English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English Persian
blemish [mistake] عدم تقارن در بافت
Search result with all words
anomalous weave بی نظمی و عدم تقارن در بافت
move of pattern [وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
Other Matches
mixd weave بافت ترکیبی [هرگاه در بافت یک فرش از چند روش بافت استفاده شود.]
plain weave بافت ساده زیر و رو [معمولا قسمت گلیم بافت فرش را به این صورت می بافند.]
Soumak بافت سوماک [سوماخ] [این روش بافت که نوعی از گلیم بافی است به سه صورت ساده، ضربیو برعکس بافته شده و در ابتدا و انتهای فرش استفاده می شود. این روش در بافت پارچه، کیسه، پتو و زیر انداز استفاده می شود.]
board weave تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
compound weave بافت ترکیبی که بجز تار و پود اجزا دیگری نیز مثل دانه مروارید و یا اجسام تزیینی در بافت بکار گرفته شود
motif گلی خاص در زمینه فرش [این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
greige carpet فرش خود رنگ [فرشی که الیاف آن پیش از بافت رنگرزی نشده باشد. این نوع بافت در بین بافندگان محلی و خصوصا در افغانستان و کشورهای تازه استقلال یافته روسیه دیده می شود.]
Sarouk ساروق [حوزه بافت ساروق در استان مرکزی با شهرت جهانی در بافت فرش های پر تراکم با زمینه قرمز و حاشیه آبی، پرز بلند و طرح افشان بته ای و گل خشتی است.]
Sarab سراب [حوزه بافت سراب در آذربایجان است که بیشتر به بافت کناره مشهور استرنگ زمینه عموما شتری و گره آن ترکی است.]
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
parallelism تقارن
isochronism تقارن
synchronization تقارن
simultaneeity تقارن
symmetry تقارن
symmetrization تقارن
synmetry تقارن
polarity تقارن
polarities تقارن
axis of symmetry محور تقارن
asymmetric substance جسم بی تقارن
symmerty center مرکز تقارن
center of symmerty مرکز تقارن
mirror symmerty تقارن ایینهای
plane of symmetry سطح تقارن
asymmetric molecule مولکول بی تقارن
symmetry axis محور تقارن
asymmetrical conductivity برقرسانایی بی تقارن
asymmetric top فرفرهای بی تقارن
asymmetry عدم تقارن
isodimorphism تقارن دو شکلی
asymmetric system دستگاه بی تقارن
impedance balancing تقارن امپدانس
symmetry operation عمل تقارن
asymmetric carbon کربن بی تقارن
plane of symmetry صفحه تقارن
symmetry lines خطوط تقارن
symmetry number عدد تقارن
Symmetry تقارن [ریاضی]
symmetry plane صفحه تقارن
synchrony انطباق تقارن
transational symmerty تقارن انتقالی
zygomorphic دارای تقارن
geometrical <adj.> تقارن در طرح
axis of symmery محور تقارن
symmetry group گروه تقارن
point of symmetry نقطه تقارن
symmetry element عنصر تقارن
rotational symmetry تقارن چرخشی
pseudosymmetry شبه تقارن
symmetry point نقطه تقارن
skewness عدم تقارن
eurhythmy هم اهنگی و تقارن ساختمان
eurythmy هم اهنگی و تقارن ساختمان
actinomorphous دارای تقارن شعاعی
axial rotation symmerty تقارن چرخشی محوری
simple axis of symmetry محور ساده تقارن
isochronism ایجاد تقارن همزمانی
time average symmetry تقارن میانگین زمانی
alternating axis of symmerty محور تقارن متناوب
positive skewness عدم تقارن مثبت
conservation of orbital symmerty بقای تقارن اوربیتال
mirror plane of symmetry صفحه تقارن اینهای
plane of mirror symmetry صفحه تقارن اینهای
actinomorphic دارای تقارن شعاعی
asymmetric local deformation تغییر شکل موضعی بی تقارن
incommensurability عدم تقارن سنجش ناپذیری
anomal design طرح شلوغ و بدون تقارن
axis محور تقارن مهره اسه
