Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
gene
عامل موجود در کروموزوم که ناقل صفات ارثی است
genes
عامل موجود در کروموزوم که ناقل صفات ارثی است
Other Matches
recombinant
موجود دارای صفات ارثی متشکل جدید
dysgenic
مضر برای صفات وخصوصیات ارثی
recapitulating
صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulated
صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulates
صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulate
صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
incross
اختلاط و امیزش صفات ارثی یک طایفه میان افراد ان
chromosome
کروموزوم
chromosomes
کروموزوم
polymorph
عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
Y chromosome
کروموزوم جنسی
heterosome
کروموزوم جنسی
Y chromosomes
کروموزوم جنسی
current ratio
نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
autosome
کروموزوم غیر جنسی
haplont
موجوداتی که دارای تعداد کروموزوم هایی مانندسلولهای جنسی هستند
implied malice
سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
cyanogen agent
عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
tellers
ناقل
passant
ناقل
vehicle
ناقل
teller
ناقل
vehicles
ناقل
transporter
ناقل
story teller
ناقل
transporters
ناقل
transferor
ناقل
conveyor
ناقل
conveyer
ناقل
reserved character
حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
fabler
افسانه گو ناقل
porters
ناقل امراض
porter
ناقل امراض
actuator
محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
insect vectors
حشرات ناقل بیماری
congenital
ارثی
inherited
ارثی
genetic
ارثی
coparcenery
هم ارثی
heritable
ارثی
successive
ارثی
patrimonial
ارثی
hereditary
ارثی
anopheles
که ناقل میکرب مالاریا میباشد
genotype
سنخ ارثی
genomotives
انگیزههای ارثی
be in one's blood
<idiom>
ارثی بودن
hereditarianism
ارثی نگری
geneticists
ارثی نگر
geneticism
ارثی نگری
genetic endowment
موهبت ارثی
geneticist
ارثی نگر
pickup
دستگاه برقی ناقل صدای گرامافون
capital intensive goods
کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
bequests
ارثی که بنابوصیت رسیده
genetic endowment
ساز و برگ ارثی
bequest
ارثی که بنابوصیت رسیده
diathesis
بیماری پذیری ارثی
prerogative
امتیاز مخصوص حق ارثی
prerogatives
امتیاز مخصوص حق ارثی
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shelling
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shells
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
bus
رسانگر ناقل هواپیما بافزفیتهای ترابری مختلف
bused
رسانگر ناقل هواپیما بافزفیتهای ترابری مختلف
buses
رسانگر ناقل هواپیما بافزفیتهای ترابری مختلف
busing
رسانگر ناقل هواپیما بافزفیتهای ترابری مختلف
busses
رسانگر ناقل هواپیما بافزفیتهای ترابری مختلف
bussing
رسانگر ناقل هواپیما بافزفیتهای ترابری مختلف
bussed
رسانگر ناقل هواپیما بافزفیتهای ترابری مختلف
makings
صفات یا
sex linked
واقع در کروموزم جنسی ارثی
legitimism
هواخواه سلطنت ارثی ومشروع
principals
رئیس موسسه اثاثه ارثی
principal
رئیس موسسه اثاثه ارثی
amphiploid
دارای حداقل کرموسوم ارثی
womanliness
صفات زنانه
secondary qualities
صفات ثانوی
sportmanlike
صفات ورزشکارانه
paternity
صفات پدری
legitimist
هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی
Generosity runs in the family.
