Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (15 milliseconds)
English	Persian
to fall into a habit	عادتی گرفتن
Other Matches
custom	عادتی
to form a habit	عادتی پیداکردن
to fall out of a habit	عادتی راترک کردن
to break one of a habit	عادتی را ازسرکسی انداختن
laugh one out of a habit	با استهزا عادتی را از سرکسی بیرون کردن
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
wed	گرفتن
get	گرفتن
seized	گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
seize	گرفتن
gets	گرفتن
getting	گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
cease	گرفتن
retrieves	پس گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
seizes	گرفتن
catch	گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
acquire	گرفتن
acquires	گرفتن
acquiring	گرفتن
overtakes	گرفتن
overtaken	گرفتن
overtake	گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
infold	در بر گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
raclaim	پس گرفتن
indwell	جا گرفتن
obturate	گرفتن
ceased	گرفتن
pushing	گرفتن
abate	اب گرفتن از
abated	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abating	اب گرفتن از
retreat	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
retreats	پس گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
take	گرفتن
ceases	گرفتن
ceasing	گرفتن
break out	در گرفتن
retrieve	پس گرفتن
retrieved	پس گرفتن
blinds	گرفتن
takes	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
puddle	گل گرفتن
situate	جا گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
reclaims	پس گرفتن
grabs	گرفتن
lute	گل گرفتن
grabbing	گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
lutes	گل گرفتن
grabbed	گرفتن
grab	گرفتن
tong	گرفتن
unsay	پس گرفتن
to shut off	را گرفتن
wive	زن گرفتن
accustom	خو گرفتن
accustoming	خو گرفتن
accustoms	خو گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
reclaim	پس گرفتن
situates	جا گرفتن
situating	جا گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
detract	گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
detracted	گرفتن
detracting	گرفتن
withdraws	پس گرفتن
withdraw	پس گرفتن
detracts	گرفتن
encumbers	گرفتن
encumbering	گرفتن
encumbered	گرفتن
encumber	گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
to take up	گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
to lay a wager	گرفتن
captures	گرفتن
capture	گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
tithe	ده یک گرفتن از
to catch a fly	بل گرفتن
to call back	پس گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
to break in	گرفتن
puddles	گل گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
holds	گرفتن
accompanied	دم گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompany	دم گرفتن
capturing	گرفتن
to catch on	گرفتن
renovate	از سر گرفتن
renovated	از سر گرفتن
renovates	از سر گرفتن
renovating	از سر گرفتن
to hunt out	گرفتن
flea	کک گرفتن
fleas	کک گرفتن
to get at	گرفتن
retake	پس گرفتن
retaken	پس گرفتن
retakes	پس گرفتن
retaking	پس گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
to draw back	پس گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
hold	گرفتن
cork	گرفتن
resumption	از سر گرفتن
recaptures	پس گرفتن
nails	گرفتن
nail	گرفتن
get at	گرفتن
skims	کف گرفتن از
resumes	از سر گرفتن
recapturing	پس گرفتن
false grip	گرفتن
catch on	گرفتن
corks	گرفتن
despumate	کف گرفتن از
nailed	گرفتن
recapture	پس گرفتن
recaptured	پس گرفتن
devest	گرفتن
disesteem	کم گرفتن
adeem	پس گرفتن
skims	گرفتن کف
skim	کف گرفتن از
resuming	از سر گرفتن
receives	گرفتن
receive	گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
deglutinate	گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
skim	گرفتن کف
skimmed	کف گرفتن از
acclimatize	خو گرفتن
resumed	از سر گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
resume	از سر گرفتن
skimmed	گرفتن کف
wring	با شکنجه گرفتن
slag	سرباره گرفتن
appointing a representative or deputy	نایب گرفتن
mists	ابهام مه گرفتن
wreaking	انتقام گرفتن
hugging	دراغوش گرفتن
understates	دست کم گرفتن
hugs	دراغوش گرفتن
to fall into a habit	خویی گرفتن
batten down	زهوار گرفتن
scallops	حلزون گرفتن
scallop	حلزون گرفتن
be granted a divorce by	طلاق گرفتن از
to pull a result	نتیجه گرفتن
wreaked	انتقام گرفتن
to enter	دردست گرفتن
to establish oneself	جای گرفتن
to express the juice of lemon	اب لیمو گرفتن
hugged	دراغوش گرفتن
understating	دست کم گرفتن
pinches	نیشگون گرفتن
minimizing	دست کم گرفتن
minimizes	دست کم گرفتن
minimized	دست کم گرفتن
ablactate	از شیر گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com