English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
he is in a hurry to go عجله دارد برفتن
Other Matches
he must needs go بیخوداصرار دارد برفتن
he insists on going اصرار دارد برفتن
he was not inclined to go مایل برفتن نبود
he is not willing to go مایل برفتن نیست
he is indisposed to go میل برفتن ندارد
he was loath to go بیمیل بود برفتن
iam impatient to go دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
i had half a mind to go چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
hustled عجله
hustles عجله
speeding عجله
speeds عجله
hustling عجله
hurries عجله
hurry عجله
haste عجله
in a hurry در عجله
hurrying عجله
snaps عجله
snapped عجله
snap عجله
hurriedness عجله
unhurriedly بی عجله
hastiness عجله
unhurried بی عجله
forwardness عجله
hustle عجله
posts عجله
speed عجله
post عجله
post- عجله
posted عجله
snapping عجله
hasty با عجله
hold hard عجله نکنید
in a hurried state در حال عجله
busks عجله کردن
busking عجله کردن
busked عجله کردن
busk عجله کردن
expediency عجله کارمهم
expedience عجله کارمهم
hying عجله کردن
festinate عجله کردن
hotfoot عجله کردن
get cracking <idiom> عجله کردن
hie عجله کردن
haste عجله کردن
in a rush <idiom> عجله داشتن
in a hurry <idiom> عجله داشتن
step on the gas <idiom> عجله کردن
step on it <idiom> عجله کردن
to be pressed for time عجله داشتن
to be under deadline pressure عجله داشتن
get one's rear in gear <idiom> عجله کردن
get a move on <idiom> عجله کردن
precipitous از روی عجله
expeditious از روی عجله
to make haste عجله کردن
take your time عجله نکن
hurrying عجله کردن
make a hurry عجله کنید
I'm in a hurry. من عجله دارم
shuffle off به عجله برداشتن
hurry عجله کردن
I'm in a hurry. من عجله دارم.
speeder عجله کننده
stour کشمکش عجله
hurries عجله کردن
to make a hurry عجله کردن
hurry up عجله کنید
birr عجله وسرعت
Hurry up !Step on it ! Come on! یا الله عجله نکن !
I am in a great hurry . I am pressed for time . خیلی عجله دارم
make a beeline for something <idiom> با عجله به جایی رفتن
Why all this rush ? عجله ات برای چیست ؟
sketchily از روی عجله ناقص
snatchy با عجله انجام شده
one-two <idiom> عجله کار شیطونه
sketchier از روی عجله ناقص
sketchiest از روی عجله ناقص
sketchy از روی عجله ناقص
throw together <idiom> عجله داشتن ومراقب نبودن
Come on, shake a leg! عجله بکن! [اصطلاح روزمره]
jotting چیزیکه با عجله نوشته شده
rush حمله کردن هجوم با عجله
rushed حمله کردن هجوم با عجله
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
to shake a leg <idiom> عجله کردن [اصطلاح روزمره]
slap together <idiom> به عجله وبی مراقبت واداشتن
get a wiggle on <idiom> عجله کردن با شتاب رفتن
rushing حمله کردن هجوم با عجله
We rushed ( hurried ) back to the train station. با عجله بر گشتیم ایستگاه قطار
i am in a hurry for it عجله دارم یا در شتاب هستم
spot checks سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
There is no hurry , there is plenty of time . عجله نکنید وقت زیاد داریم
I'll get there when I get there. <proverb> حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
Get a move on! یکخورده عجله بکن! [اصطلاح روزمره]
to decamp با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to skive off early [British English] با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
Walls have ears <idiom> دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
rushing برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rush برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
enclave economices اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears دیوار موش دارد موش گوش دارد
predigestion هضم سریع و از روی عجله هضم مصنوعی بوسیله دارووغیره
Tell that so and so to hurry up . به این ‏فلان فلان شده بگه عجله کند
hay wire ساخته شده از روی عجله بدساخته شده
Easy does it . یواش یواش ( آرام وبدون عجله )
make a push کوشش کردن عجله کردن
he has a rage for money دارد
chains دارد.
hast او دارد
chain دارد.
are there any remarks? دارد
heavy fighting is in progress دارد
there is a time for everything دارد
has دارد
he is ill with fever تب دارد
he has worms دارد
viruses وجود دارد
I owe him a dept of gratitude. حق بگردنم دارد
he is fifty تمام دارد
he has a maggot in his head وسواس دارد
Windows GDI بیتی دارد
virus وجود دارد
he is 0 years old او ده سال دارد
walls have ears گوش دارد
he tops .0 metres یک مترونیم قد دارد
figure on <idiom> بستگی دارد به
he has a spite against me بامن لج دارد
he has an a. to grind مقصود دارد
he has an axe to grind غرض دارد
he speaks to the purpose قصدی دارد
what matter? چه اهمیت دارد
what hurt is there in that چه زیانی دارد
it has sides سه پهلو دارد
it depends [on] بستگی دارد [به]
it is usual with him عادت دارد
He has a day off. او مرخصی دارد.
leek d;[,vjvi ;i fv'ihd \ik , بزرگ دارد
There is something wrong with the ... ... عیب دارد.
our library is well stocked خوبی دارد
not a patch on چه دخلی دارد
But one leg to the fowl. <proverb> مرغ یک پا دارد .
god is خداوجود دارد
there is a rumour that شهرت دارد که
There is a knack in it . یک فنی دارد
Buttonhole کتی که در دو طرف دکمه دارد
the reason is two fold دودلیل دارد
the reason is manifold چنددلیل دارد
the probability is احتمال دارد
multungulate که بیش از دو سم دارد
it is sufficiently stamped کسرتمبر دارد
what the odds چه اهمیت دارد
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
likelihood احتمال کلی دارد
bigamists زنی که دوشوهر دارد
back که یک باتری پشتیبان دارد
lengths خط با طول جر حرف دارد
it is particularly difficult یک دشواری ویژه دارد
backs که یک باتری پشتیبان دارد
it is particularly difficult یک اشکال بخصوصی دارد
it is of frequent خیلی مورد دارد
it is very important بسیار اهمیت دارد
it is worth 0 rials ده ریال ارزش دارد
it is wringing خیلی تراست یا اب دارد
he has Roman nose او بینی عقابی دارد
and there an end. و پایان وجود دارد.
batteries که یک باتری پشتیبان دارد
How long is the ticket valid? بلیت تا کی اعتبار دارد؟
battery که یک باتری پشتیبان دارد
the export of ... is granted the premium. صدور ... جایزه دارد.
it stand well with him بامن نظرمساعدی دارد
it speaks well for him بامن نظرمساعد دارد
it needs to be done carefully اینکارتوجه لازم دارد
It is much sought after خیلی طالب دارد.
length خط با طول جر حرف دارد
it askes for attention توجه لازم دارد
he keeps my a حساب مراونگه می دارد
basses کسی که صدای بم دارد
he is rightly named اسم بامسمائی دارد
he has much merit بسیار شایستگی دارد
he is in the know اطلاع ویژه دارد
he has much merit خیلی قابلیت دارد
bass کسی که صدای بم دارد
he has a loose tongue دهان لقی دارد
in all like احتمال کلی دارد
bigamist زنی که دوشوهر دارد
delectus برای ترجمه دارد
double decker هرچیزیکه دو لایه دارد
he bears out his name اسم بامسمایی دارد
he is f. of money پول فراوان دارد
He is distantly related to us . نسبت دوری با ما دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com