده روی آن ضبط میشود به صورت نقاط پانچ شده
segments
تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
burn in
علامت گذاری یک صفحه تلویزیونی یا مانیتور پس از نمایش یک تصویر درخشان برای مدت طولانی
segment
تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
spaces
میله طولانی در انتهای صفحه کلید که پس از انتخاب در متن یک فضای خالی ایجاد میکند
space
میله طولانی در انتهای صفحه کلید که پس از انتخاب در متن یک فضای خالی ایجاد میکند
edge
اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
edges
اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
latest event time
دیرترین زمانیکه تا ان زمان یک واقعه میتواند اتفاق بیافتد بدون انکه مدت اجرای پروژه طولانی تر گردد
permanent
آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
flight
پرواز بلند و طولانی توپ پس از ضربه یا توپ زدن بطوری که ناگهان به زمین بیافتد
broadband
روش ارسال که چندین کانال داده را به سیگنا تبدیل میکند و آن را در یک مسافت طولانی حمل میکند
thick Ethernet
شبکه پیاده سازی شده با استفاده ازکابل Loaxial ضخیم و دستگاههای ارسال و دریافت برای اتصال کابلهای منشعب که میتواند مسافت طولانی را طی میکند
wideband
روش ارسال که حاوی چندین کانال داده روی سیگنال انتقال است و میتواند داده را در مسافت طولانی منتقل کند
protracted war
جنگ طولانی جنگ دراز مدت
degressive burning
اشتعال طولانی اشتعال تدریجی خرج
complexes
طراحی CPU که در آن مجموعه دستورات حاوی چنیدن دستور طولانی و پیچیده است که برنامه نویسی را ساده تر میکند ولی سرعت را کم میکند
complex
طراحی CPU که در آن مجموعه دستورات حاوی چنیدن دستور طولانی و پیچیده است که برنامه نویسی را ساده تر میکند ولی سرعت را کم میکند
macbinary
سیستم ذخیره و ارسال فایلی که به فایلهای Macintosh به همراه نشانه ها و نام فایل طولانی اجازه می دهند روی سیستمهای دیگر ذخیره شوند
languages
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
language
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
phosphor
صفحه نمایش پوشیده شده که تصاویر نمایش داده شده در زمان طولانی تر از تنظیم مجدد برمی گرداند و اثرات نور را کم میکند
sample
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
cisc
مجموعه دستورات پیچیده کامپیوتری طرحی از CPU که مجموعه دستورات آن شامل تعدادی دستورات طولانی و پیچیده است که نوشتن برنامه را ساده تر ولی سرعت اجرا را کندتر میکند
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
retardation
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com