Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
i am f.caught
عجب گیری کرده ام
Other Matches
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
He's a wet blanket.
او
[مرد]
آدم روح گیری
[نا امید کننده ای یا ذوق گیری]
است.
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
his severity relaxed
از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
digamy
دو زن گیری دو شوهر گیری
stream gaging
اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
with the utmost rigour
با کمال سخت گیری با سخت گیری هر چه بیشتر
measuring converter
مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
unconscious
غش کرده
souffle
پف کرده
puffed
<adj.>
پف کرده
puffed out
<adj.>
پف کرده
turgid
<adj.>
پف کرده
soufflTs
پف کرده
unconsciously
غش کرده
infusions
دم کرده
infusion
دم کرده
puff pastry
پف کرده
bouffant
پف کرده
bloat
پف کرده
gelid
یخ کرده
beastby
کرده
i am 0 rials out of pocket
کرده ام
off the trail
پی گم کرده
tumid
<adj.>
پف کرده
souffles
پف کرده
puffy
<adj.>
پف کرده
testate
وصیت کرده
pulled
خشک کرده
fucate
رنگ کرده
fubsy
قوز کرده
gets
کسب کرده
let it be done
کرده شود
beheld
مشاهده کرده
inwrought
از تو کار کرده
clarified
صاف کرده
grown
رشد کرده
intumescent
اماس کرده
intumescent
باد کرده
strained
صاف کرده
getting
کسب کرده
worked
[been successful]
<past-p.>
کار کرده
grown-up
رشد کرده
grown-ups
رشد کرده
fecit
درست کرده
farthingale
دامن پف کرده
hidden
پنهان کرده
ventricular
باد کرده
inveterate
ریشه کرده
farcie
دلمه کرده
farci
دلمه کرده
self taught
تحصیل کرده
deep-rooted
ریشه کرده
carpeted
فرش کرده
whey
شیرچرخ کرده
protuberant
باد کرده
they have done their work
را کرده اند
painted
رنگ کرده
it is very easily done
کرده میشود
begotten
تولید کرده
educated
تحصیل کرده
risen
طلوع کرده
enrooted
ریشه کرده
purified
پاک کرده
swollen
ورم کرده
fled
فرار کرده
he is worn with travel
سفراوراخسته کرده
chose
انتخاب کرده
tumid
اماس کرده
puffy
<adj.>
باد کرده
smoothfaced
صاف کرده
refined
تمیز کرده
iced
خنک کرده
decorated
زینت کرده
sawn
اره کرده
mistaken
اشتباه کرده
picked
پاک کرده
sweated
عرق کرده
rooted
ریشه کرده
fretty
اماس کرده
swollen
اماس کرده
tumid
<adj.>
ورم کرده
puffy
<adj.>
ورم کرده
puffed out
<adj.>
ورم کرده
in flower
شکوفه کرده
tinned
قوطی کرده
puffed
<adj.>
ورم کرده
restrained
لگام کرده
distent
ورم کرده
tumid
<adj.>
آماس کرده
wedded
ازدواج کرده
turgid
<adj.>
ورم کرده
puffy
<adj.>
آماس کرده
full-grown
رشدکامل کرده
puffed
<adj.>
آماس کرده
turgid
<adj.>
باد کرده
tumid
<adj.>
باد کرده
puffed out
<adj.>
باد کرده
puffed
<adj.>
باد کرده
puffed out
<adj.>
آماس کرده
ghee
کره اب کرده
knotted
ازدحام کرده
blubbery
ورم کرده
blown
ورم کرده
turgid
<adj.>
آماس کرده
unruffled
ارام کرده
airless
گرفته یا دم کرده
deep rooted
ریشه کرده
fried
سرخ کرده
shot
اصابت کرده
shots
اصابت کرده
warm infusion
چیز دم کرده
I have a flat
[tire]
.
من پنچر کرده ام.
iced ppa
خنک کرده
indrawn
جذب کرده
nodular
ورم کرده
off the track
ازخط پی گم کرده
billowy
باد کرده
full grown
رشدکامل کرده
tumescent
ورم کرده
overage
کم رشد کرده
ghi
کره اب کرده
bendon
نیت کرده
baggily
بطورباد کرده
began
شروع کرده
bunged up
باد کرده
get
کسب کرده
point voting system
سیستم رای گیری عددی سیستم رای گیری امتیازی
compression molding process
فرایند قالب گیری تراکمی طریقه قالب گیری تراکمی
Now you are picking on me.
حالادیگر به من بند کرده ای
a fried sausage
یک سوسیس سرخ کرده
frying
گوشت سرخ کرده
fry
گوشت سرخ کرده
fries
گوشت سرخ کرده
made up
مصنوعی بزک کرده
de-
کرده را خنثی کردن
made-up
مصنوعی بزک کرده
turgescent
باد کرده پرطمطراق
I have lost my wallet .
کیف پولم را گه کرده ام
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .
خودش را گه کرده است
you are mistaken
اشتباه کرده اید
the tribes are all up
طغیان کرده اند
tumid
ورم کرده متورم
fresco a wall
دیوار سفید کرده را
ingrained
دیرینه ریشه کرده
married
عروسی کرده متاهل
hidden information
اطلاعات پنهان کرده
angrier
ورم کرده دژم
angriest
ورم کرده دژم
angry
ورم کرده دژم
trigmous
سه بار عروسی کرده
tumescent
اماس کرده اماسیده
they are on strike
اعتصاب کرده اند
The door is jammed.
در گیر کرده است.
shaveling
ادم اصلاح کرده
cultured
مهذب تحصیل کرده
cursed with porerty
نفرین کرده به گدایی
grenadine
مرغ دلمه کرده
cecils
قیمه سرخ کرده
foreseen
پیش بینی کرده
forgotten
فراموش کرده یا شده
begun
شروع کرده یا شده
neutralized
بیطرف کرده شده
dried fruit
میوه خشک کرده
school drop out
ترک تحصیل کرده
saute
در روغن سرخ کرده
newlywed
تازه ازدواج کرده
self educated
پیش خودتحصیل کرده
self-educated
پیش خودتحصیل کرده
cowslip tea
گل گاو زبان دم کرده
stum
اب انگورتازه درخم کرده
magdalen or lene
فاحشه توبه کرده
broiled meat
گوشت سرخ کرده
borne
تحمل کرده یاشده
clerisy
طبقه تحصیل کرده
ranker
افسر سربازی کرده
yuppie
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
if he has found it
اگر ان را پیدا کرده باشد
I'm sick of it.
<idiom>
من و خسته ام کرده.
[ازش بریدم.]
ambuscade
یکدسته نظامی کمین کرده
yuppies
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
puff pastry
شیرینی دارای خامهی پف کرده
i have served in the navy
در نیروی دریایی خدمت کرده ام
I'm fed up with it.
<idiom>
من و خسته ام کرده.
[ازش بریدم.]
He has relapsed into his old ways.
فیلش یاد هندوستان کرده
They have seized ( dominated) the country.
مملکت را قبضه کرده اند
Her Face has swollen.
صورتش باد (ورم ) کرده
hidden
پنهان کرده شده پوشیده
betook
دست زده مبادرت کرده
neutralized states
دول بیطرف کرده شده
advanced
ترقی کرده پیش افتاده
It is preying on my mind.
خیالم را ناراحت کرده است
passant
تصویرجانوریکه دست خودرابلند کرده
axunge
پیه اب کرده خوک یا غاز
no pay nowork
پول ندهندکار هم کرده نمیشود
French fries
سیب زمینی سرخ کرده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com