Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
profit
عایدی داشتن
profited
عایدی داشتن
profits
عایدی داشتن
Other Matches
returned
عایدی
return
عایدی
mean
عایدی
meaner
عایدی
making
عایدی
returning
عایدی
returns
عایدی
yielded
عایدی
yields
عایدی
meanest
عایدی
comings in
عایدی
yield
عایدی
income
عایدی
earnings
عایدی
earning
عایدی
revenue
عایدی
perquisite
عایدی اکتسابی
turn over
عایدی فعالیت
yield tax
مالیات بر عایدی
perquisites
عایدی اکتسابی
perquisite
عایدی اضافه برحقوق
bonanza
منبع عایدی مهم
perquisites
عایدی اضافه برحقوق
interest profit
عایدی حاصل از بهره
bonanzas
منبع عایدی مهم
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
intercommon
داشتن
possessing
داشتن
possesses
داشتن
possess
داشتن
to hold
داشتن
to have
داشتن
to possess
داشتن
to have possession of
داشتن
want
کم داشتن
doubt
شک داشتن
wanted
کم داشتن
to hold a meeting
داشتن
to be feverish
تب داشتن
to be in a f.
تب داشتن
to have f.
تب داشتن
lackvt
کم داشتن
having
داشتن
lack
کم داشتن
have
داشتن
redolence
بو داشتن
doubts
شک داشتن
doubting
شک داشتن
doubted
شک داشتن
owns
داشتن
monogyny
داشتن یک زن
bears
در بر داشتن
bear
در بر داشتن
relieves
داشتن
to go hot
تب داشتن
lacked
کم داشتن
lacks
کم داشتن
relieving
داشتن
own
داشتن
owning
داشتن
owned
داشتن
bear
داشتن
bears
داشتن
relieve
داشتن
shimmey
تاب داشتن
shilly shally
دودلی داشتن
to be in arrear
پس افت داشتن
to have in remembrance
یاد داشتن
phthiriasis
شپشک داشتن
to have in remembrance
بخاطر داشتن
tolerating
طاقت داشتن
tolerates
طاقت داشتن
to be in contact
تماس داشتن
tolerated
طاقت داشتن
to hang up
نگاه داشتن
contradict
تناقض داشتن با
shimmey
لرزش داشتن
shimmy
تاب داشتن
shimmy
لرزش داشتن
implying
دلالت داشتن
to be afraid
بیم داشتن
to have a bee in ones bonnet
کک درتنبان داشتن
to have the pull of
برتری داشتن بر
imply
دلالت داشتن
to be in a state of a
بیم داشتن
implies
دلالت داشتن
to rold in steem
محترم داشتن
to have an steem for
محترم داشتن
to be in demand
طالب داشتن
hears
خبر داشتن
to drive at
قصد داشتن از
to drive at
توجه داشتن به
abominating
تنفر داشتن
contests
اعتراض داشتن بر
to have in stock
موجود داشتن
to be in debt
بدهی داشتن
contesting
اعتراض داشتن بر
abominated
تنفر داشتن
contested
اعتراض داشتن بر
to get the wind up
بیم داشتن
contest
اعتراض داشتن بر
abominates
تنفر داشتن
to have in view
در نظر داشتن
abominate
تنفر داشتن
adjudge
مقرر داشتن
to give support to
نگاه داشتن
to be in rapport
تماس داشتن
to have patience
شکیبایی داشتن
to bear a grudge
لج یاکینه داشتن
to bear any one a grudge
به کسی لج داشتن
to bear enmity
دشمنی داشتن
varies
فرق داشتن
hear
خبر داشتن
contradicted
تناقض داشتن با
to bring good luck
شگون داشتن
contradicts
تناقض داشتن با
to carry authority
نفوذیاقدرت داشتن
vary
فرق داشتن
to fondle to the heart
گرامی داشتن
disguised
نهان داشتن
to lie heavy on one's heart
معذب داشتن
retains
نگاه داشتن
to lock out
نگاه داشتن
retaining
نگاه داشتن
to look forward to
انتظار داشتن
retained
نگاه داشتن
retain
نگاه داشتن
to observe a fast
روزه داشتن
expects
چشم داشتن
to lie heavy on one's heart
رنجه داشتن
to lay fast
نگاه داشتن
disguise
نهان داشتن
to keep in
نگاه داشتن
to keep shop
دکان داشتن
occupying
مشغول داشتن
occupy
مشغول داشتن
occupies
مشغول داشتن
to keep up prices
نرخهارابالانگاه داشتن
to keep watch
پاس داشتن
to know by heart
ازحفظ داشتن
to know for certain
یقین داشتن
to know what's what
خبرازجهان داشتن
to lay by the heels
باز داشتن
to owe one a grudge
با کسی لج داشتن
expecting
چشم داشتن
expected
چشم داشتن
play-act
نقش داشتن
play-acted
نقش داشتن
play-acting
نقش داشتن
play-acts
نقش داشتن
To be hesitating. To vacI'llate between.
تردید داشتن
limps
سکته داشتن
limping
سکته داشتن
limped
سکته داشتن
limp
سکته داشتن
nettles
رنجه داشتن
nettle
رنجه داشتن
cravings
اشتیاق داشتن
figure on
اطمینان داشتن
trepan
تمایل داشتن
stick up
برجستگی داشتن
keeps
نگاه داشتن
keep
نگاه داشتن
to put to a pause
نگاه داشتن
to run on
ادامه داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com