symmetry allowed reaction واکنش مجاز از لحاظ تقارن
parametron عنصر با عدم تقارن مغناطیسی
counter vailing power تقارن دو نیروی اقتصادی نیروهای متقارن
isodimorphism تقارن و هم شکلی بین دو چیز دوشکل
angle og sideship زاویه بین صفحات تقارن وجهت حرکت
neurine بافت پی
loose texture بافت شل
contexture بافت
knit goods کش بافت
gold tisane زر بافت
fiber بافت
of a loose texture شل بافت
of a loose textture شل بافت
tissue بافت
textures بافت
texture بافت
tissues بافت
knitted بافت
grain بافت
context بافت
contexts بافت
grossed درشت بافت
nerve tissue بافت عصبی
grossing درشت بافت
fibres بافت لیف
gross درشت بافت
basket weave بافت حصیری
necrosis بافت مردگی
grosses درشت بافت
chain stitch بافت زنجیری
grossest درشت بافت
close-knit ریز بافت
xylem بافت چوبی
textures بافت تاروپود
stroma بافت نمدی
grosser درشت بافت
sclerenchyma بافت زنبوری
selvage گرد بافت
selvedge گرد بافت
sennet بافت حصیری
stroma بافت بنیادی
texture بافت تاروپود
plain weave بافت ساده
phloem بافت لیفی
welknit خوش بافت
vascular tissue بافت هادی
woofs دست بافت
woof دست بافت
webs بافت یا نسج
web بافت یا نسج
vascular tissue بافت اوندی
texture of soil بافت خاک
soil texture بافت خاک
weaves ساختن بافت
typical <adj.> بافت معمولی
weave ساختن بافت
texture ترکیب بافت
fiber بافت لیف
style سبک بافت
slit weave بافت چاکدار
fibrosis تصلب بافت ها
slip خطا در بافت
finespun ریز بافت
typical <adj.> بافت عادی
cellular tissue بافت زنبوری
collenchyma بافت کلانشیم
biopsy بافت برداری
sclerosis تصلب بافت
basket-weave بافت حصیری
weaving draft نقشه بافت
adipose tissue بافت چربی
hand knife خوش بافت
knotless بافت تقلبی
knotless بافت شل و آزاد
histoloysis بافت خواری
in vivo بافت زنده
plain weave بافت حصیری
interlocking بافت با قلاب
fibre بافت لیف
histology بافت شناسی
homespun بافت خانگی
hand knitted دست بافت
histogen بافت ساز
histogenesis بافت سازی
direction سمت بافت
flat weave تخت بافت
cellular بافت سلولی
knit goods کالای کش بافت
balanced plain weave بافت ساده یک رو یک زیر
contextual architecture معماری بافت گرایی
knotless بافت بدون گره
histologic وابسته به بافت شناسی
regular weave [plain] بافت معمولی و ساده
wire netting بافت توری سیمی
woodiness بافت چوبی وفوردرخت
tightly weave بافت پرتراکم و سفت
fabric سبک بافت اساس
fabrics سبک بافت اساس
warp نخ تار [در طول بافت]
taffetized دارای بافت تافته
gauze نوعی بافت توری
histology علم بافت شناسی
homemade خانگی خانه بافت
epithelialize بافت پوششی شدن
suber بافت چوب پنبهای
hypoxemia کاهش اکسیژن بافت
hypoxia کاهش اکسیژن بافت
phelloderm بافت چوب پنبهای
of a coarse fibre درشت بافت زمخت
building steel lathing بافت ساختمان فولادی
homespun بافت میهنی وطنی
commissure بافت عصبی رابط
lymphomatoid دارای بافت لنفی
lymphomatous دارای بافت لنفی
mesophyll بافت درونی برگ
metal gauze بافت توری فلزی
plain weave پارچه ساده بافت
myoma غده بافت ماهیچه
histologist متخصص بافت شناسی
steel fabric بافت فولاد ساختمانی
soil separates اجزاء بافت خاک
anterior commissure بافت رابط قدامی
lymphopoiesis تشکیل بافت لنفی
fibrosis افزایش بافت لیفی
sequestrum قسمت بافت مرده
sclerenchyma بافت سخت سلولی
collenchyma بافت لانه زنبوری
epithelize بافت پوششی شدن
neuroglia بافت حافظ عصب
histological وابسته به بافت شناسی
reticulum بافت همبند و مشبک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com