Dictiornary-Farsi | عامل مشترک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 206 (8 milliseconds)

English	Persian
coefficient	عامل مشترک
coefficients	عامل مشترک
factor	عامل مشترک
factors	عامل مشترک
common factor	عامل مشترک


Search result with all words

common factor variance	پراکنش عامل مشترک
Other Matches

common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
cyanogen agent	عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
reserved character	حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator	محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
capital intensive goods	کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand	تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shells	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
blood agent	عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
piggybacks	سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
piggyback	سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
class a agent officer	افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
EXE file	در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
MS DOS	سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
subscriber	مشترک
party lines	خط مشترک
participants	مشترک
common	مشترک
senses	حس مشترک
sensed	حس مشترک
party line	خط مشترک
intercommon	حق مشترک
participant	مشترک
commonality	مشترک
joint	مشترک
subscribers	مشترک
commonalities	مشترک
sense	حس مشترک
held in common	مشترک
commonest	مشترک
common user	مشترک
subscriber's line	خط مشترک
commoners	مشترک
conjoint	مشترک
jointly owned property	مال مشترک
party parpet	جانپناه مشترک
interface	وجه مشترک
interface	سطح مشترک
joint stock	سرمایه مشترک
joint zone	منطقه مشترک
local subscriber	مشترک داخلی
joint supply	عرضه مشترک
middling	جمله مشترک
mutual debts	دیون مشترک
mutual interests	منافع مشترک
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
condominium	مالکیت مشترک
condominium	حاکمیت مشترک
condominium	تسلط مشترک
my and his father	پدر مشترک من و او
condominiums	حکومت مشترک
condominiums	مالکیت مشترک
rachis	دیرک مشترک
condominiums	تسلط مشترک
condominium	حکومت مشترک
common fraction	مخرج مشترک
line termination circuit	اتصال مشترک
Common Market	بازار مشترک
meant	میان مشترک
common denominator	مخرج مشترک
party walls	دیوار مشترک
party wall	دیوار مشترک
common denominators	مخرج مشترک
condominiums	حاکمیت مشترک
common area	ناحیه مشترک
common wealth	مشترک المنافع
commonweal	مشترک المنافع
complex fraction	مخرج مشترک
complex fraction	برخه مشترک
concerted action	عمل مشترک
common progarm	برنامه مشترک
commonwealths	مشترک المنافع
commonwealth	مشترک المنافع
halvers	نیمه مشترک
combined publications	نشریات مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
common wall	دیوار مشترک
common trait	ویژگی مشترک
coinsurance	بیمه مشترک
co insurance	بیمه مشترک
common fate	سرنوشت مشترک
common fronties	مرز مشترک
coenotrope	گرایش مشترک
cenotrope	گرایش مشترک
common gender	جنس مشترک
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
common language	زبان مشترک
common multiple	مضرب مشترک
common storage	حافظه مشترک
bottom layer	لایه مشترک
party lines	مرز مشترک
party line	مرز مشترک
joint force	نیروی مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
joint products	محصولات مشترک
joint resolution	تصمیم مشترک
joint services	خدمات مشترک
collective	مشترک عمومی
joint shares	سهام مشترک
joint staff	ستاد مشترک
interfaces	سطح مشترک
interfaces	وجه مشترک
joint exercise	مانور مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
intercommunion	ارتباط مشترک
intercommunion	اقدام مشترک
interrelation	مناسبات مشترک
joint adventure	تجارت مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
joint command	یکان مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
joint costs	هزینه مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
joint account	حساب مشترک
joint	ستاد مشترک
intersections	فصل مشترک
intersection	فصل مشترک
cooperative work	همکاری مشترک
cooperation	همکاری مشترک
collaboration	همکاری مشترک
subscriber line	خط مشترک [مخابرات]
trunk circuit	معبر مشترک
co-author	نویسندهی مشترک
co-authors	نویسندهی مشترک
commonest	مشترک اشتراکی
commoners	مشترک اشتراکی
common	مشترک اشتراکی
tenancy in common	استیجار مشترک
EEC	بازار مشترک
co-operation	همکاری مشترک
synergy	عمل مشترک
subscriber's cable	کابل مشترک
subscriber's number	شماره مشترک
subscriber's station	مرکز مشترک
co-operation	کار مشترک
collaboration	کار مشترک
cooperation	کار مشترک
telephone subscriber	مشترک تلفنی
joint	مشترک الحاقی
subscriber's line	خط متعلق به مشترک
cooperative work	کار مشترک
common wealth	ممالک مشترک المنافع
interfaces	دفتر مشترک قسمتها
common wealth	ملل مشترک المنافع
co-stars	نقش مشترک داشتن
co-star	نقش مشترک داشتن
interface	دفتر مشترک قسمتها
jointure	دارایی مشترک زن و شوهر
consolidated table of allowance	جدول سهمیه مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک
joint tenants	اجاره داران مشترک
joint tenancy	اجاره داری مشترک
joint task force	گروه رزمی مشترک
joint strategic objectives	هدفهای مشترک استراتژیکی
epicene	مشترک بین دو جنس
interrelate	مناسبات مشترک داشتن
interrelates	مناسبات مشترک داشتن
interrelating	مناسبات مشترک داشتن
jcs	رئیس ستاد مشترک
interosculation	همانندی باصفات مشترک
interosculate	صفات مشترک داشتن
interfacical polymerization	بسپارش در سطح مشترک
common user net work	شبکه مخابراتی مشترک
gold pool	صندوق مشترک طلا
common ion effect	اثر یون مشترک
joint account	حساب بانکی مشترک
joint adventure	سرمایه گذاری مشترک
joint enterprise	موسسه اقتصادی مشترک
common denominator	مخرج مشترک [ریاضی]
joint chief of staff	رئیس ستاد مشترک
joint bond	تعهد یا ضمانت مشترک
joint amphibious operations	عملیات مشترک اب خاکی
digital subscriber line [DSL]	خط مشترک دیجیتال [مخابرات ]
shared paranoid disorder	اختلال پارانویایی مشترک
party parpet	دست انداز مشترک
common d.	مقسوم علیه مشترک
collective call sign	معرف مشترک یکانها
lowest common multiple	کوچکترین مضرب مشترک
common emitter	با ساتع کننده مشترک
collectivism	سیستم اقتصادی مشترک
common base circuit	مدار یا پایه مشترک
subscriber's loop	حلقه متعلق به مشترک
local subscriber	مشترک تلفنی محلی
interrelated	دارای مناسبات مشترک
common collector circuit	مدار کلکتور مشترک
law of common fate	قانون سرنوشت مشترک
common emitter circuit	مدار امیتر مشترک
osculate	صفات مشترک داشتن
common collector	با جریان روب مشترک
line termination circuit	مدار مشترک تلفنی
paronymous	دارای وجه اشتقاق مشترک
commodity agreement	تثبیت مشترک قیمت فروش