English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (2 milliseconds)
English Persian
decentralization عدم تمرکز
Search result with all words
authoritarian طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
authoritarians طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
totalitarianism تمرکز گرایی
Zionist طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
centralism سیستم تمرکز در اداره مملکت
concentration تمرکز
concentration تمرکز عده ها
concentration تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentrations تمرکز
concentrations تمرکز عده ها
concentrations تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
pool قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pooled قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pools قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
concentrate تمرکز دادن تغلیظ
concentrate تمرکز کردن
concentrate تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrate تمرکز دادن
concentrates تمرکز دادن تغلیظ
concentrates تمرکز کردن
concentrates تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrates تمرکز دادن
concentrating تمرکز دادن تغلیظ
concentrating تمرکز کردن
concentrating تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrating تمرکز دادن
centering تمرکز
focusing تمرکز
provincialism اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
centralist طرفدار تمرکز
centralists طرفدار تمرکز
centered تمرکز یافتن
centers تمرکز یافتن
centre تمرکز یافتن
centred تمرکز یافتن
Zionism نهضت تمرکز بنی اسرائیل درفلسطین
mass تمرکز قوای جنگی
masses تمرکز قوای جنگی
massing تمرکز قوای جنگی
retain تمرکز دادن
retained تمرکز دادن
retaining تمرکز دادن
retains تمرکز دادن
decentralised عدم تمرکز دادن
decentralises عدم تمرکز دادن
decentralising عدم تمرکز دادن
decentralize عدم تمرکز دادن
decentralizes عدم تمرکز دادن
decentralizing عدم تمرکز دادن
centralisation تمرکز
centralization تمرکز
centralised تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralised تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralises تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralises تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralising تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralising تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralize تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralize تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizes تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizes تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizing تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizing تمرکز دادن تمرکزی کردن
authoritarianism فلسفهء تمرکز قدرت یا استبداد
air station ایستگاه عکس برداری هوایی نقطه تمرکز عکسبرداری هوایی ایستگاه هواشناسی
automatic focusing تمرکز خودکار
bourrelet ورم تمرکز گلوله
cathectic وابسته به تمرکز روانی شهوانی شده
cathexis تمرکز روانی
center تمرکز یافتن
center کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center spuare زاویه تمرکز
centering tool ابزار تمرکز
centralized data processing پردازش تمرکز یافته داده پردازش داده متمرکز
centralized design طراحی تمرکز یافته
concentative تمرکز دهنده
concenter تمرکز دادن تغلیظ کردن
concentration area منطقه تمرکز اتش
concentration area منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
concentration of fire تمرکز اتش
concentration ratio نسبت تمرکز
concentration ratio نرخ تمرکز
condenser الت جمع کردن و تمرکز دادن برق
cost center تمرکز هزینه
critical concentration میزان تمرکز بحرانی
crossover تمرکز نخستین
data concentration تمرکز داده
decentralism سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
degree of centralization درجه تمرکز
departmentalism اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
electromagnetic focusing تمرکز الکترومغناطیسی
magnetic focusing تمرکز الکترومغناطیسی
electron beam focusing تمرکز دهی اشعه الکترونی
electron focusing تمرکز الکترون
electrostatic focusing تمرکز الکتروستاتیکی
focalization تمرکز در کانون
focusing coil پیچک تمرکز
focusing control تنظیم تمرکز
focusing magnet مغناطیس تمرکز ده
gas focusing تمرکز با گاز
Other Matches
yeep joung تمرکز
visual focusing تمرکز دیداری
post deflection focusing تمرکز پس از انحراف
line concentrator تمرکز کننده خط
horizontal integration تمرکز افقی
ionic focusing تمرکز با گاز
period of concentration زمان تمرکز
stress concentration تمرکز تنش
self focus تنظیم تمرکز خودکار
massing of fire تمرکز دادن اتشها
permanent magnet centering تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
permanent magnet focusing تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
statism تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
localization تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
gather writer تمرکز اطلاعات در داخل یک رکورد فیزیکی
hit the high spots <idiom> روی نکته اصلی تمرکز کردن
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
grommet حلقه ثبات لوله ورم تمرکز گلوله
tabbing ترتیب حرکت تمرکز از یک دگمه یا میدان به دیگر با انتخاب کلید tab
neoclassical economics در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
silicon valley محلی در دره سانتاکلارای کالیفرنیا باگسترده ترین تمرکز تجارت وکار تکنولوژی عالی در جهان
sabot کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
ogive ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
guild socialism سوسیالیسم صنفی عقیده کسانی که درعین اعتقاد به سوسیالیسم معتقد به ایجاد سیستم عدم تمرکز در مورد اصناف ودادن ازادی بیشتر به انهابودند و کنترل دولتی صاحبان حرف را جایز نمیشمردند واز این نظر گرایش ایشان به سندیکالیسم قابل توجه است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com