English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
English Persian
in a hurry <idiom> عجله داشتن
in a rush <idiom> عجله داشتن
to be pressed for time عجله داشتن
to be under deadline pressure عجله داشتن
Search result with all words
throw together <idiom> عجله داشتن ومراقب نبودن
Other Matches
speeds عجله
speeding عجله
speed عجله
posts عجله
hurriedness عجله
posted عجله
snaps عجله
snapping عجله
haste عجله
hastiness عجله
snapped عجله
snap عجله
hurries عجله
hurrying عجله
hurry عجله
post- عجله
hustling عجله
hustles عجله
in a hurry در عجله
hasty با عجله
forwardness عجله
unhurried بی عجله
unhurriedly بی عجله
post عجله
hustle عجله
hustled عجله
step on the gas <idiom> عجله کردن
stour کشمکش عجله
hurries عجله کردن
expeditious از روی عجله
hurry عجله کردن
hurry up عجله کنید
in a hurried state در حال عجله
hurrying عجله کردن
speeder عجله کننده
shuffle off به عجله برداشتن
expediency عجله کارمهم
step on it <idiom> عجله کردن
to make haste عجله کردن
I'm in a hurry. من عجله دارم.
hying عجله کردن
hie عجله کردن
hold hard عجله نکنید
I'm in a hurry. من عجله دارم
make a hurry عجله کنید
to make a hurry عجله کردن
get one's rear in gear <idiom> عجله کردن
hotfoot عجله کردن
birr عجله وسرعت
busk عجله کردن
take your time عجله نکن
expedience عجله کارمهم
festinate عجله کردن
haste عجله کردن
get cracking <idiom> عجله کردن
busks عجله کردن
busking عجله کردن
busked عجله کردن
precipitous از روی عجله
get a move on <idiom> عجله کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
make a beeline for something <idiom> با عجله به جایی رفتن
sketchier از روی عجله ناقص
sketchy از روی عجله ناقص
sketchily از روی عجله ناقص
sketchiest از روی عجله ناقص
Hurry up !Step on it ! Come on! یا الله عجله نکن !
Why all this rush ? عجله ات برای چیست ؟
I am in a great hurry . I am pressed for time . خیلی عجله دارم
one-two <idiom> عجله کار شیطونه
he is in a hurry to go عجله دارد برفتن
snatchy با عجله انجام شده
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
We rushed ( hurried ) back to the train station. با عجله بر گشتیم ایستگاه قطار
i am in a hurry for it عجله دارم یا در شتاب هستم
rush حمله کردن هجوم با عجله
rushing حمله کردن هجوم با عجله
get a wiggle on <idiom> عجله کردن با شتاب رفتن
rushed حمله کردن هجوم با عجله
jotting چیزیکه با عجله نوشته شده
to shake a leg <idiom> عجله کردن [اصطلاح روزمره]
Come on, shake a leg! عجله بکن! [اصطلاح روزمره]
slap together <idiom> به عجله وبی مراقبت واداشتن
to skive off early [British English] با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
spot check سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
to decamp با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
spot checks سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
There is no hurry , there is plenty of time . عجله نکنید وقت زیاد داریم
I'll get there when I get there. <proverb> حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
Get a move on! یکخورده عجله بکن! [اصطلاح روزمره]
rushing برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rush برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
predigestion هضم سریع و از روی عجله هضم مصنوعی بوسیله دارووغیره
Tell that so and so to hurry up . به این ‏فلان فلان شده بگه عجله کند
hay wire ساخته شده از روی عجله بدساخته شده
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
Easy does it . یواش یواش ( آرام وبدون عجله )
make a push کوشش کردن عجله کردن
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
redolence بو داشتن
to be in a f. تب داشتن
possesses داشتن
owned داشتن
possessing داشتن
own داشتن
relieving داشتن
relieves داشتن
to have f. تب داشتن
relieve داشتن
to be feverish تب داشتن
possess داشتن
bear داشتن
bear در بر داشتن
owns داشتن
owning داشتن
wanted کم داشتن
to hold داشتن
having داشتن
want کم داشتن
to have possession of داشتن
doubts شک داشتن
lack کم داشتن
lacked کم داشتن
doubting شک داشتن
to have داشتن
doubted شک داشتن
lacks کم داشتن
doubt شک داشتن
lackvt کم داشتن
to possess داشتن
have داشتن
bears داشتن
monogyny داشتن یک زن
to hold a meeting داشتن
bears در بر داشتن
intercommon داشتن
to go hot تب داشتن
attends حضور داشتن
sends اعزام داشتن
sends ارسال داشتن
to hold in reverence محترم داشتن
aspire ارزو داشتن
to hold in respect محترم داشتن
sends گسیل داشتن
to regard with reverence محترم داشتن
possesses در تصرف داشتن
sending گسیل داشتن
send ارسال داشتن
hankered اشتیاق داشتن
possess در تصرف داشتن
to lay by the heels باز داشتن
sending ارسال داشتن
hankers اشتیاق داشتن
hanker اشتیاق داشتن
sending اعزام داشتن
attending حضور داشتن
attend حضور داشتن
exists وجود داشتن
existed وجود داشتن
exist وجود داشتن
resembling شباهت داشتن
differed فرق داشتن
aspiring ارزو داشتن
differing فرق داشتن
to have the pull of برتری داشتن بر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com