Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
precipating agent
عامل رسوب دهنده
Other Matches
precipitant
عامل رسوب
precipitation reaction
واکنش رسوب دهنده
sequestering agent
عامل کمپلکس دهنده
complexing agent
عامل کمپلکس دهنده
discriminating circuit
مدارتشخیص دهنده انرژیهای عامل انفجار
depressant
دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
resilience
درجه مقاومت فرش در برابر سایش
[این عامل نشان دهنده مقاومت فرش بر اثر رفت و آمد و مستهلک شدن آن است.]
cyanogen agent
عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
reserved character
حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator
محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
capital intensive goods
کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shells
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
trimmer
زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
piggybacks
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
class a agent officer
افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
blood agent
عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
piggyback
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
fouling
رسوب
alluvion
رسوب
alluvium
رسوب
percipitate
رسوب
sinter
رسوب
precipitation
رسوب
illuviation
رسوب
fouls
رسوب
fouler
رسوب
fouled
رسوب
foul
رسوب
residual
رسوب
dreg
رسوب
mud
رسوب
foulest
رسوب
deposit
رسوب
deposits
رسوب
sediment
رسوب
sediments
رسوب
EXE file
در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
extender
توسعه دهنده ادامه دهنده
catalyst
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
catalysts
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
bailer
امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitor
نمایش دهنده ارائه دهنده
bailor
امانت دهنده کفیل دهنده
conglutinative
التیام دهنده جوش دهنده
exhibitors
نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibiter
نمایش دهنده ارائه دهنده
trap box
حوضچه رسوب
precipitating
رسوب کردن
accretionof silt
رسوب زدائی
precipitating
رسوب شیمیایی
precipitates
رسوب کردن
accretion of silt
رسوب زدایی
percipitate
رسوب کردن
precipitate
رسوب کردن
bosh
رسوب کوارتس
precipitate
رسوب شیمیایی
precipitated
رسوب شیمیایی
precipitates
رسوب شیمیایی
mud valve
دریجه رسوب
oil sludge
رسوب روغن
precipitated
رسوب کردن
fouled
رسوب کردن
deposit
رسوب کردن
setting basin
حوضچه رسوب
foulest
رسوب کردن
fouler
رسوب کردن
fouling
رسوب کردن
fouling
رسوب رسوبات
sediment
لای رسوب
foul
رسوب کردن
sediments
لای رسوب
sediments
رسوب کردن
sedimentation
رسوب سازی
sedimentation
رسوب گذاری
settling basin
حوضچه رسوب
fouls
رسوب کردن
precipitation
رسوب کردن
deposit
ذخیره رسوب
deposits
رسوب کردن
deposits
ذخیره رسوب
glacial deposit
رسوب یخچالی
silting
رسوب ته نشینی
residuum
پسمانده رسوب
tartars
ته نشین رسوب
tartar
ته نشین رسوب
silt sump
چاهک رسوب
silt pit
چاله رسوب
sediment
رسوب کردن
precipitation
رسوب دادن
vapor deposition
رسوب سازی با بخار
trap box
حوضچه رسوب زهکشها
reprecipitation
رسوب کردن مجدد
reprecipitation
رسوب دادن مجدد
sludge
رسوب گل و لای ضخیم
silt ejector
تخلیه کننده رسوب
MS DOS
سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
tidal mud deposits
گل رسوب شده حاصل از جزرو مد
eolian
رسوب حاصل از جریان باد
alluvial
ته نشینی مربوط به رسوب و ته نشین
laterization
تبدیل سنگ به رسوب صخرههای قرمز
coppering
مس گیری رفع رسوب مس از داخل لوله
sludge
لجن غلیظ رسوب مخازن سوخت ناو
scale
ستون درجه رسوب جدار داخلی دیگ بخارناو
juck work
کوبیدن میخ درکف و دیوارهای کانال به منظور ایجاد رسوب
illuviate
در اثر نقل مکان از محلی درمحل دیگری رسوب شدن
age hardening
سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
indicator
نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth
عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
coagent
هم عامل
element
عامل
operant
عامل
actions
عامل
action
عامل
operators
عامل
procurators
عامل
operator
عامل
operatives
عامل
factor
عامل
procurator
عامل
doers
عامل
doer
عامل
operative
عامل
elements
عامل
factors
عامل
propellent
عامل
agents
عامل
acting
عامل
propellants
عامل
propellant
عامل
operating
عامل
attorneys
عامل
attorney
عامل
parameters
عامل
v factor
عامل وی
parameter
عامل
principals
عامل
principal
عامل
agencies
عامل
agency
عامل
device
عامل
agent
عامل
functionery
عامل
assignee
عامل
active
عامل
agent representative
عامل
devices
عامل
fractional precipitation
رسوب گیری جزء به جزء
to tip something
[British E]
رسوب کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
factoring agent
عامل تنزیل
distilled mustard
عامل خردلی
fusing agent
عامل ذوب
distractor
عامل حواسپرتی
foaming agent
عامل کف زای
mouthpiece
سخنگو عامل
galactogogue
عامل شیرزایاشیرافزا
managing director
مدیر عامل
firing device
عامل منفجرکننده
factorization
عامل بندی
mouthpieces
سخنگو عامل
psychochemical agent
عامل عصبی
combination influence
عامل ترکیبی
extrinsic factor
عامل خارجی
dual agent
عامل دو جانبه
executive agent
عامل اجرایی
prime mover
عامل محرک کل
prime movers
عامل محرک کل
reactors
عامل واکنش
reactor
عامل واکنش
releasing agent
عامل رهاکننده
reducing agent
عامل کاهنده
pull device
عامل کششی
factoring
عامل یابی
factor of safety
عامل اطمینان
factor of safety
عامل تامین
factor of production
عامل تولید
fixing agent
عامل تثبیت
idle characters
کاراکترهای عامل
reducer
عامل کم کننده
cyanogen agent
عامل سیانید
general factor
عامل عمومی
preventive
عامل جلوگیری
agents
عامل اطلاعاتی
operating system/
سیستم عامل دو
oxidizing agent
عامل اکسیداسیون
oxidizing agent
عامل اکسنده
depressant
عامل پریشانی
limiting factor
عامل محدودکننده
parasiticide
عامل طفیلی کش
lacrimatory factor
عامل اشک زا
agents
واسطه عامل
operating handle
دستگیره عامل
leavens
عامل کارگر
leavening
عامل کارگر
leaven
عامل کارگر
masking agent
عامل پوشاننده
demasking agent
عامل عریانساز
agent
واسطه عامل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com