Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
English
Persian
default
عدم پرداخت قصور کردن
defaulted
عدم پرداخت قصور کردن
defaulting
عدم پرداخت قصور کردن
defaults
عدم پرداخت قصور کردن
Other Matches
fail
قصور کردن
fails
قصور کردن
failed
قصور کردن
subscribing
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
progress payment
پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matte
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matt
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing
پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
laches
قصور
cunctation
قصور
neglect
قصور
shortcoming
قصور
pretermission
قصور
neglecting
قصور
failure
قصور
neglects
قصور
negligence
قصور
shortcomings
قصور
failures
قصور
default
قصور
defaults
قصور
debt
قصور
defult
قصور
defaulting
قصور
defaulted
قصور
delinquency
قصور
debts
قصور
failing
قصور
failings
قصور
non feasnce
قصور
neglected
قصور
failures
کوتاهی قصور
negligence
قصور کوتاهی
failure
کوتاهی قصور
fail
رد شدن قصور ورزیدن
fails
رد شدن قصور ورزیدن
failed
رد شدن قصور ورزیدن
nonfeasance
قصور در انجام امری
usance
مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
sets of bill
نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
lose face
<idiom>
به خاطراشتباه ،با قصور خجالت زده بودن
deferred maintenance
قصور و تاخیر در تعمیرماشین الات و غیره
launch
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
fates
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
droppage
کسری پرداخت کسر پرداخت
fate
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
to finish off
پرداخت کردن
paying
پرداخت کردن
disbursed
پرداخت کردن
tumbled
پرداخت کردن
tumble
پرداخت کردن
pay
پرداخت کردن
polish
پرداخت کردن
polishes
پرداخت کردن
burnishes
پرداخت کردن
burnish
پرداخت کردن
disbursing
پرداخت کردن
disburse
پرداخت کردن
pays
پرداخت کردن
disburses
پرداخت کردن
tumbles
پرداخت کردن
furbishing
پرداخت کردن
scour
پرداخت کردن
scoured
پرداخت کردن
scours
پرداخت کردن
furbishes
پرداخت کردن
furbished
پرداخت کردن
furbish
پرداخت کردن
buffer
پرداخت کردن
planish
پرداخت کردن
pay off
پرداخت کردن
dabbing
پرداخت کردن سنگ
reimbursing
باز پرداخت کردن
buff
با چرم پرداخت کردن
buffs
با چرم پرداخت کردن
pay in advance
پیش پرداخت کردن
pay at sight
نقدا" پرداخت کردن
payment in advance
پیش پرداخت کردن
smoothing
صاف کردن پرداخت
to polish off
با شتاب پرداخت کردن
filed
ساییدن پرداخت کردن
file
ساییدن پرداخت کردن
curries
پرداخت کردن چرم
curry
پرداخت کردن چرم
pay off
تسویه کردن پرداخت
gives
دادن پرداخت کردن
reimburse
باز پرداخت کردن
give
دادن پرداخت کردن
die burnish
پرداخت کردن حدیدهای
reimbursed
باز پرداخت کردن
reimburses
باز پرداخت کردن
giving
دادن پرداخت کردن
tax evasion
عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
advances
ترقی کردن پیش پرداخت
advancing
ترقی کردن پیش پرداخت
To demand prompt payment.
تقاضای پرداخت فوری کردن
advance
ترقی کردن پیش پرداخت
spots
کشف کردن اماده پرداخت
spot
کشف کردن اماده پرداخت
due bill
در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
ransom
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
to suspend payment
پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن
final shaving
پرداخت
[کوتاه کردن نهایی پرزها]
smooth the paint
رنگ کردن و پرداخت کردن
spend
پرداخت کردن خرج کردن
spends
پرداخت کردن خرج کردن
ro rub up
خمیر کردن پرداخت کردن
buff stick
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
carnet
اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
licenses
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
compounding a felony
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
claim for indemnification
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
ability to pay principle of taxation
اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
recoupment
قسطی پرداخت کردن یا بازپرداخت قسطی
dividend warrant
چک پرداخت سود سهام اجازه پرداخت سود سهام
corn-effect
ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود
payment
پرداخت
pays
پرداخت
refunds
پس پرداخت
refunding
پس پرداخت
refunded
پس پرداخت
refund
پس پرداخت
discharging
پرداخت
lustreer
پرداخت
defrayal
پرداخت
payments
پرداخت
bleaching
پرداخت
making good
پرداخت
refinishing
پرداخت
burnisher
پرداخت گر
rendering
پرداخت
finishes
پرداخت
finish
پرداخت
glaze
پرداخت
trim
پرداخت
renderings
پرداخت
expenditure
پرداخت
settlement
پرداخت
paying
پرداخت
disbursement
پرداخت
outlay
پرداخت
pay
پرداخت
settlements
پرداخت
finishing touches
پرداخت
pt
پرداخت
furbisher
پرداخت گر
polishes
پرداخت
polish
پرداخت
discharge
پرداخت
finishing
پرداخت
glosser
پرداخت گر
remitment
پرداخت
glazes
پرداخت
discharges
پرداخت
progress payments
پرداخت تدریجی
pre payment
پیش پرداخت
prepayment
پیش پرداخت
deferred payment
پرداخت معوق
pre paid
پیش پرداخت
planishing tool
ابزار پرداخت
period of grace
مهلت پرداخت
lump sum payment
پرداخت یکجا
advice note
دستورپیش پرداخت
lump sum payment
پرداخت نقدی
advance payment
پیش پرداخت
payees
پرداخت شونده
down payment
پیش پرداخت
prest
پیش پرداخت
money order
دستور پرداخت
payable
قابل پرداخت
paymaster
مامور پرداخت
paymasters
مامور پرداخت
dishonored
خودداری از پرداخت
installments
پرداخت قسطی
instalment
پرداخت قسطی
instalments
پرداخت قسطی
rendition
پرداخت تحویل
renditions
پرداخت تحویل
demand for payment
تقاضای پرداخت
down payments
پیش پرداخت
prompt payment
پرداخت فوری
punctual payment
پرداخت در سر وعده
deferred payment
پرداخت اتی
bilk
گذاشتن از پرداخت
liabilities
دیون پرداخت
liability
دیون پرداخت
payable on demand
پرداخت عندالمطالبه
by payment
از طریق پرداخت
finishing
پرداخت کاری
non payment
عدم پرداخت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com