English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
precatory words عبارتی در وصیتنامه که دران موصی تقاضایی از موصی له کرده باشد
Other Matches
universal legacy وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
testatrix موصی
devisee موصی له
beneficiary of a will موصی له
bequests موصی به
bequest موصی به
legacies موصی به
legatee موصی له
devisor موصی
testator موصی
legacy موصی به
legator موصی
object of will موصی به
beguest موصی به
legacy ترکه موصی به
legacies ترکه موصی به
residuary موصی له باقی مانده
restraint of marriage شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
an idiomatic experssion عبارتی که دارای ساختمان ویژهای باشد
the room was seated for 00 جای سدکرسی دران خانه تهیه کرده بودند
probate تصدیق صحت وصیتنامه رونوشت مصدق وصیتنامه گواهی انحصار وراثت
jardiniere جعبهای که گل دران سبز کرده و برای ارایش اطاق می گذارند
protoxide ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
tragi comedy نمایشی که دران مطالب جدی ومضحک باهم امیخته باشد
water hole سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
if he has found it اگر ان را پیدا کرده باشد
testate متوفایی که وصیت کرده باشد
he can scarcely have done that مشکل این کار را کرده باشد
loaded dice طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد
croppy کسیکه موی سرش راکوتاه کرده باشد
advanced pawn پیادهای که از نیمه صفحه گذر کرده باشد
springer قوطی حلبی در بستهای که باد کرده باشد
grand larceny سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
profound gangrene یعنی انکه گوشت زیادی را تباه کرده باشد
votaress زنی که خود را وقف خدمت یاامری کرده باشد
white elephant هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
white elephants هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
round robin (meeting or discussion) <idiom> جلسهای که درآن شخص ازیک گروه شرکت کرده باشد
course line shot تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
enclaves ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
parpen سنگ تراشی مه از توی دیواری گذر کرده و ازدوسوی ان نمایان باشد
enclave ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
aces رتبهء اول خ-لبانی که حداقل 5هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
ace رتبه اول خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
no matter how he has done it هر جور میخواهدکرده باشد قطع نظر از اینکه چه جوراین کار را کرده است
atole جزیره یا جزایر مرجانی که اطراف دریاچه را مثل کمربندی احاطه کرده باشد
The victim had done nothing to incite the attackers. شخص مورد هدف کاری نکرد که ضاربین [مجرمین] را تحریک کرده باشد.
without recourse عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
to invert a phrase عبارتی را پس و پیش کردن عبارتی را قلب کردن
declassified cost هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oldster ادم کار کشته که چهار سال در نیروی دریایی کار کرده باشد
holdees پرسنل یا خودروها یا هواپیمایا کشتی که به طور موقت دریک پادگان توقف کرده ومنتظر دستور یا وسایل حرکت به سمت محل ماموریت باشد
benedictory تقاضایی
precatory تقاضایی
to meet a demand تقاضایی را براوردن
to accommodate [تقاضایی را] برآوردن
to comply [with] [تقاضایی را] برآوردن
precative تمنایی تقاضایی
to meet [تقاضایی را] برآوردن
to decide on a motion در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
To swallow ones pride and request someone (to do something). نزد کسی رو انداختن ( تقاضایی کردن )
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
last will and testament وصیتنامه
last will وصیتنامه
script وصیتنامه
totalitarianism سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
revocation of probate بطلان وصیتنامه
codicils مکمل وصیتنامه
will وصیت وصیتنامه
codicils ضمیمه وصیتنامه
military testament وصیتنامه نظامی
revocation of probate لغو وصیتنامه
codicillary مکمل وصیتنامه
codicil ضمیمه وصیتنامه
codicil مکمل وصیتنامه
wills وصیت وصیتنامه
willed وصیت وصیتنامه
testamentary مربوط به وصیتنامه
I have a tooth abscess. دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
enquiry کد کنترل مخصوص که تقاضایی برای معرفی یا وضعیت یا داده یک وسیله است
probate duty هزینه تصدیق وصیتنامه
holocaust وصیتنامه خود نوشت
proving a will اثبات صحت وصیتنامه
holocausts وصیتنامه خود نوشت
consenting موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consents موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consented موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consent موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
phrasal عبارتی
and accordingly <conj.> و یا به عبارتی
and ... respectively <conj.> و یا به عبارتی
or rather <conj.> و یا به عبارتی
phrase structure با ساخت عبارتی
a pejorative term عبارتی تنزل دهنده
A passage frome the book of gulistan. عبارتی از کتاب گلستان
it is a passage from gulistan فقره یا عبارتی از گلستان است
declarative statement عبارتی در برنامه که به کامپایلر یا مفسر
catch-phrases واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
catch-phrase واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
declaration عبارتی در برنامه به کاپایلر یا مفسر حالت
declarations عبارتی در برنامه به کاپایلر یا مفسر حالت
phraseograph عبارتی که نشانی برای ان درست شده است
versions کپی یا برنامه یا عبارتی که با بقیه فرق میکند
version کپی یا برنامه یا عبارتی که با بقیه فرق میکند
