Dictiornary-Farsi | عامل موثر در ازدیادگویچههای قرمز خون یاهموگلوبین | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
hematinic	عامل موثر در ازدیادگویچههای قرمز خون یاهموگلوبین


Other Matches

carminic acid	اسید کارمینیک [عامل اصلی رنگ قرمز حاصل از شیره کشی حشره دانه قرمز]
press	عامل موثر
effective	عامل موثر
presses	عامل موثر
voluntarism	فلسفهای که اراده را عامل موثر در ایجاد عالم وجودمیداند
storm warning	پرچم قرمز با مرکز سیاه یا 2چراغ قرمز بعلامت باد شدید
infrared line scan	ردیابی خطی با اشعه مادون قرمز ردیابی مستقیم بامادون قرمز
cyanogen agent	عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
infrared imagery	عکسبرداری مادون قرمز عکاسی با استفاده از اشعه مادون قرمز
reserved character	حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator	محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
natural dyes	رنگینه های طبیعی [که عموما از گیاهان و بعضی حیوانات تهیه می شوند. نمونه گیاهی رنگ قرمز گیاه روناس و نمونه حیوانی رنگ قرمز، حشره قرمزدانه می باشد.]
Turkaman rugs	فرش های ترکمن [اینگونه فرش ها دارای طرح های ساده و هندسی شکل می باشند و غالبا زمینه قرمز یا قهوه ای ته قرمز با لبه ها و نوارهای سفید رنگ بافته می شوند.]
capital intensive goods	کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand	تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shells	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
infrared ray	اشعه مادون قرمز پرتو مادون قرمز پرتو فرو سرخ
piggyback	سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
piggybacks	سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
class a agent officer	افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
blood agent	عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
EXE file	در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
MS DOS	سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
feckful	موثر
drastically	موثر
effective	موثر
drastic	موثر
forceful	موثر
fruitiest	موثر
fruitier	موثر
impressive	موثر
operational	موثر
affecting	موثر
weightier	موثر
punchier	موثر
efficient	موثر
operant	موثر
affective	موثر
perficient	موثر
touching	موثر
pivotal	موثر
telling	موثر
punchiest	موثر
effectual	موثر
weightiest	موثر
weighty	موثر
fruity	موثر
punchy	موثر
live	موثر
lived	موثر
efficacious	موثر
pithy	موثر
moving	موثر
forcible	موثر
climacteric <adj.>	موثر
active	موثر
driving	موثر رانندگی
impressed voltage	ولتاژ موثر
strikingly	موثر گیرنده
adequate	موثر بودن
sensationally	احساساتی موثر
noneffective	غیر موثر
effective address	نشانی موثر
an active remedy	چاره موثر
effective area	سطح موثر
effective value	جریان موثر
effective current	جریان موثر
effective charge	بار موثر
effective size	اندازه موثر
impressiveness	موثر بودن
wuss(y)	آدم نا موثر
softie/softy	آدم نا موثر
wimp	آدم نا موثر
effective capacity	فرفیت موثر
effective address	آدرس موثر
sledgehammers	ضربت موثر
net head	ارتفاع موثر
effective collision	برخورد موثر
inoperative	غیر موثر
ineffective	غیر موثر
active element	مولفه موثر
active material	ماده موثر
pathetically	بطور موثر
penetratingly	بطور موثر
work out <idiom>	موثر بودن
effective width	عرض موثر
effective stress	تنش موثر
active plate	صفحه موثر
active power	توان موثر
effective temperature	دمای موثر
actual output	دبی موثر
affectingly	بطور موثر
impressively	بطور موثر
forcefully	بطور موثر
sovereign	عالی و موثر
sovereigns	عالی و موثر
potently	بطورکلی یا موثر
effective span	دهانه موثر
sledgehammer	ضربت موثر
movingly	بطور موثر
prospective	موثر دراینده
active component	مولفه موثر
active current	شدت موثر
effective stimulus	محرک موثر
actual water income	اب ورودی موثر
effective damage	خسارت موثر
effective radius	شعاع موثر
effective range	برد موثر
effective pitch	گام موثر
effective throat	گلوگاه موثر
useful voltage	ولتاژ موثر
clear span	دهانه موثر
effective time	مدت موثر
effective output	خروجی موثر
effective shear	برش موثر
live data	داده موثر
effective porosity	تخلخل موثر
effective pressure	فشار موثر
sensational	احساساتی موثر
real power	توان موثر
whiner	آدم نا موثر
moanbag	آدم نا موثر
effective time	زمان موثر
stunt advertising	تبلیغ موثر
effective rainfall	بارندگی موثر
effective power	توان موثر
striking	موثر گیرنده
effective power	قدرت موثر
pantywaist [Am En]	آدم نا موثر
effective output	دبی موثر
mollycoddle	آدم نا موثر
pathetic	موثر احساساتی
effective diameter	قطر موثر
effective treatment	تسویه موثر
effective field	میدان موثر
wattful current	جریان موثر
namby-pamby	آدم نا موثر
weakling	آدم نا موثر
effective force	نیروی موثر
working angle	زاویه موثر
effective output	بازداده موثر
milquetoast	آدم نا موثر
sissy	آدم نا موثر
pussy [Am E]	آدم نا موثر
weenie [Am E]	آدم نا موثر
jessy	آدم نا موثر
effective damage	ضایعات موثر
jessie	آدم نا موثر
effective demand	تقاضای موثر
cissy	آدم نا موثر
wet	آدم نا موثر
weed	آدم نا موثر
effective unit weight	وزن مخصوص موثر
efficaciously	بطور نافع و موثر
alternating current resistance	مقدار مقاومت موثر
input resistance	مقاومت موثر اولیه
cross section	سطح مقطع موثر
total effective collision cross section	سطح مقطع موثر کل
effectually	بطور نافع و موثر
effective thickness of a wall	ضخامت موثر دیوار
effective wind	مولفه باد موثر
effective resistance	مقدار مقاومت موثر
ineffectively	بطور غیر موثر
conductance	مقدارهدایت موثر کندوکتانس
effectively	بطور موثر یا کارگر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
mean effective pressure	فشار موثر متوسط
effective through put	توان عملیاتی موثر
resistance to alternating current	مقدار مقاومت موثر
rate of yield	نرخ بهره موثر
effective input impedance	ناگذرایی موثر ورودی
effective input admittance	گذرایی موثر ورودی
effective input	فرفیت موثر ورودی
effective habit strength	حد موثر نیرومندی عادت
effective grain diameter	قطر موثر دانه
work	موثر واقع شدن
effective beaten zone	منطقه ضربت موثر
effective band width	پهنای موثر نوار
effective atomic number	عدد اتمی موثر
effective interest rate	نرخ بهره موثر
effective magnetic field	میدان مغناطیسی موثر
effective pattern	منطقه اثر موثر
effective output impedance	ناگذرایی موثر خروجی
effective output admittance	گذرایی موثر خروجی
effective reaction potential	حد موثر نیرومندی واکنش
effective pattern	منطقه اصابت موثر
effective nuclear charge	بار موثر هسته
effective magnetic moment	گشتاور مغناطیسی موثر
effective radius of a well	شعاع موثر چاه
gonadotrophic	موثر درغده جنسی
valid	دارای اعتبار موثر
percutaneous	موثر در زیر پوست
active earth pressure	رانش موثر خاک
effective strength	استعداد رزمی موثر
rough and ready <idiom>	زبروخشن ولی موثر
fire for effect	مرحله تیر موثر
effective tax rate	نرخ موثر مالیاتی
operatives	قابل استفاده موثر