English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 38 (6 milliseconds)
English Persian
hank طول مشخصی از نخ [بطور مثال یک هنک یا کلاف الیاف پنبه معادل با هشتصد و چهل یارد یا هفتصد و پنجاه و شش متر می باشد.]
Search result with all words
program مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
programs مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
basic سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basics سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
timed خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
times خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
bar توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
bars توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
blended شکل ایرودینامیکی که در ان اجزاء اصلی بدون هیچ خط یاحد و مرز مشخصی به یکدیگرمتصل میشوند
automatically که بدون دستورات مشخصی کار میکند
case دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
cases دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
interface تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
interfaces تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
secondary سازمانی که دستیابی به اینترنت را برای ناحیه مشخصی از کشور تامین کند
assignment بخش مشخصی از یک کار
assignments بخش مشخصی از یک کار
constant ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constants ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
interrupt وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
interrupting وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
interrupts وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
contour map نقشهای که دارای خطوط فاصل مشخصی باشد
follow the string وضع مشخصی نسبت به زه گرفتن
formatter سخت تافزار یا نرم افزاری که متن را طبق قواعد مشخصی مرتب میکند
lost cluster تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
market socialism سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
merge print program برنامهای که به استفاده کننده اجازه میدهد تافرمهای مشخصی را تولیدکند
programmable function key یچی که کار مشخص یا دستورات مشخصی به آن منتسب میشود
specific devise زمین مشخصی که به ارث گذاشته شود
to tune in TV [radio] روی کانال مشخصی تلویزیون [رادیو] را تنظیم کردن
knot count رجشمار [گره زرعی] [تعداد گره در طول مشخصی از فرش]
Pythagorean cup جام فیثاغورس [تا اندازه مشخصی باید پر شود وگرنه همه مایع خالی می شود]
Pythagoras cup جام فیثاغورس [تا اندازه مشخصی باید پر شود وگرنه همه مایع خالی می شود]
Greedy Cup جام فیثاغورس [تا اندازه مشخصی باید پر شود وگرنه همه مایع خالی می شود]
Tantalus cup جام فیثاغورس [تا اندازه مشخصی باید پر شود وگرنه همه مایع خالی می شود]
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com