Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 204 (13 milliseconds)
English	Persian
borrow	عاریه گرفتن
borrowed	عاریه گرفتن
borrows	عاریه گرفتن
have the lend of	عاریه گرفتن
Other Matches
loan	عاریه واژه عاریه
loans	عاریه واژه عاریه
loaning	عاریه واژه عاریه
lending	عاریه
second hand	عاریه
second hands	عاریه
free loan of non fungible things	عاریه
guaranteed loan	عاریه مضمونه
lendable	عاریه دادنی
anonym	نام عاریه
lend	عاریه دادن
anonyme	نام عاریه
borrowed plumes	پیرایه عاریه
loaner	عاریه دهنده
lends	عاریه دادن
loanword	واژه عاریه
nom de guerre	اسم عاریه تخلص
loans	عاریه وام دادن
loan	عاریه وام دادن
loaning	عاریه وام دادن
borrowers	عاریه گیرنده مقترض
borrower	عاریه گیرنده مقترض
lending libraries	کتابخانهای که کتاب عاریه میدهد
loan	عاریه دادن قرض کردن
loaning	عاریه دادن قرض کردن
lending library	کتابخانهای که کتاب عاریه میدهد
loans	عاریه دادن قرض کردن
to plume oneself on something	برای چیز جزئی یا عاریه بالیدن
Borrowed garments never fit well . <proverb>	لباس عاریه هرگز به خوبى اندازه نمى شود.
heaping	مجموعهای از مکانهای ذخیره که یک برنامه میتواند جهت محاسبه به عاریه گرفته شود و سپس برگرداند
heap	مجموعهای از مکانهای ذخیره که یک برنامه میتواند جهت محاسبه به عاریه گرفته شود و سپس برگرداند
heaps	مجموعهای از مکانهای ذخیره که یک برنامه میتواند جهت محاسبه به عاریه گرفته شود و سپس برگرداند
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
lends	عاریه دادن اجاره دادن
lend	عاریه دادن اجاره دادن
loan	قرض دادن عاریه دادن
loans	قرض دادن عاریه دادن
loaning	قرض دادن عاریه دادن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
to lay a wager	گرفتن
to hunt out	گرفتن
to get at	گرفتن
seize	گرفتن
seized	گرفتن
seizes	گرفتن
to draw back	پس گرفتن
to catch on	گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
blinded	گرفتن
to call back	پس گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
deglutinate	گرفتن
blinds	گرفتن
wive	زن گرفتن
unsay	پس گرفتن
tong	گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
to take up	گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
to shut off	را گرفتن
blind	گرفتن
catch on	گرفتن
grab	گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
despumate	کف گرفتن از
indwell	جا گرفتن
infold	در بر گرفتن
overtaken	گرفتن
holds	گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
hold	گرفتن
overtakes	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
raclaim	پس گرفتن
catch	گرفتن
obturate	گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
capturing	گرفتن
devest	گرفتن
disesteem	کم گرفتن
captures	گرفتن
capture	گرفتن
false grip	گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
to bring to a stop	را گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
to break in	گرفتن
get at	گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
overtake	گرفتن
encumbers	گرفتن
detracted	گرفتن
detracting	گرفتن
detracts	گرفتن
ceasing	گرفتن
ceases	گرفتن
ceased	گرفتن
cease	گرفتن
reclaim	پس گرفتن
detract	گرفتن
retrieve	پس گرفتن
withdraw	پس گرفتن
withdraws	پس گرفتن
pushing	گرفتن
retrieves	پس گرفتن
situate	جا گرفتن
situates	جا گرفتن
situating	جا گرفتن
retrieved	پس گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
reclaims	پس گرفتن
lute	گل گرفتن
accompanied	دم گرفتن
puddles	گل گرفتن
puddle	گل گرفتن
renovate	از سر گرفتن
renovated	از سر گرفتن
renovates	از سر گرفتن
renovating	از سر گرفتن
flea	کک گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompany	دم گرفتن
lutes	گل گرفتن
acquiring	گرفتن
acquires	گرفتن
acquire	گرفتن
wed	گرفتن
accustom	خو گرفتن
accustoming	خو گرفتن
accustoms	خو گرفتن
fleas	کک گرفتن
encumbering	گرفتن
adeem	پس گرفتن
recaptures	پس گرفتن
recaptured	پس گرفتن
recapture	پس گرفتن
corks	گرفتن
cork	گرفتن
resuming	از سر گرفتن
recapturing	پس گرفتن
resumption	از سر گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
skims	گرفتن کف
skims	کف گرفتن از
skimmed	گرفتن کف
skimmed	کف گرفتن از
skim	گرفتن کف
skim	کف گرفتن از
resumes	از سر گرفتن
grabbed	گرفتن
retreating	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
retreat	پس گرفتن
abating	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abated	اب گرفتن از
abate	اب گرفتن از
encumber	گرفتن
retreats	پس گرفتن
take	گرفتن
resumed	از سر گرفتن
grabbing	گرفتن
resume	از سر گرفتن
grabs	گرفتن
takes	گرفتن
encumbered	گرفتن
gets	گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
receive	گرفتن
receives	گرفتن
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
to get used to	خو گرفتن [به]
retaking	پس گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
get	گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
getting	گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
retake	پس گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com