Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
pathos	عامل وموجد ترحم وتاثر ترحم
Other Matches
pities	حس ترحم
pitiless	بی ترحم
ruthful	پر ترحم
pitied	ترحم
pitied	حس ترحم
pity	ترحم
pity	حس ترحم
pities	ترحم
commiseration	ترحم
heavy-handed <adj.>	بی ترحم
pity	ترحم کردن
commiserating	ترحم کردن بر
pities	ترحم کردن
pitied	ترحم کردن
self-pity	ترحم بخود
self pity	ترحم بخود
commiserate	ترحم کردن بر
commiserated	ترحم کردن بر
be sorry [apologizing]	ترحم کردن
pitiable	قابل ترحم
compassionate [archaic]	ترحم کردن
regret	ترحم کردن
grith	ترحم شفقت
compassionate	ترحم کردن
commiserate	ترحم کردن
commiserates	ترحم کردن بر
euthansia	کشتن از روی ترحم
coup de grace	کشتن از روی ترحم
acute preparation	حیوان کشی از روی ترحم
put-downs	کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
put down	کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
put-down	کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
cyanogen agent	عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
reserved character	حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator	محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
capital intensive goods	کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand	تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shell	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shells	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
piggybacks	سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
blood agent	عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
piggyback	سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
class a agent officer	افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
EXE file	در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
MS DOS	سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
devices	عامل
device	عامل
operative	عامل
assignee	عامل
operators	عامل
operator	عامل
operatives	عامل
coagent	هم عامل
agent representative	عامل
acting	عامل
operating	عامل
agents	عامل
principal	عامل
parameter	عامل
parameters	عامل
elements	عامل
attorneys	عامل
attorney	عامل
propellants	عامل
propellant	عامل
doer	عامل
doers	عامل
procurator	عامل
procurators	عامل
principals	عامل
action	عامل
actions	عامل
element	عامل
agent	عامل
propellent	عامل
agencies	عامل
factor	عامل
agency	عامل
operant	عامل
functionery	عامل
factors	عامل
active	عامل
v factor	عامل وی
precipitating factor	عامل اشکارساز
precipitant	عامل رسوب
parasiticide	عامل طفیلی کش
operating handle	دستگیره عامل
operating system/	سیستم عامل دو
oxidizing agent	عامل اکسنده
masking agent	عامل پوشاننده
interleave factor	عامل جاگذاری
insurance agent	عامل بیمه
impelent	عامل محرک
igniting agent	عامل احتراق
lacrimatory factor	عامل اشک زا
operating agency	شعبه عامل
limiting factor	عامل محدودکننده
idle characters	کاراکترهای عامل
oxidizing agent	عامل اکسیداسیون
psychochemical agent	عامل عصبی
dual agent	عامل دو جانبه
working fluid	سیال عامل
be-all and end-all	عامل عمده
agent	عامل اطلاعاتی
potential <adj.>	عامل بالقوه
unique factor	عامل یگانه
structure factor	عامل ساختار
pull device	عامل کششی
self execuiting	عامل فی نفسه
reducer	عامل کم کننده
reducing agent	عامل کاهنده
releasing agent	عامل رهاکننده
safety factor	عامل تامین
sealant	عامل درزگیر
agents	عامل اطلاعاتی
sense organ	عامل احساس
agents	واسطه عامل
hypo	عامل محرک
distractor	عامل حواسپرتی
factor of production	عامل تولید
factor of safety	عامل تامین
factor of safety	عامل اطمینان
blister agent	عامل تاول زا
bleaching agent	عامل رنگبر
biological agent	عامل زیستی
biological agent	عامل میکربی
factoring	عامل یابی
anticrop agent	عامل ضد غلات
developer agent	عامل فهور
blowing agent	عامل پف کننده
extrinsic factor	عامل خارجی
characteristic action	عامل مشخصه
distilled mustard	عامل خردلی
dispersing agent	عامل پاشنده
disbursing officer	افسر عامل
depressant	عامل پریشانی
demasking agent	عامل عریانساز
cyanogen agent	عامل سیانید
common factor	عامل مشترک
combination influence	عامل ترکیبی
executive agent	عامل اجرایی
chemical agent	عامل شیمیایی
air entraining agent	عامل هوادهنده
factoring agent	عامل تنزیل
reactors	عامل واکنش
reactor	عامل واکنش
fixing agent	عامل تثبیت
prime movers	عامل محرک کل
prime mover	عامل محرک کل
foaming agent	عامل کف زای
fusing agent	عامل ذوب
galactogogue	عامل شیرزایاشیرافزا
general factor	عامل عمومی
growth factor	عامل رشد
aborticide	عامل سقط
absorbing agent	عامل جذب
accountable disbursing officer	افسر عامل
adhesion agent	عامل چسبندگی
addition agent	عامل افزودنی
factorization	عامل بندی
firing device	عامل منفجرکننده
active material	مواد عامل
active element	عنصر عامل
active defense	دفاع عامل
active defense	پدافند عامل
acting company	شرکت عامل
acid function	عامل اسیدی
human factor	عامل انسانی
agent	واسطه عامل
effective	عامل موثر
executives	مدیر عامل
executive	مدیر عامل
managing directors	مدیر عامل
passive	غیر عامل
OS	سیستم عامل
operating system	سیستم عامل
factors	عامل مشترک
passives	غیر عامل
mouthpiece	سخنگو عامل
potential	عامل بالفعل
mouthpieces	سخنگو عامل
factor	عامل مشترک
managing director	مدیر عامل
potential	عامل بالقوه
operating systems	سیستم عامل
pesticides	عامل ضد طاعون
press	عامل موثر
presses	عامل موثر
absorbent	عامل جذب
coefficient	عامل مشترک
leaven	عامل کارگر
leavens	عامل کارگر
pesticide	عامل ضد طاعون
leavening	عامل کارگر
coefficients	عامل مشترک
noises	عامل مخل
noise	عامل مخل
preventive	عامل جلوگیری
passive	پدافندغیر عامل بی بهره

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com