English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
mixed mode experssion عبارت امیخته یاب
Other Matches
search and replace خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
zygose امیخته
portmanteaus امیخته
mixtures امیخته
mixture امیخته
mixed امیخته
medleys امیخته
medley امیخته
interwrought در هم امیخته
motley امیخته
portmanteau امیخته
portmanteaux امیخته
impanate امیخته بنان
mixed tides کشندهای امیخته
mixed number عدد امیخته
coalescent بهم امیخته
mixed gas گاز امیخته
cold mix امیخته سرد
mixed mode باب امیخته
immiscible امیخته نشدنی
mixed crystal کریستال امیخته
oxyhydrogen اکسیژن امیخته به ایدروژن
gold amalgam جیوه امیخته بازر
pranks شوخی امیخته بافریب
prank شوخی امیخته بافریب
lemon squash شربت امیخته ازابلیمووسوداواتر
mincemeat قیمه امیخته باکشمش
chrism روغن امیخته بابلسان
oil is immiscible with water روغن با اب امیخته نمیشود
mixed radix notation نشان گذاری امیخته مبنا
d. butter کره اب کرده و امیخته با ارد
deep laid امیخته به زیرکی یا حیله نهانی
mixed mode macro درشت دستور امیخته باب
neo platonism فلسفه افلاطونی امیخته با تصوف شرقی
poudrette کودی که از مدفوع و زغال امیخته باشد
think piece مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
loam خاک رس وشن که با گیاه پوسیده امیخته باشد
lingua francas زبان امیخته با زبانهای دیگر گویش مختلط
lingua franca زبان امیخته با زبانهای دیگر گویش مختلط
law french اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
imbroglio قطعه موسیقی درهم امیخته و نامرتب مسئله غامض
imbroglios قطعه موسیقی درهم امیخته و نامرتب مسئله غامض
omnim gatherum امیختگی چندین چیز باهم توده امیخته جنگ
oxyhydrogen blowpipe بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
ingratiatory طرف توجه قرار دهنده امیخته بخود شیرینی
tragi comedy نمایشی که دران مطالب جدی ومضحک باهم امیخته باشد
kamptulicon یکجورفرش که ازقندران وچوب پنبه امیخته بهم درست میکنندو....است
statement عبارت
clause عبارت
clauses عبارت
phrase عبارت
phrases عبارت
experssion عبارت
phrased عبارت
worded عبارت
word عبارت
statements عبارت
termed عبارت
term عبارت
expressions عبارت
terming عبارت
cl عبارت
expression عبارت
wordage عبارت
incorporating mill کارخانهای که اجزای باروت دران امیخته میشوند کارخانه باروت سازی
gouache رنگ کاری با رنگی که در اب حل شده و با عسل و صمغ امیخته شده
assignment statement عبارت گمارشی
an idiomatic experssion عبارت اصطلاحی
an exclamatory phrase عبارت تعجبی
context style of a expression سیاق عبارت
in other words <adv.> به عبارت دیگر
mathematical term عبارت [ریاضی]
term عبارت [ریاضی]
trinomial دارای سه عبارت
range expression عبارت دامنه
paragrapher عبارت نویس
phraseologist عبارت پرداز
the letter of the law عبارت قانون
prolixity عبارت زاید
relational expression عبارت رابطهای
To phrase. به عبارت در آوردن
Verbosity. Rhetoric. عبارت پردازی
in fact به عبارت دیگر
involution پیچدارکردن عبارت
videlicet به عبارت دیگر
to wit <adv.> به عبارت دیگر
namely <adv.> به عبارت دیگر
protext عبارت پیشین
Namely …viz …it consists of… عبارت است از ...