سخاوت دراین خانواده ارثی است
ethos
صفات وشخصیت انسان
homozygote
واجد صفات پدرومادر
characterization
توصیف صفات اختصاصی
animalization
واجد صفات حیوانی
qualities inhering in a person
صفات جبلی شخص
attributes of god
صفات یا اسامی خدا
admirable qualitics
صفات پسندیده یاستوده
osculate
صفات مشترک داشتن
epithetical
دارای صفات یا القال
patterns
الگو صفات فردی
pattern
الگو صفات فردی
osculation
تماس اشتراک صفات
germanity
صفات ویژه المانی
interosculate
صفات مشترک داشتن
inviable
عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
piggybacks
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
piggyback
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
class a agent officer
افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
blood agent
عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
vasectomies
عمل جراحی و برداشتن مجرای ناقل منی برای عقیم کردن
vasectomy
عمل جراحی و برداشتن مجرای ناقل منی برای عقیم کردن
whorish
دارای صفات هرزگی وفاحشه گی
dehumanization
از دست دادن صفات انسانی
lineament
خطوط چهره صفات مشخصه
lineaments
خطوط چهره صفات مشخصه
quantitatively
بیان شده بر حسب صفات
quantitative
بیان شده بر حسب صفات
racy
دارای صفات اصلی و نژادی
to p any one's good qualities
صفات نیک کسی راستودن
well conditioned
نیکو خصال دارای صفات حسنه
disfeature
صفات ممتازه چیزی را از بین بردن
echinoid
دارای صفات خوارپوست دریایی یاتوتیاء البحر
These qualities are esteemed by managers.
مدیران این
[نوع]
صفات را ارجمند می شمارند.
autosexing
دارای صفات جنسی مغایر بانوع خود
characters
صفات ممتازه هرنوع حروف نوشتنی وچاپی
cacogenesis
فساد نژادی دراثر حفظ وابقاء صفات بد
character
صفات ممتازه هرنوع حروف نوشتنی وچاپی
EXE file
در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
telegony
انتقال فرضی صفات ونفوذاخلاقی شوهر اول در بچههای زن از شوهران بعدی
MS DOS
سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
tsetse
مگس تسه تسه ناقل تریپانوزوم
androgen
هورمونهای جنسی که باعث ایجاد صفات ثانویه جنسی درمرد
humanizing
انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanizes
انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
professionalism
صفات وعادات مخصوص اهل حرفه حرفه یی
humanised
انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanises
انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanising
انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanize
انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanized
انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
bound
موجود
life
موجود
lives
موجود
on hand
موجود
disposal
موجود
going
موجود
existing
موجود
existent
موجود
handier
موجود
handiest
موجود
handy
موجود
entities
موجود
entity
موجود
extant
موجود
available
موجود
stocked
موجود
stock
موجود
in store
موجود
to the fore
موجود
inesse
موجود
declaration of trust
افهارنامه تکلیف به قبض افهارنامهای که ناقل به منتقل الیه یا مصالح به متصالح میدهد و در ان به او تکلیف میکند که اداره مورد انتقال یا مال الصلح رابه عهده بگیرد و ان را قبض کند
ready money
پول موجود
gremlin
موجود وهمی
available balance
مانده موجود
available goods
کالاهای موجود
gremlins
موجود وهمی
existing circumstances
شرایط موجود
biotype
موجود همزیست
fleet in being
ناوگان موجود
inexistent
غیر موجود
effective strength
استعدادرزمی موجود
records available
اطلاعات موجود
to be there
موجود بودن
spot goods
کالاهای موجود
status quo
وضع موجود
to have in stock
موجود داشتن
real
واقعی موجود
presents
موجود اماده
presenting
موجود اماده
availability
موجود بودن
presented
موجود اماده
thing
لباس موجود
present
موجود اماده
wight
موجود زنده
biogenic
موجد موجود زنده
virtual
موجود بالقوه تقدیری
on hand
وسایل موجود درانبار
hygroscopic moisture
رطوبت موجود در هوا
freeing
موجود در دیسک یا حافظه
water hardness
[میزان املاح موجود در آب]
back order
اماد غیر موجود
stock accounting
حساب کالاهای موجود
frees
موجود در دیسک یا حافظه
hemophile
موجود خون دوست
nonentities
چیز غیر موجود
organism
ترکیب موجود زنده
organisms
ترکیب موجود زنده
nonentity
چیز غیر موجود
microorganism
موجود ذره بینی
microorganisms
موجود ذره بینی
clara
هدف موجود نیست
undertones
ته صدا موجود در زمینه
built in
موجود در داخل چیزی
undertone
ته صدا موجود در زمینه
dermatome
قسمت خارجی یک موجود
The root of exisiting differences.
ریشه اختلافات موجود
preexistent
ازلیت موجود از قبل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com