English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
altitude acclimatization عادت کردن به ارتفاع منطقه
Other Matches
descentheight ارتفاع لازم از سطح زمین برای کم کردن از ارتفاع هواپیما
chapman region منطقه فرضی در لایههای فوقانی اتمسفر که توزیع دانسیته الکترونها در ان باتغییرات ارتفاع قابل پیش بینی است
sweep تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
ranging تجسس کردن منطقه هدف با هواپیما یا گشت زنی در منطقه هدف
drop zone منطقه پرش منطقه بارریزی منطقه ریزش
drop height ارتفاع عمودی هواپیما تامنطقه پرش ارتفاع هواپیمادر نقطه بارریزی
barometric altimeter ارتفاع سنج بارومتری ارتفاع سنجی که با فشار جو کار میکند
flare dud گلوله اتمی که در ارتفاع بیش از ارتفاع پیش بینی شده منفجر میشود
terrain clearance حفظ ارتفاع امن برای پروازهواپیما تامین خودکار ارتفاع پرواز هواپیما
pressure altitude ارتفاع از روی دستگاه فشارسنج هواپیما ارتفاع فشارسنجی
sextant altitude ارتفاع اندازه گیری شده ستارگان ارتفاع سکستانتی
pile height ارتفاع پرز [این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
used to <idiom> عادت کردن به
to get accustomed to عادت کردن [به]
take to عادت کردن
to get used to عادت کردن [به]
altitude separation اختلاف ارتفاع سطوح مبنای ارتفاع
getting عادت کردن ربودن
gets عادت کردن ربودن
get عادت کردن ربودن
To break (give up) a habit. ترک عادت کردن
dark adaptation عادت کردن به تاریکی
to addict oneself عادت کردن خودرا معتادکردن
get in the swing of things <idiom> به شرایط جدید عادت کردن
acclimatization عادت کردن به هوای کوهستان
get the feel of <idiom> عادت کردن یا آوختن چیزی
to get into one's stride <idiom> عادت کردن [اصطلاح روزمره]
damage area منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
submarine havens منطقه عبور در عملیات غیررزمی زیردریایی منطقه اموزشی زیردریایی درمنطقه غیررزمی منطقه محدوده تامینی اطراف زیردریایی
absolute altimeter ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
safe altitude ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
transition altitude ارتفاع استاندارد هواپیما ارتفاع هواپیما طبق جداول فنی پرواز
maximum ordinate حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
sanctuary منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuaries منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
area of military significant fallout منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
landing area منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
service area منطقه تعمیر و نگهداری منطقه عقب یکانهای نظامی
run up area منطقه ازمایش موتورهواپیما قبل از پرواز منطقه در جا زدن
airspace reservation منطقه پرواز مخصوص درفضای هوایی منطقه پروازمخصوص
shoot زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoots زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
low low حرکت یواشترازمعمول برای عادت کردن به حمل بار سنگین
staging area منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
haven submarine منطقه امن زیردریایی منطقه تامین زیردریاییها
leave area منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
prohibited area منطقه ممنوعه هوایی منطقه حفافت شده
polynia منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
grid zone منطقه شبکه بندی نقشه منطقه نقشهای
concentration area منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
area oriented بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
skid row <idiom> منطقه پایین شهر ،منطقه فقیرنشین
release altitude ارتفاع رها کردن بمب
ocant altitude ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
command altitude ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
low altitude ارتفاع کم ارتفاع پست
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
paddocks منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
paddock منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
zone of fire منطقه اتش منطقه تیراندازی
sector منطقه عمل منطقه مسئولیت
remoter خارج از منطقه منطقه دورافتاده
remote خارج از منطقه منطقه دورافتاده
remotest خارج از منطقه منطقه دورافتاده
kill area منطقه خطر منطقه تلفات
crossing area منطقه گذار منطقه پایاب
combat zone منطقه رزمی منطقه نبرد
sectors منطقه عمل منطقه مسئولیت
tropopause منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
altitude height سطح مبنای اندازه گیری ارتفاع هواپیما ارتفاع هواپیما از سطح مبنا
pip matching روش بصری روانه کردن انتن رادار در ارتفاع و سمت
low airburst ترکش هوایی در ارتفاع کم ترکش در ارتفاع پایین
apparent altitude ارتفاع فاهری هواپیما ارتفاع عملی هواپیما
holding area منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