a closed mouth catches no flies <proverb> تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
attestation clause عبارتی که در ذیل اسنادبلافاصله قبل از اسامی گواهی کنندگان امضا
transliteration نقل عین تلفظ کلمه یا عبارتی از زبانی بزبان دیگر
moored mine مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
salvoes شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
salvo شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
break clause عبارتی درقرارداد که در ان نحوه نقض قرارداد شرح داده شده است
hot شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
military testament وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
statements عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی به آنها اختصاص میدهد
statement عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی به آنها اختصاص میدهد
escutcheon سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
narrative statement عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی در شروع برنامه اختصاصی میدهد
commands کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
acrostic جدول شعر کوتاهی که حرف اول و وسط و آخر بندهای آن با هم عبارتی را برساند جابجا شونده
commanded کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
command کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
imperfect competition حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
therein دران
thereabout دران حدود
slideway راهی که دران سر
offing دران نزدیکی ها
therabout دران حدود
therewith دران هنگام بدانوسیله
nautch که دران رقاص میرقصند
it is not subject to review دران روا نیست
then انگاه دران هنگام
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
average clause عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
errors slipped in اشتباهاتی دران راه یافت
scrinium لوله یاصندوقی که دران طوماربگذارند
polytony ایجادچند لحن دران واحد
polytonality ایجاد چندلحن دران واحد
thereis not a p of truth init ذرهای راستی دران نیست
swimming bath تن شو یاحوضی که دران شناتوان کرد
thumbhole حفرهای که شست دران جابگیرد
i had no voice in that matter من دران قضیه رایی نداشتم
pot liquor اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
lapheld کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
oast کورهای که رازک را دران خشک می کنند
actinology دانشی که دران از خواص نورگفتگو میکند
flashingpoint درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
flashpoint درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
flashpoints درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
dish water ابی که دران فرف شسته باشند
mainstream مسیر جویباری که دران اب جریان دارد
cellaret گنجهای که شیشههای باده دران میگذارند
crates صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
dripping pan فرفی که چکیده کباب دران میریزد
dish wash ابی که دران فرف شسته باشند
gill net دامی که چون ماهی دران بیافتد
crate صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
impressibly بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
deadfall دامی که جانوران بزرگ دران زیراوارمیمانند
wellŠsuppose it is so خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
book message نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود
vortex filament خطی که شدت یا تمرکزجریانهای حلقوی دران بیشتراست
dies non روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
dry town شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
crematoriums کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
crematorium کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
the bill defined his powers حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
crematoria کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
heaths زمین بایری که علف وخاربن دران می روید
there is nothing in it چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
slugfest مسابقهای که دران ضربات سنگین ردوبدل میشود
effective beaten zone منطقهای که 28 درصد گلوله ها دران فرود می اید
heath زمین بایری که علف وخاربن دران می روید
solemn form در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
searchingly 1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
searched 1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
searches 1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
remarked عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
rem عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
search 1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
remarks عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
remarking عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
remark عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
sans recours عبارتی که فهرنویس وقتی به نمایندگی ازجانب دیگری فهر نویسی میکند قبل ار امضا می نویسد وبنابراین شخصا" مسئوولیتی در قبال نکول نخواهد داشت
disclaimers عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimer عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
oxyhydrogen blowpipe بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
clearinghouse سازمانی که چکهای بانکهای مختلف را دران مبادله میکنند
bearbaiting نوعی تفریح که دران سگهارابجان خرس مقید درزنجیرمیاندازند
coulisse ناویا شیاری که دریچه بند اب دران حرکت میکند
polyandry اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com