English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English Persian
p in power to do something عدم نیروبرای کردن کاری
Other Matches
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
primming بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
tempering (metallurgy) بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
overpersuade کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
bumble اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
whitewash سفید کاری کردن ماست مالی کردن
To do something slapdash. کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bumbled اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
reforest مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reconditions نو کاری کردن
recondition نو کاری کردن
reconditioned نو کاری کردن
habitual way of doing anything کردن کاری
stucco گچ کاری کردن
enforced مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforce مجبور کردن وادار کردن به کاری
gardened درخت کاری کردن باغبانی کردن
enforces مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforcing مجبور کردن وادار کردن به کاری
gardens درخت کاری کردن باغبانی کردن
mess :شلوغ کاری کردن الوده کردن
messes :شلوغ کاری کردن الوده کردن
prime تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
engraved کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engrave کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraves کنده کاری کردن در حکاکی کردن
garden درخت کاری کردن باغبانی کردن
primed تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
primes تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
carved کنده کاری کردن
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution . محکم کاری کردن
to start out to do something قصد کاری را کردن
splaying منبت کاری کردن
the proper time to do a thing برای کردن کاری
carves کنده کاری کردن
splays منبت کاری کردن
refashion دست کاری کردن
splayed منبت کاری کردن
splay منبت کاری کردن
carve کنده کاری کردن
carvings کنده کاری کردن
hammer چکش کاری کردن
spackle بتونه کاری کردن
purfle منبت کاری کردن
To do something on purpose ( deliberately ). از قصد کاری را کردن
hammered چکش کاری کردن
to intervene in an affair در کاری مداخله کردن
enamel مینا کاری کردن
mind to do a thing متمایل کردن به کاری
stunting شیرین کاری کردن
To perform a feat. شیرین کاری کردن
go near to do something تقریبا کاری را کردن
stunt شیرین کاری کردن
keen set for doing anything مشتاق کردن کاری
plasters گچ کاری کردن اندود
flourished زینت کاری کردن
shyster دغل کاری کردن
manipulation دست کاری کردن
rodeo سوار کاری کردن
stunts شیرین کاری کردن
stick with <idiom> دنبال کردن کاری
contract مقاطعه کاری کردن
rodeos سوار کاری کردن
flourish زینت کاری کردن
granulate چکش کاری کردن
keen set for doing anything ارزومند کردن کاری
plaster گچ کاری کردن اندود
hammers چکش کاری کردن
calker بتونه کاری کردن
to touch up دست کاری کردن
inlays خاتم کاری کردن
inlaying خاتم کاری کردن
to brush over دست کاری کردن
flourishes زینت کاری کردن
adventurism اقدام به کاری کردن
blackjack مجبوربانجام کاری کردن
inlay خاتم کاری کردن
lubrication روغن کاری کردن
prone to do something آماده برای کردن کاری
to omit doing a thing از کاری فروگذار یا غفلت کردن
lift a finger (hand) <idiom> کاری بکن ،کمک کردن
on your own خودم تنهایی [کاری را کردن]
end up <idiom> پایان ،بلاخره کاری کردن
step in مداخله بیجا در کاری کردن
limes با اهک کاری سفید کردن
to egg [on] تحریک [به کاری ناعاقلانه] کردن
to persuade somebody of something کسی را متقاعد به کاری کردن
lime با اهک کاری سفید کردن
job ایوب مقاطعه کاری کردن
jobs ایوب مقاطعه کاری کردن
to take trouble to do anything زحمت کردن کاری را بخوددادن
walk out کاری راناگهان ترک کردن
bossing برجسته کاری ریاست کردن بر
bosses برجسته کاری ریاست کردن بر
bossed برجسته کاری ریاست کردن بر
boss برجسته کاری ریاست کردن بر
the right way to do a thing صحیح برای کردن کاری
serviced ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
service ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
to keep regular hours هر کاری را درساعت معین کردن
To do something in a pique . از روی لج ولجبازی کاری را کردن
To come to blows with someone . با کسی کتک کاری کردن
to incite somebody to something کسی را به کاری تحریک کردن
to run the show در کاری اختیار داری کردن
give someone a hand <idiom> با کاری به کسی کمک کردن
systematization اسلوبی کردن همست کاری
to have a finger in every pie درهمه کاری دخالت کردن
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
back to the drawing board <idiom> کاری را از اول شروع کردن
glid تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
oversell بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
to tie into something [ American E] با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
see to (something) <idiom> شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
to seek a position جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
to get cracking شروع کردن [به کاری] [اصطلاح روزمره]
To settle the issue one way or the other. تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
oversold بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
to engage in something [in doing] something خود را به چیزی [کاری] مشغول کردن
oversells بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
overselling بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
It wI'll boomerang. کاری را بر حسب شوخی وتفریح کردن
trick someone into doing somethings با حیله کسی را وادار به کاری کردن
afterthought چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
to goad somebody doing something کسی را به انجام کاری تحریک کردن
to goad somebody into something کسی را به انجام کاری تحریک کردن
forcing مجبور کردن کسی به انجام کاری
to work by candle light شب کاری کردن دود چراغ خوردن
force مجبور کردن کسی به انجام کاری
to invite somebody to do something از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
get after someone <idiom> مجبور کردن شخص درانجام کاری
forces مجبور کردن کسی به انجام کاری
to pair off جفت کردن [برای کاری یا در جشنی]
filet تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
specializes ویژه کاری کردن متخصص شدن
to empower somebody to do something کسی را برای کاری مخیر کردن
fillets تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
filleting تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
specializing ویژه کاری کردن متخصص شدن
specialize ویژه کاری کردن متخصص شدن
filleted تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
specialising ویژه کاری کردن متخصص شدن
specialises ویژه کاری کردن متخصص شدن
fillet تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
slush down روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
to enjoin somebody from doing something [American E] منع کردن کسی از انجام کاری [حقوق]
to try hard to do something تقلا کردن برای انجام دادن کاری
rat out on <idiom> مجبور کردن شخص به کاری که دوست نداد
to make an effort to do something تلاش کردن برای انجام دادن کاری
to beat about the bush سر راست حرف نزدن بطورغیرمستقیم کاری را کردن
twist one's arm <idiom> مجبور کردن شخص برای انجام کاری
to grudge to do a thing بواسطه لجاجت ازکردن کاری دریغ کردن
cover one's tracks <idiom> پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
to pause [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
hand کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
to prove oneself نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
handing کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
go in for <idiom> شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
afterthoughts فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
To sell at coast price . مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
egg (someone) on <idiom> خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
talk into <idiom> موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
misprision گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
To do something prefunctorily. برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
drilling pattern نمونه مته کاری الگوی مته کاری
redliner خصوصیتی در گروه کاری یا نرم افزای کلمه پرداز که امکان رنگی کردن نوشتار متن در جاهای مختلف میدهد
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
modes روش انجام کاری : روش عمل کردن کامپیوتر
mode روش انجام کاری : روش عمل کردن کامپیوتر
to pair off دو نفر دو نفر کردن [برای کاری یا در جشنی]
oils روغن کاری کردن روغن ساختن
oiling روغن کاری کردن روغن ساختن
oil روغن کاری کردن روغن ساختن
mosaics موزاییک کاری معرق معرق کاری
plumbery سرب کاری کارخانه سرب کاری
window تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
charter اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartered اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charters اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartering اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
plastering گچ کاری
effective کاری
impotence کاری
curries کاری
curry کاری
active کاری
malfunctioned کژ کاری
intent on doing anything کاری
malfunction کژ کاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com