Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (26 milliseconds)
English
Persian
mutatis mutandis
عبارت لاتینی به معنی تغییرات لازم را انجام دادن
Other Matches
verbalism
عبارت بی معنی پرحرفی
gurantee
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
signifying
معنی دادن معنی بخشیدن
signify
معنی دادن معنی بخشیدن
signifies
معنی دادن معنی بخشیدن
upward compatible
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
branch
یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
branches
یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
operates
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operate
کل زمان لازم برای انجام یک کار
austempering
تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
res ipsa loquitur
این عبارت در دعاوی مربوط به جرم ناشی از بی احتیاطی و درحالاتی بکار می رود که برای اثبات بی احتیاطی هیچ دلیلی لازم نباشد
aircraft role equipment
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft mission equipment
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
cycle time
مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
add
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adds
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
duration
براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
IF statement
عبارت برنامه نویس کامپیوتری به معنای انجام یک عمل در صورتی که یک موقعیت درست است .
IF statement
عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
unmodified instruction
دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
size
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
sizes
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
like a duck takes the water
[Idiom]
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
continues
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
revolutionised
تغییرات اساسی دادن
revolutionized
تغییرات اساسی دادن
innovate
تغییرات واصلاحاتی دادن در
innovated
تغییرات واصلاحاتی دادن در
innovates
تغییرات واصلاحاتی دادن در
revolutionises
تغییرات اساسی دادن
revolutionising
تغییرات اساسی دادن
innovating
تغییرات واصلاحاتی دادن در
revolutionize
تغییرات اساسی دادن
revolutionizing
تغییرات اساسی دادن
revolutionizes
تغییرات اساسی دادن
languages
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
language
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
jcl
دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
mission , oriented
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
reshuffling
تجدید سازمان کردن تغییرات سازمانی دادن
reshuffles
تجدید سازمان کردن تغییرات سازمانی دادن
reshuffle
تجدید سازمان کردن تغییرات سازمانی دادن
reshuffled
تجدید سازمان کردن تغییرات سازمانی دادن
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed
چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
purported
معنی دادن
intending
معنی دادن
intends
معنی دادن
purports
معنی دادن
purporting
معنی دادن
intend
معنی دادن
to bear a meaning
معنی دادن
purport
معنی دادن
universal
مدار مجتمع مجزا که تمام عملیات سری به موازی و واسط را انجام میدهد که بین کامپیوتر و خط وط ارسال لازم است
meaner
معنی دادن میانگین
mean
معدل معنی دادن
meanest
معدل معنی دادن
mean
معنی دادن میانگین
intimating
معنی دادن گفتن
intimates
معنی دادن گفتن
intimate
معنی دادن گفتن
meanest
معنی دادن میانگین
meaner
معدل معنی دادن
intimated
معنی دادن گفتن
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
denoted
علامت بودن معنی دادن
denotes
علامت بودن معنی دادن
denote
علامت بودن معنی دادن
To make the necessary arrangements.
ترتیبات لازم را دادن
good offices
عبارت است ازدخالت دولت ثالث به منظورپایان دادن به اختلافات دودولت
operation
عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
naive user
شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
latinate
لاتینی
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
latine
بزبان لاتینی
latinize
لاتینی کردن
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
textualism
اهمیت دادن به لفظ یا معنی فاهر انتقاد لفظی
latinism
تعبیر یا اصطلاح لاتینی
completed
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
complete
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completes
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completing
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
algebra
ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
ad
حرف اضافه لاتینی بمعنی
ads
حرف اضافه لاتینی بمعنی
overexpose
بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن
zero compression
روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
pit board
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
orbital injection
دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
search and replace
خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
abs
پیشوندیست لاتینی که همان پیشوند ab میباشد و بمعنی
latinity
شیوه نوشتن یا سخن گفتن بزبان لاتینی
acceptation
قبول معنی عرف معنی مصطلح
AC
و نیز پسوندی است لاتینی یا یونانی معادل -ieمانند
effectuate
انجام دادن صورت دادن
incremental computer
وسیله خروجی گرافیکی که در مراحل کوچک حرکت میکند بار داده ورودی که اختلاف بین محل فعلی و محل لازم را نشان میدهد که خط ها و منحنی ها به صورت مجموعهای خط وط مستقیم انجام شود
fulfil
انجام دادن
actualise
[British]
انجام دادن
fulfills
انجام دادن
pay
انجام دادن
to bring to effect
انجام دادن
administer
انجام دادن
fulfilled
انجام دادن
performs
انجام دادن
make a reality
انجام دادن
fulfilling
انجام دادن
char
انجام دادن
fulfils
انجام دادن
implement
انجام دادن
put ineffect
انجام دادن
make something happen
انجام دادن
carry into effect
انجام دادن
to do a thing the right way
انجام دادن
chars
انجام دادن
bring into being
انجام دادن
put into practice
انجام دادن
fulfill
[American]
انجام دادن
to carry into execution
انجام دادن
charring
انجام دادن
to carry through
انجام دادن
actualize
انجام دادن
accomplish
انجام دادن
bring inbeing
انجام دادن
carry out
انجام دادن
execute
انجام دادن
carry ineffect
انجام دادن
put into effect
انجام دادن
fulfill
انجام دادن
put on
انجام دادن
coverings
انجام دادن
effect
انجام دادن
covers
انجام دادن
do up
انجام دادن
to make good
انجام دادن
effected
انجام دادن
effecting
انجام دادن
accomplishing
انجام دادن
accomplishes
انجام دادن
accomplish
انجام دادن
parform
انجام دادن
fulfit
انجام دادن
furnishing
انجام دادن
furnishes
انجام دادن
furnish
انجام دادن
chare
انجام دادن
to go through
انجام دادن
carry out
انجام دادن
make out
<idiom>
انجام دادن
implemented
انجام دادن
stand to
انجام دادن
implements
انجام دادن
to bring to an issve
انجام دادن
paying
انجام دادن
performed
انجام دادن
perform
انجام دادن
implement
انجام دادن
implementing
انجام دادن
go through
انجام دادن
to put through
انجام دادن
to follow out
انجام دادن
put inpractice
انجام دادن
pays
انجام دادن
cover
انجام دادن
lurk
در خفا انجام دادن
redo
دوباره انجام دادن
redid
دوباره انجام دادن
overdid
بیش از حد انجام دادن
redoes
دوباره انجام دادن
redoing
دوباره انجام دادن
redone
دوباره انجام دادن
solemnize
باتشریفات انجام دادن
serve
خدمت انجام دادن
served
خدمت انجام دادن
serves
خدمت انجام دادن
dash
بسرعت انجام دادن
dashed
بسرعت انجام دادن
dashes
بسرعت انجام دادن
to bring through
خوب انجام دادن
to a one's object
مقصودخودرا انجام دادن
lurked
در خفا انجام دادن
lurking
در خفا انجام دادن
lurks
در خفا انجام دادن
manipulate
با دست انجام دادن
To carry out to the letter . To do something very meticulously .
موبه مو انجام دادن
overdo
بیش از حد انجام دادن
overdoes
بیش از حد انجام دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com