Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 204 (12 milliseconds)
English	Persian
denude	عاری ساختن
denuded	عاری ساختن
denudes	عاری ساختن
denuding	عاری ساختن
Other Matches
bankrupt of	عاری از
bares	عاری
barest	عاری
naked <adj.>	عاری
fogless	عاری از مه
barren <adj.>	عاری
void	عاری
bare of	عاری از
barer	عاری
bared	عاری
bare	عاری
devoid	عاری
naked of	عاری از
baring	عاری
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
truistic	عاری از لطف
sketchiest	عاری ازجزئیات
emotionless	عاری از احساسات
truthless	عاری از حقیقت
sketchier	عاری ازجزئیات
ungraceful	عاری از متانت
devest	عاری کردن
void	بلاتصدی عاری از
fanciless	عاری ازوهم
blate	عاری ازاحساسات
unbiased	عاری ازتعصب
irresponsible	عاری از حس مسئولیت
airless	عاری از هوا
heartless	عاری ازاحساسات
unconscious	عاری ازهوش
lifeless	عاری از زندگی
fanciless	عاری ازتصور
unconsciously	عاری ازهوش
unexpressive	عاری ازمعنی
riteless	عاری از تشریفات
unblushing	عاری از شرم
sketchy	عاری ازجزئیات
sketchily	عاری ازجزئیات
fancy free	عاری از خیال
visionless	عاری از تطور والهام
uninspired	عاری از تازگی و لطف
dreamless	عاری از خواب دیدن
useless	عاری از فایده باطله
unbias	بیغرض عاری ازتعصب
selfless	عاری از نفس پرستی
platitudinarian	عاری از لطف ومزه
prosaically	بطور عاری ازلطافت
unmistakable	عاری از سوء تفاهم
freedom from defect	عاری بودن ازعیب
resistless	عاری از نیروی مقاومت
fancy free	بی علاقه عاری از عشق
prosily	بطور عاری از لطافت
disbranch	عاری ازشاخه کردن
abstracting	جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
poker face	دارای قیافهی عاری از بیان
vacuity	تهی گری عاری بودن
sexless	عاری از جذبه یا میل جنسی
dismantle	عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
abstracts	جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
prosish	کسل کننده عاری از لطافت
dismantles	عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
dismantling	عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
abstract	جوهرگرفتن از عاری از کیفیات واقعی
dismantled	عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
hardball	فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
of no scruples	عاری ازدقت زیاد دراداب ومانندان
abio	کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
divest	محروم کردن عاری کردن
divesting	محروم کردن عاری کردن
divests	محروم کردن عاری کردن
divested	محروم کردن عاری کردن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
minted	ساختن
mint	ساختن
idolizing	بت ساختن
idolizes	بت ساختن
indite	ساختن
minting	ساختن
fabricates	ساختن
pellet	حب ساختن
mints	ساختن
fabricated	ساختن
produce	ساختن
manufacture	ساختن
idolised	بت ساختن
miscreate	بد ساختن
produces	ساختن
produced	ساختن
manufactures	ساختن
idolized	بت ساختن
idolize	بت ساختن
idolising	بت ساختن
idolises	بت ساختن
manufactured	ساختن
fabricating	ساختن
builds	ساختن
upgrading	ساختن
put-up	ساختن
put up	ساختن
pill	حب ساختن
fashion	مد ساختن
fashioned	مد ساختن
fashioning	مد ساختن
upgrades	ساختن
upgraded	ساختن
composes	ساختن
make	ساختن
build	ساختن
buildings	ساختن
makes	ساختن
upgrade	ساختن
fashions	مد ساختن
pills	حب ساختن
carbonize	کک ساختن
confect	ساختن
creating	ساختن
unifies	تک ساختن
dree	ساختن با
unify	تک ساختن
unifying	تک ساختن
creates	ساختن
invents	ساختن
inventing	ساختن
invented	ساختن
fabrication	ساختن
invent	ساختن
create	ساختن
bulid	ساختن
compose	ساختن
generated	ساختن
generates	ساختن
generating	ساختن
remakes	از نو ساختن
to make away	ساختن
to make a shift	ساختن
to go in with	ساختن با
to get along	ساختن
set up	ساختن
construct	ساختن
constructed	ساختن
generate	ساختن
to t. up	ساختن
fabricate	ساختن
remake	از نو ساختن
upbuild	ساختن
constructing	ساختن
bridged	پل ساختن
bridge	پل ساختن
constructs	ساختن
bridges	پل ساختن
forborne	ساختن با
vitiates	ناپاک ساختن
vitiate	ناپاک ساختن
maximizing	بیشینه ساختن
pours	روان ساختن
diversified	گوناگون ساختن
diversifies	گوناگون ساختن
disabling	ناتوان ساختن
vitiate	معیوب ساختن
disables	ناتوان ساختن
disable	ناتوان ساختن
maximizes	بیشینه ساختن
vitiated	معیوب ساختن
vitiates	معیوب ساختن
maximising	بیشینه ساختن
vitiating	معیوب ساختن
vitiating	ناپاک ساختن
wet	مرطوب ساختن
wets	مرطوب ساختن
wetted	مرطوب ساختن
wettest	مرطوب ساختن
maximised	بیشینه ساختن
maximize	بیشینه ساختن
maximized	بیشینه ساختن
vitiated	ناپاک ساختن
maximises	بیشینه ساختن
diversify	گوناگون ساختن
diversifying	گوناگون ساختن
sepulchres	قبر ساختن
subvert	واژگون ساختن
subverted	واژگون ساختن
subverting	واژگون ساختن
to invent stories	دروغ ساختن
subverts	واژگون ساختن
to spin yarns	داستان ساختن
humidifies	مرطوب ساختن
tone down <idiom>	آرام ساختن
remakes	باز ساختن
improvise	بالبداهه ساختن
improvises	بالبداهه ساختن
improvising	بالبداهه ساختن
sepulchre	قبر ساختن
sepulchers	قبر ساختن
gaunt	زننده ساختن
cancel [booking, reservation]	باطل ساختن
produces	ساختن محصول
countermand	باطل ساختن
produced	ساختن محصول

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com