put into words به عبارت دراوردن
doxology عبارت تسبیحی
expressions افهار عبارت
phraseology عبارت پردازی
terming جمله عبارت
expression افهار عبارت
term جمله عبارت
affirmative عبارت مثبت
quotations اقتباس عبارت
colloquialism عبارت مصطلح
colloquialisms عبارت مصطلح
quotation اقتباس عبارت
passage عبارت فقره
termed جمله عبارت
passages عبارت فقره
wording عبارت سازی
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
phrased فراز عبارت سازی
phrases فراز عبارت سازی
it consists mainly بیشتر عبارت است از
landed a که عبارت از زمین است
i.e مخفف به عبارت دیگر
metaphraze به عبارت دیگر در آوردن
phrase فراز عبارت سازی
limitation clause عبارت تعیین حدود
facies عبارت مشخص یک طبقه
anastrophe تعویض کلمات یک عبارت
passage عبارت منتخبه از یک کتاب
passages عبارت منتخبه از یک کتاب
escalation ماده یا عبارت تعدیل
to express in worde به سخن یا عبارت دراوردن)
qualificative کلمه یا عبارت توصیفی
locus classicus عبارت نمونه ادبی
pull out quote عبارت استخراج شده
verbalism عبارت بی معنی پرحرفی
locutions سبک عبارت پردازی
locution سبک عبارت پردازی
restrictive جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
anaphora تکرار یک یا چند عبارت متوالی
anastrophe قلب عبارت کلمات مقلوب
phraseography نشان گذاری بجای عبارت
lambs wool که عبارت از ابجوامیخته با سیب و قند
B.Sc مخفف عبارت 'Science of Bachelor'
equation of exchange به این ترتیب معادله عبارت از : PQ=V
fisher equation این رابطه عبارت است از :
b. and b مخفف عبارت 'breakfast and bed'
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
tongue twister کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
Afro-American نژاد آفریقایی آمریکایی [عبارت قدیمی]
C.A.B مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
inverting قلب عبارت معکوس کردن نسبت
invert قلب عبارت معکوس کردن نسبت
C.A.B.s مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
florulent خوش عبارت دارای صنایع بدیعی
tongue-twisters کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
tongue-twister کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
inverts قلب عبارت معکوس کردن نسبت
worid عبارت پیغام خبر قول عهد
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
well turned خوب ادا شده خوش عبارت
irishism عبارت یا اصطلاح یا رسوم مشخص ایرلندی
parachronism اشتباهی که عبارت است ازدیرترقراردادن تاریخ یک رویداد
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
diction عبارت انتخاب لغت برای بیان مطلب
C.I.A مخفف عبارت سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا
functional shift تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
haplography اشتباهی که عبارت است ازیکبارنوشتن چیزی که بایددوبارنوشته شود
branches یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
multi statement line خط ی از برنامه کامپیوتری که حاوی بیشتر از یک دستور یا عبارت است
mutatis mutandis عبارت لاتینی به معنی تغییرات لازم را انجام دادن
branch یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
vigmette ارایشی که عبارت است ازبرگها و پیچکهای تاک سرلوحه
semicolon که انتهای خط برنامه یا عبارت را در برخی زبان ها نشان میدهد.
machine address مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
Bye and take care of yourself! [leaving phrase] خداحافظ و مواظب خودت باش! [عبارت هنگام ترک ]
legal عبارت یا دستوری که در قوانین زبان قابل پذیرش است
statements خط ی در برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
kowtow سجودچینی که عبارت است ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
statement خط ی در برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
kotow سجودچینی که عبارت است ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
ended عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
gong زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
demurrer عبارت از ان است که خوانده ضمن تصدیق اصل افهارات خواهان
paragram جناسی که عبارت است ازتغییرحرف یا حروفی ازیک واژه تصحیف
gongs زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
ends عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
hatched moulding گچ بری که عبارت است ازدورشته خطهای متوازی که همدیگر راقطع کر
end عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
kedgeree خوراک فرنگی که عبارت است ازماهی سردوبرنج جوشانده وتخم مرغ
direct objects داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
object داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
ignoratio elenchi سفسطه منطقی که عبارت است از رد بیان یا افهار مخالف بابیان خود
objected داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
objecting داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
objects داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
AFAIK خلاصه عبارت انگلیسی: تا آنجایی که خبر دارم که در ایمیل یا چت استفاده می شود
good offices عبارت است ازدخالت دولت ثالث به منظورپایان دادن به اختلافات دودولت
indirect objects داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
predicating تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
predicate تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
optimize برنامهای که از بهینه ساز عبور کرده است تا هر که یا عبارت ناکارا را حذف کند
predicates تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
predicated تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
labeling 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labelled 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
IF statement عبارت برنامه نویس کامپیوتری به معنای انجام یک عمل در صورتی که یک موقعیت درست است .
labels 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
label 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
leitmotif عبارت برجسته وملودی درموسیقی درام واگنر که چنددفعه تکرار میشود موضوع مهم تکراری
IF statement عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
leitmotive عبارت برجسته وملودی درموسیقی درام واگنر که چنددفعه تکرار میشود موضوع مهم تکراری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com