English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (2 milliseconds)
English Persian
riteless عاری از تشریفات
Other Matches
ritualist ویژه گر تشریفات مذهبی وابسته به تشریفات
emcee بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcees بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
barest عاری
baring عاری
bares عاری
barer عاری
bare عاری
fogless عاری از مه
naked <adj.> عاری
bared عاری
naked of عاری از
devoid عاری
barren <adj.> عاری
bankrupt of عاری از
bare of عاری از
void عاری
unconscious عاری ازهوش
unconsciously عاری ازهوش
unblushing عاری از شرم
unexpressive عاری ازمعنی
fanciless عاری ازوهم
ungraceful عاری از متانت
denuded عاری ساختن
truthless عاری از حقیقت
denude عاری ساختن
truistic عاری از لطف
denuding عاری ساختن
denudes عاری ساختن
irresponsible عاری از حس مسئولیت
airless عاری از هوا
emotionless عاری از احساسات
void بلاتصدی عاری از
blate عاری ازاحساسات
fanciless عاری ازتصور
sketchier عاری ازجزئیات
fancy free عاری از خیال
unbiased عاری ازتعصب
heartless عاری ازاحساسات
sketchiest عاری ازجزئیات
devest عاری کردن
sketchy عاری ازجزئیات
lifeless عاری از زندگی
sketchily عاری ازجزئیات
disbranch عاری ازشاخه کردن
resistless عاری از نیروی مقاومت
unbias بیغرض عاری ازتعصب
platitudinarian عاری از لطف ومزه
prosily بطور عاری از لطافت
fancy free بی علاقه عاری از عشق
useless عاری از فایده باطله
freedom from defect عاری بودن ازعیب
prosaically بطور عاری ازلطافت
unmistakable عاری از سوء تفاهم
uninspired عاری از تازگی و لطف
visionless عاری از تطور والهام
selfless عاری از نفس پرستی
dreamless عاری از خواب دیدن
gallery deck پل تشریفات
formality تشریفات
procedures تشریفات
protocol تشریفات
unceremoniously بی تشریفات
rituals تشریفات
ceremoniously با تشریفات
ceremonies تشریفات
cermonies تشریفات
protocols تشریفات
formalities تشریفات
unceremonious بی تشریفات
ceremony تشریفات
formalist تشریفات
ritual تشریفات
dismantles عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
dismantle عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
abstracting جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
abstract جوهرگرفتن از عاری از کیفیات واقعی
dismantling عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
dismantled عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
prosish کسل کننده عاری از لطافت
abstracts جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
sexless عاری از جذبه یا میل جنسی
poker face دارای قیافهی عاری از بیان
vacuity تهی گری عاری بودن
sans ceremonie بدون تشریفات
guard of honor پاسدار تشریفات
ritualistic behavior تشریفات وسواسی
honor نجابت تشریفات
Chief of protocol. Master of ceremonies. رئیس تشریفات
ritualism تشریفات دوستی
porotocol department اداره تشریفات
chief of protocol رئیس تشریفات
paperwork تشریفات اداری
ritual تشریفات مذهبی
red tape تشریفات زائد
starches اهارزدن تشریفات
masters of ceremonies رئیس تشریفات
starch اهارزدن تشریفات
ceremonials تشریفاتی تشریفات
emcees رئیس تشریفات
master of ceremonies رئیس تشریفات
emcee رئیس تشریفات
serviced عبادت تشریفات
service عبادت تشریفات
ceremonial تشریفاتی تشریفات
hardball فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
of no scruples عاری ازدقت زیاد دراداب ومانندان
To discard formalities . تشریفات را کنا رگذاردن
Easter Sepulchre تشریفات مذهبی تدفین
quarterdecks محوطه تشریفات ناو
quarterdeck محوطه تشریفات ناو
The formalities of judicial process. تشریفات حقوقی وقضایی
rite مراسم تشریفات مذهبی
circumstances شرط موقعیت تشریفات
red carpet تشریفات و احترامات رسمی
beadledom تشریفات ورسمیت زیاد
All the formalities were carried out. تمام تشریفات انجام شد
an abrupt departure عزیمت بدون تشریفات
emcees رئیس تشریفات کردن
emcee رئیس تشریفات کردن
due process of the law تشریفات صحیح قانونی
solemnly موقرانه با ائین و تشریفات
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
He is very ceremonious. اهل تشریفات (تشریفاتی ) است
bureaucracy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucracies رعایت تشریفات اداری بحدافراط
red tapism رعایت تشریفات اداری به حدافراط
bureaucrasy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
solemnity ایین تشریفات مراسم سنگین
part performance عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
adjutant's call احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
Dont stand on ceremony. تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
initiation وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
bureaucrats فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrat فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
ceremonious پای بند تشریفات وتعارف رسمی
ceremonialism اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
red tapery رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
admin تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
manning the rail گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
The hotel was home from home . هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
abio کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
ritualize رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
military testament وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
lord high stew of england رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
divest محروم کردن عاری کردن
divesting محروم کردن عاری کردن
divests محروم کردن عاری کردن
divested محروم کردن عاری کردن
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com