Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English
Persian
gruel
عاجز کردن ناتوان کردن
Other Matches
feebler
ناتوان عاجز
feeble
ناتوان عاجز
feeblest
ناتوان عاجز
flummoxed
گیج کردن درجواب عاجز کردن
flummoxing
گیج کردن درجواب عاجز کردن
flummox
گیج کردن درجواب عاجز کردن
flummoxes
گیج کردن درجواب عاجز کردن
importunes
عاجز کردن
importune
عاجز کردن
importuned
عاجز کردن
importuning
عاجز کردن
hagride
ناراحت کردن عاجز کردن
harass
عاجز کردن اذیت کردن
disable
عاجز کردن زله کردن
harasses
عاجز کردن اذیت کردن
disables
عاجز کردن زله کردن
disabling
عاجز کردن زله کردن
confounds
گیج کردن عاجز کردن
confound
گیج کردن عاجز کردن
crippling
عاجز لنگ کردن
crippled
عاجز لنگ کردن
cripple
عاجز لنگ کردن
cripples
عاجز لنگ کردن
besets
بستوه اوردن عاجز کردن
beset
بستوه اوردن عاجز کردن
hog tie
عاجز ودرمانده کردن از کار افتادن
debilitate
ناتوان کردن
disabling
ناتوان کردن
disables
ناتوان کردن
disable
ناتوان کردن
disenable
ناتوان کردن
invalid
ناتوان کردن
invalids
ناتوان کردن
invalidates
ناتوان کردن
invalidate
ناتوان کردن
invalidated
ناتوان کردن
interrupts
ناتوان کردن وقفه
interrupt
ناتوان کردن وقفه
interrupting
ناتوان کردن وقفه
enervate
ناتوان کردن بی اثرکردن
incapacitated
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitates
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitate
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitating
ناتوان ساختن محجور کردن
addled
<adj.>
گیج و ناتوان در درست فکر کردن
commenting
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
comment
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
commented
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
incompetent
<adj.>
عاجز
incapacitated
<adj.>
عاجز
inable
<adj.>
عاجز
impotent
<adj.>
عاجز
unfit
<adj.>
عاجز
incapable
<adj.>
عاجز
unable
عاجز
incapable
عاجز
impuissant
عاجز
septum
عاجز
incapacious
عاجز
Stop pushing!
عاجز نکنید !
lame
عاجز شدن
determinants
تصمیم گیرنده عاجز
determinant
تصمیم گیرنده عاجز
trigger happy
عاجز از کنترل خود در اثرشادی
importunate
عاجز کننده سماجت امیز
trigger-happy
عاجز از کنترل خود در اثرشادی
with one's back to the walking
درتنگنا عاجز شده تک مانده درجنگ
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
inviable
عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
invalids
ناتوان
handicapped
ناتوان
impuissant
ناتوان
invalid
ناتوان
unable
ناتوان
disabled
ناتوان
inable
<adj.>
ناتوان
unfit
<adj.>
ناتوان
incapable
<adj.>
ناتوان
infirm
ناتوان
incompetent
<adj.>
ناتوان
impotent
<adj.>
ناتوان
incapacitated
<adj.>
ناتوان
incapable
ناتوان
asthenic
ناتوان
decayed
که ناتوان میشود
weakling
ناتوان بی بنیه
impotent
ناتوان اکار
sickliest
ناتوان رنجور
decay
که ناتوان میشود
disabling
ناتوان ساختن
decaying
که ناتوان میشود
debilitant
ناتوان کننده
disable
ناتوان ساختن
debilitation
ناتوان سازی
debilitative
ناتوان کننده
sicklier
ناتوان رنجور
decays
که ناتوان میشود
weaklings
ناتوان بی بنیه
sickly
ناتوان رنجور
disables
ناتوان ساختن
irretentive
ناتوان در نگاهداری
disabling
ناتوان ساختن از کارانداختن
disable
ناتوان ساختن از کارانداختن
disables
ناتوان ساختن از کارانداختن
disable pulse
تپش ناتوان ساز
inability to box
ناتوان از ادامه دادن
stalling torque
گشتاور پیچشی ناتوان
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
disarmed
وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
down
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
disarms
وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
disarm
وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
cycle stealing
ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com