Dictiornary-Farsi | طول ایست کامل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
total stopping distance	طول ایست کامل


Other Matches

vehicle stopping distance	مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
full mobilization	تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
completed case	جعبه کامل خشاب کامل
full annealing	بازپخت کامل تاباندن کامل
full scale	باندازه کامل بمقیاس کامل
imago	حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough	بطور کامل کامل
whoa	ایست
time out	ایست
stopping	ایست
limit stop	حد ایست
stops	ایست
breathing space	ایست
halt	ایست
flag stop	ایست
halts	ایست
stopped	ایست
stay	ایست
avast	ایست
stand	ایست
hold	ایست
standstil	ایست
halted	ایست
stoppages	ایست
holds	ایست
stoppage	ایست
cessation	ایست
perisystole	ایست دل
stayed	ایست
stop	ایست
standstill	ایست
haemostasia	ایست خون
fixism	ایست گرایی
unceasing	ایست ناپذیر
hold	ایست نگهداری
holds	ایست نگهداری
haemostasis	ایست خون
period	نوبت ایست
dynamic stop	ایست پویا
caesura	وقفه ایست
truce	جنگ ایست
truces	جنگ ایست
it is a thankless task	کاربیهوده ایست
to make a stop	ایست کردن
to make a pause	ایست کردن
interval	ایست وقفه
whoa	ایست دادن
hold water	قایق ایست
nodal point	نقطه ایست
at pause	در حال ایست
ceasing	ایست توقف
silence	ایست بی حرکت
stop element	عنصر ایست
statics	ایست شناسی
closest	ایست توقف
cease	ایست توقف
closes	ایست توقف
closer	ایست توقف
close	ایست توقف
ceases	ایست توقف
ceased	ایست توقف
periods	نوبت ایست
silenced	ایست بی حرکت
pausal	ایست دار
silences	ایست بی حرکت
suspensions	ایست تعلیق
suspension	ایست تعلیق
silencing	ایست بی حرکت
stop bit	ذرهء ایست نما
stop bit	بیت ایست نما
lay by	جایگاه ایست ایستگاه
interlude	ایست میان دو پرده
interludes	ایست میان دو پرده
halts	سکته ایست کردن
halt	سکته ایست کردن
what kind of a bird is that ?	چه قسم پرنده ایست
lay-by	جایگاه ایست ایستگاه
lay-bys	جایگاه ایست ایستگاه
to put to a pause	بحال ایست دراوردن
torpidity	حالت سستی ایست
avast	ایست توقف کنید
to heave to	بحالت ایست دراوردن
to come	بحال ایست درامدن
he is a prodigy of learning	اعجوبه ایست در دانش
the train runs without a stop	قطار بدون ایست
halted	سکته ایست کردن
ease all	درکرجی رانی ایست
haemostatic	وابسته به ایست خون
to be under ane	در حال ایست بودن
hockey stop	نوعی ایست ناگهانی
fetch up	بحال ایست درامدن
he has a loose conduct	ادم هرزه ایست
stopping sight distance	فاصله دید ایست
It is an extremely complicated problem.	مسأله بسیار پیچیده ایست
the child is a wonder	این بچه عجوبه ایست
hyphens	نشان اتصال ایست درسخن
hyphen	نشان اتصال ایست درسخن
stopping sight distance	فاصله دید برای ایست
patience is a virtue	شکیبائی خوی پسندیده ایست
lexigraphy	یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
to taxi to a standstill	حرکت آخر تا به ایست رسیدن [هواپیما]
menopause	بند امدن قاعدگی ایست طمث
hammock chair	صندلی راحتی تاشوکه پشت ان پارچه ایست
poetaster is pejorative word	شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
check string	ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
nowel	کلمه ایست که درسرود خوانی و هلهلههای عید میلادمسیح تکرار میکنند
pausal form	دردستور عبری شکلی که کلمه هنگام ایست درجمله پیدا میکند
coffins	جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
coffin	جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
appropriation	در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
abio	کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
practician	کسیکه دست بکار پیشه ایست وکیل دست در کار
to pause upon a word	روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
semibreve	نت کامل
all-out	کامل
semibreves	نت کامل
perfect	کامل
absolutes	کامل
unmitigated	کامل
entire	کامل
main	کامل
absolute	کامل
exacts	کامل
exacted	کامل
exact	کامل
self-contained	کامل
full-fledged	کامل
fullest	کامل
perfected	کامل
perfecting	کامل
unabridged	کامل
perfects	کامل
full	کامل
full fledged	کامل
completes	کامل
searching	کامل
large	کامل
larger	کامل
plenary	کامل
largest	کامل
saturation	کامل
echaustive	کامل
unqualified	کامل
completing	کامل
completed	کامل
complete	کامل
empennage	دم کامل
in a entireness of state	کامل
wall-to-wall	کامل
starkly	کامل
starker	کامل
totaling	کامل
totaled	کامل
of ripe years	کامل
stark	کامل
totals	کامل
totalled	کامل
totalling	کامل
starkest	کامل
total	کامل
plenaries	کامل
full blown	تمام کامل
full word	کلمه کامل
full command	کنترل کامل
full production	تولید کامل
present perfect tense	ماضی کامل
full bodied money	پول کامل
perfect competition	رقابت کامل
conversance	اشنایی کامل
full speed	سرعت کامل
full section	برش کامل
full load	فرفیت کامل
perfecting bail competition	رقابت کامل
full command	اداره کامل
perfect fluid	سیال کامل
perfect market	بازار کامل
perfect monopoly	انحصار کامل
integers	عدد کامل
integer	عدد کامل
perfect radiator	تابنده کامل
full load	بار کامل
full mobilization	بسیج کامل
full step	یک قدم کامل
perfect tense	ماضی کامل
perfect liquid	نقدینه کامل
full employment	اشتغال کامل
full step	گام کامل
full frame	قاب کامل
full justification	تطابق کامل
perfect gas	گاز کامل
perfect information	اطلاعات کامل
perfect score	امتیاز کامل
payment in full	پرداخت کامل
orbicular	مدور کامل
complementary color	رنگ کامل
complete ditch	گود کامل
complete ditch	گودبرداری کامل
complete graph	گراف کامل
overall safety	ایمنی کامل
complete inventory	موجودی کامل