Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
unsigned integer
عدد صحیح بدون علامت
Other Matches
slugfest
بوکس بدون تاکتیک صحیح
asymptomatic
بدون علامت
gunner's rule
روش تخمین مسافت صحیح در تیراندازی با تیربار یاتفنگ بدون عقب نشینی
unsigned real number
عدد حقیقی بدون علامت
absolute address
مقدار یک خطا بدون توجه به علامت
value
مقدار یک عدد بدون توجه به علامت آن
values
مقدار یک عدد بدون توجه به علامت آن
valuing
مقدار یک عدد بدون توجه به علامت آن
timing disc
علامت حک شده روی موتورپیستونی برای کمک به تعیین دقیق وضعیت زاویهای میل لنگ به منظور زمان بندی صحیح کارکرد موتور
absolute address
اندازه یا مقدار یک عدد بدون توجه به علامت آن
machine address
اندازه یا مقدار یک عدد بدون توجه به علامت آن
daymark
علامت ساحلی بدون چراغ فار دریایی روزانه
uptime
پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
Hear hear!
صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
rational number
عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
symbol
اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
symbol
علامت ترسیمی علامت فرمولی
characters
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
character
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
rollover
صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
bingo
علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
exact
<adj.>
صحیح
correct
<adj.>
صحیح
correct
صحیح
true
<adj.>
صحیح
proper
<adj.>
صحیح
real
<adj.>
صحیح
fea
صحیح
valid
صحیح
correcting
صحیح
accurate
[correct]
<adj.>
صحیح
integer
صحیح
integers
صحیح
authentic
صحیح
corrects
صحیح
authentical
صحیح
integral
صحیح
good
صحیح
proper
صحیح
well advised
صحیح
exact
صحیح
Quite
[so]
!
صحیح!
in order
صحیح
righted
صحیح
indecorous
نا صحیح
accurate
صحیح
right
صحیح
righting
صحیح
all right
صحیح
simon pure
صحیح
i see
ها! صحیح !
exacts
صحیح
exacted
صحیح
judiciously
صحیح
integral number
عدد صحیح
considered
با اندیشه صحیح
integer variable
متغیر صحیح
right
درست صحیح
genuine tradition
حدیث صحیح
proper fraction
کسر صحیح
affirmative
صحیح است
drills
روش صحیح
drilled
روش صحیح
whole number
عدد صحیح
whole numbers
عدد صحیح
to be proper for
صحیح بودن
rightly
بطور صحیح
drill
روش صحیح
integer
عدد صحیح
integer number
عدد صحیح
righted
به طور صحیح حق
righting
درست صحیح
authentic document
سند صحیح
righting
به طور صحیح حق
ok
صحیح است
incorrupt
صحیح و بی عیب
righted
درست صحیح
truest
خالصانه صحیح
indue order
به ترتیب صحیح
integers
عدد صحیح
right
به طور صحیح حق
true
خالصانه صحیح
truer
خالصانه صحیح
homozygote
صحیح النسب
right you are
صحیح است
rightfully
<adv.>
بصورت صحیح
okay
صحیح است
neatly
<adv.>
بطور صحیح
up front
<idiom>
روراست ،صحیح
exact
صحیح عین
rightfully
<adv.>
بطور صحیح
properly
<adv.>
بطور صحیح
justly
<adv.>
بطور صحیح
duly
<adv.>
بطور صحیح
correctly
<adv.>
بطور صحیح
exacted
صحیح عین
exacts
صحیح عین
properly
<adv.>
بصورت صحیح
justly
<adv.>
بصورت صحیح
rightly
<adv.>
بصورت صحیح
eugenic
صحیح النسب
duly
<adv.>
بصورت صحیح
correctly
<adv.>
بصورت صحیح
aright
<adv.>
بصورت صحیح
A correct answer.
جواب صحیح
spot-on
دقیقا صحیح
aright
<adv.>
بطور صحیح
tidily
<adv.>
بطور صحیح
valid contract
عقد صحیح
that is right
صحیح است
roundest
عدد صحیح
safe and sound
صحیح وتندرست
round
عدد صحیح
valid transaction
معامله صحیح
orderly
<adv.>
بصورت صحیح
tidily
<adv.>
بصورت صحیح
true complement
مکمل صحیح
neatly
<adv.>
بصورت صحیح
rightly
<adv.>
بطور صحیح
the ticket
کار صحیح
orderly
<adv.>
بطور صحیح
rounded
بصورت عدد صحیح
authority
منبع صحیح و موثق
In perfect condition (shape).
کاملا" صحیح وسالم
due process of the law
تشریفات صحیح قانونی
counting numbers
اعدد صحیح
[ریاضی]
impolitic
مخالف رویه صحیح
systemoless
فاقد سیستم صحیح
half integer number
عدد نیم صحیح
apply a correct holt
اجرای فن صحیح کشتی
compos mentis
دارای مشاعر صحیح
integer programming
برنامه سازی صحیح
to do right
کار صحیح کردن
levelheaded
دارای قضاوت صحیح
wrongs
پیام صحیح نیست
soundly
بطور صحیح و سالم
wronging
پیام صحیح نیست
wrong
پیام صحیح نیست
azimuth fine adjustment
تنظیم قوس صحیح
correctly
بطور درست و صحیح
whole numbers
اعدد صحیح
[ریاضی]
whole number
عدد صحیح
[ریاضی]
integer
عدد صحیح
[ریاضی]
justly
<adv.>
بطور درست و صحیح
safe
صحیح اطمینان بخش
characters
عدد صحیح خصوصیت
character
عدد صحیح خصوصیت
properly
<adv.>
بطور درست و صحیح
positive integer
عدد صحیح مثبت
rightfully
<adv.>
بطور درست و صحیح
off
بیموقع غیر صحیح
rightly
<adv.>
بطور درست و صحیح
right oh!
صحیح است بچشم
cardinal
عدد صحیح مثبت
cardinals
عدد صحیح مثبت
duly
<adv.>
بطور درست و صحیح
safer
صحیح اطمینان بخش
aright
<adv.>
بطور درست و صحیح
correctly
<adv.>
بطور درست و صحیح
out in left field
<idiom>
از جواب صحیح دورشدن
common sense
قضاوت صحیح حس عام
hit the nail on the head
<idiom>
یافتن انتخاب صحیح
safest
صحیح اطمینان بخش
safes
صحیح اطمینان بخش
purism
افراط در استعمال صحیح الفاظ
legitimately
به طور مشروع یا قانونی صحیح
integer programming
برنامه ریزی عدد صحیح
grammars
قوانین استفاده صحیح از زمان
grammar
قوانین استفاده صحیح از زمان
the right way to do a thing
صحیح برای کردن کاری
misinformed
اطلاع غیر صحیح دادن
terminating decimal
کسر اعشاری صحیح
[ریاضی]
sounding in damages
دعوی خسارت صحیح و محکم
alright
بسیار خوب صحیح است
misinforming
اطلاع غیر صحیح دادن
misinforms
اطلاع غیر صحیح دادن
misinform
اطلاع غیر صحیح دادن
proper decimal fraction
کسر اعشاری صحیح
[ریاضی]
come to one's senses
<idiom>
شروع به فکر صحیح کردن
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
positive integer
عدد صحیح مثبت
[ریاضی]
What you say is true in a sense .
گفته شما به معنایی صحیح است
radix
عدد نشان دهنده اعشار صحیح
authentication
اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
It is improper to go there uninvited.
ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
authenticate
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com