illuminate روشن کردن منطقه
infiltrating نفوذ کردن در منطقه
infiltrates نفوذ کردن در منطقه
infiltrate نفوذ کردن در منطقه
illuminating روشن کردن منطقه
area monitoring مراقبت کردن از منطقه
illuminates روشن کردن منطقه
infiltrated نفوذ کردن در منطقه
motif گلی خاص در زمینه فرش [این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
screened دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screen دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screening, screenings دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screens دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
illuminations روشن کردن منطقه روشنایی
illumination روشن کردن منطقه روشنایی
search light illumination روشن کردن منطقه با نورافکن
demolition target منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
comparative cover پوشش گاه بگاه منطقه یاوسایل پوشش نسبی منطقه
axial route مسیر طولی منطقه عقب جاده طولی منطقه مواصلات
clandestine assembly area منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
line crosser فراری از منطقه دشمن به خطوط خودی نفوذکننده به منطقه خودی
bombing height ارتفاع رهایی بمب ارتفاع هواپیماتا هدف در موقع رهایی بمب
pickup zone منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
fish out تمام کردن ذخیره ماهی یک منطقه
illumination plan طرح روشن کردن منطقه نبرد
area blocking سد راه کردن رقیب در منطقه معین
mopping up پاک کردن منطقه ازوجود بقایای دشمن
launching area منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
demolition guard نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
demilitarization تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
defense coastal area منطقه ساحلی مورد پدافند منطقه پدافندی ساحلی
separation zone منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
airspace prohibited area منطقه ممنوعه هوایی منطقه منع پرواز هوایی
illumination by reflection روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
island bases پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
exmeridian altitude ارتفاع فوق نصف النهاری هواپیما ارتفاع نصف النهاری
paddock منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
paddocks منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
break out نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
staging area فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
islands منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
island منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
altitude azimuth عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
usages عادت
habit عادت
custom عادت
accustom عادت
consuetude عادت
rote عادت
rut عادت
ruts عادت
habit :عادت
accustoms عادت
usage عادت
accustoming عادت
habitude عادت
accustomedness عادت
diathesis عادت
practice عادت
guize عادت
praxis عادت
habits :عادت
wont عادت
ure عادت
habits عادت
intersectional service قسمت پشتیبانی داخل منطقه مواصلات یکان پشتیبانی منطقه مواصلات
addict عادت اعتیاد
hanks قلاب عادت
lusus natarae خرق عادت
enure عادت دادن
familiarises عادت دادن
recidivists مجرم به عادت
lusus naturae خرق عادت
accustoms عادت دادن
familiarising عادت دادن
recidivist مجرم به عادت
diet عادت غذائی
vogue عادت مرسوم
familiarised عادت دادن
addicts عادت اعتیاد
familiarize عادت دادن
familiarized عادت دادن
hank قلاب عادت
familiarizes عادت دادن
diets عادت غذائی
familiarizing عادت دادن
dieting عادت غذائی
wont خو گرفته عادت
dieted عادت غذائی
to outgrow a habit <idiom> از سر افتادن عادت
habituated عادت دادن
inure or en عادت دادن
thaumaturgy خرق عادت
menstrual cycle عادت ماهانه
inure عادت دادن
inured عادت دادن
inures عادت دادن
position habit عادت مکانی
social habit عادت اجتماعی
amenia حبس عادت
habituate عادت دادن
habitually بر حسب عادت
it is usual with him عادت دارد
grow into a habit عادت شدن
habit strength نیرومندی عادت
habitude عادت روزانه
inuring عادت دادن
kick the habit <idiom> ترک عادت بد
accustoming عادت دادن
accustom عادت دادن
by rote بر حسب عادت
reading habit عادت خواندن
by usage برحسب عادت
practice معمول به عادت
divinely بطورخارق عادت
custom برحسب عادت
usage and custom عرف و عادت
period عادت ماهانه
periods عادت ماهانه
hexis عادت پایه
mean sea level ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
height datum سطح مبنای سنجش ارتفاع سطح مبنای ارتفاع
to form a habit تشکیل عادت دادن
prayerfulness عادت نماز خوانی
He is making a habit of it . بد عادت شده است
The habit of smoking. عادت به استعمال دخانیات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com