Dictiornary-Farsi | عبور کننده از پوست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (17 milliseconds)

English	Persian
transcutaneous	عبور کننده از پوست


Other Matches

transcontinental	عبور کننده از سرتاسر قاره
peeler	پوست کننده
peelers	پوست کننده
rubella	قرمز کننده پوست
crossing target	هدفی که درسمت حرکت میکند هدف عبور کننده در مسیر رژه
endermic	انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
scleroderma	مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
wading crossing	عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
energy transition	عبور انرژی [ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
dermatological	مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
skins	پوست کندن با پوست پوشاندن
skinning	پوست کندن با پوست پوشاندن
skinned	پوست کندن با پوست پوشاندن
skin	پوست کندن با پوست پوشاندن
slough	پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
tegumnentum	پوست طبیعی پوست
peel	پوست انداختن پوست
peels	پوست انداختن پوست
traffic post	پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
corrector	جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
xanthochroid	شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
road haulage	حق عبور
transmissions	عبور
right of passage	حق عبور
transmission	عبور
passage	عبور
transit	عبور
passages	عبور
tolling	حق عبور
toll	حق عبور
passages	حق عبور
crossing	عبور
passage	حق عبور
cross-Channel	عبور
rights of way	حق عبور
passage of lines	عبور از خط
transmittancy	عبور
fording	عبور از اب
transmittal	عبور
transmittance	عبور
tolls	حق عبور
alpha canis majoris	عبور
right of way	حق عبور
safe-conducts	رخصت عبور
fleet	عبور سریع
transit traffic	عبور ترانزیتی
safe conduct	رخصت عبور
fleets	عبور سریع
transmission grating	شبکه عبور
transmission factor	ضریب عبور
cruise	عبور کردن
cruised	عبور کردن
transit time	زمان عبور
cruises	عبور کردن
cruising	عبور کردن
transmittance	مقدار عبور
deep fording	عبور از اب عمیق
transoceanic	عبور از اقیانوس
traversable	قابل عبور
transit time	مدت عبور
safe conducts	رخصت عبور
ford	محل عبور
through traffic	عبور یکسره
thoroughfare	راه عبور
thoroughfares	راه عبور
traffics	عبور و مرور
passavani	سند عبور
trafficking	عبور و مرور
electron transition	عبور الکترون
wading crossing	عبور از پایاب
traffic	عبور و مرور
trafficked	عبور و مرور
traversing	عبور کردن
passable	قابل عبور
shallow fording	عبور از اب کم عمق
trafficability	قابلیت عبور
practicableness	قابلیت عبور
traject	عبور گذرگاه
transit bill	اجازه عبور
transit bill	پروانه عبور
transit error	خطای عبور
fords	محل عبور
communication	عبور اطلاعات
tessera	کلمه عبور
traverses	عبور کردن
traversed	عبور کردن
traverse	عبور کردن
penstock	مجرای عبور اب
overfly	عبور کردن
oil passage	عبور روغن
forded	محل عبور
laissez passer	پروانه عبور
conge	اجازه عبور
fordless	غیرقابل عبور
fordable	قابل عبور
fared	هزینه عبور
passes	اجازه عبور
fares	هزینه عبور
passes	کلمه عبور
faring	هزینه عبور
passes	گذر عبور
passageway	محل عبور
girdle traverse	عبور کمربندی
transit	راه عبور
tolls	عوارض عبور
fare	هزینه عبور
light passing	عبور نور
tolling	عوارض عبور
passage	اجازه عبور
passage	راه عبور
passage	عبور سفر
toll	عوارض عبور
passages	اجازه عبور
band pass	نوار عبور
passages	راه عبور
passages	عبور سفر
fordability	قابلیت عبور
passes	عبور کردن
crossing the line	عبور از استوا
passed	گذر عبور
passed	عبور کردن
pass	اجازه عبور
pass	کلمه عبور
pass	گذر عبور
pass	عبور کردن
highway user tax	مالیات حق عبور
passwords	اسم عبور
crossing the line	عبور از خط استوا
password	اسم عبور
passed	کلمه عبور
crossest	عبور کردن
counter sign	اسم عبور
passed	اجازه عبور
passageways	محل عبور
transit	عبور کردن
crossing area	منطقه عبور
current passage	عبور جریان
transduction	انقال عبور
cross	عبور کردن
crosser	عبور کردن
crosses	عبور کردن
altitude/height hold	متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor	کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller	هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder	ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling	کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer	وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor	گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers	وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
wall entrance	عبور از داخل دیوار
ferryboat	قایق عبور از رودخانه
sally port	دروازه عبور از قلعه
deliberate crossing	عبور با فرصت از رودخانه
forced crossing	عبور اجباری از رودخانه
hasty crossing	عبور تعجیلی از رودخانه
eligible traffic	عبور و مرور مجاز
practicably	بطور قابل عبور
ferryboats	قایق عبور از رودخانه
light transition loss	تلف عبور نور
overflight	عبور با هواپیما از فرازمنطقهای
transit	کنترل عبور و مرورکشتیها
overflights	عبور با هواپیما از فرازمنطقهای
innocent passage	عبور بدون ضرر
road time	زمان عبور از جاده
traverse	تراورس عبور کمربندکوهنوردی
traversed	تراورس عبور کمربندکوهنوردی
access structures	ساختمانهای عبور و مرور
bridgeable	قابل عبور یا پل زدن
electron transit time	زمان عبور الکترون
password	اسم شب کلمه عبور
passwords	اسم شب کلمه عبور
caution area	منطقه عبور بااحتیاط
blocked [with objects] <adj.> <past-p.>	غیر قابل عبور
I am just passing through.	از اینجا عبور میکنم.
bus traffic	عبور و مرور اتوبوسها
cut	عبور کردن گذاشتن
impassable	غیر قابل عبور
cuts	عبور کردن گذاشتن
passtime	زمان عبور ستون
treadway bridge	پل عبور موقتی پیاده
indirect transition	عبور یا انتقال غیرمستقیم
traversing	تراورس عبور کمربندکوهنوردی
traverses	تراورس عبور کمربندکوهنوردی
way	راه عبور گذرگاه
vapor trail	مسیر عبور بخار
deep fording	عبور از عمق زیاد اب
slotting	مجرای عبور روغن
gas port	محفظه عبور گاز
traffic density	تکاشف عبور و مرور
traffic density	تراکم عبور و مرور
traffic lane	مسیر عبور و مرور
traffic intensity	شدت عبور و مرور
pracitcable	عبور کردنی گذشتنی
controlled passing	عبور کنترل شده
slot	مجرای عبور روغن
goes	گذشتن عبور کردن
traffic flow	کشش عبور ومرور
go	گذشتن عبور کردن
trafficability	قابلیت عبور ومرور
transilluminate	عبور نور از یک عضو