Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English
Persian
to lodge a complaint
عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
Other Matches
lodgement
تسلیم عرضحال
petitioning
عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitioned
عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petition
عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitions
عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
to give up the ghost
جان تسلیم کردن روح تسلیم کردن
plead
لابه کردن عرضحال دادن
pleads
لابه کردن عرضحال دادن
pleaded
لابه کردن عرضحال دادن
deliveries
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
delivery
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
fuze
ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
request for discharge
عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
hand on
تسلیم کردن
consign
تسلیم کردن
give up
تسلیم کردن
hand over
تسلیم کردن
consigns
تسلیم کردن
commits
تسلیم کردن
consigned
تسلیم کردن
commit
تسلیم کردن
betrays
تسلیم کردن
consigning
تسلیم کردن
to give in charge
تسلیم کردن
committed
تسلیم کردن
betraying
تسلیم کردن
submit
تسلیم کردن
betray
تسلیم کردن
submits
تسلیم کردن
submitted
تسلیم کردن
to deliver up
تسلیم کردن
submitting
تسلیم کردن
betrayed
تسلیم کردن
to fork over
تسلیم کردن
committing
تسلیم کردن
infeoff
تسلیم کردن
betrayed
تسلیم دشمن کردن
betrays
تسلیم دشمن کردن
betraying
تسلیم دشمن کردن
jurisdiction
تسلیم دادگاه کردن
betray
تسلیم دشمن کردن
lodges
گذاشتن تسلیم کردن
ceding
تسلیم کردن صرفنظرکردن از
yielded
تسلیم کردن یا شدن
lodge
گذاشتن تسلیم کردن
yield
تسلیم کردن یا شدن
betrayment
تسلیم به دشمن کردن
to give up
تسلیم کردن امیدبریدن از
yields
تسلیم کردن یا شدن
cedes
تسلیم کردن صرفنظرکردن از
lodged
گذاشتن تسلیم کردن
cede
تسلیم کردن صرفنظرکردن از
to muddle on
با تسلیم به پیشامد زندگی کردن
to starve into surrender
گرسنگی دادن وناگزیربه تسلیم کردن
so strike one's flag
کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
refer
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
referred
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refers
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
To submit something to someone.
چیزی را به کسی تسلیم کردن (ارائه دادن )
fuzing
چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
petition
عرضحال
application
عرضحال
petitions
عرضحال
applications
عرضحال
petitioning
عرضحال
petitioned
عرضحال
declarations
عرضحال
declaration
عرضحال
stripping
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
pooled
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pool
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pools
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
lodge an a appeal
عرضحال دادن
suit
دادخواست عرضحال
suited
دادخواست عرضحال
suits
دادخواست عرضحال
implead
عرضحال دادن
petition to court of appeal
عرضحال استینافی
petition to court of first instance
عرضحال بدوی
pleader
عرضحال دهنده
loads
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
synthesized
هم گذاری کردن
synthesising
هم گذاری کردن
synthesizing
هم گذاری کردن
synthesize
هم گذاری کردن
synthesises
هم گذاری کردن
synthesised
هم گذاری کردن
synthesizes
هم گذاری کردن
suitors
عرضحال دهنده مدعی
petitioner
متظلم دادخواه عرضحال
pleadable
قابل عرضحال دادن
to lodge an a
عرضحال استیناف دادن
petitioners
متظلم دادخواه عرضحال
sue for dawages
عرضحال خسارت دادن
suitor
عرضحال دهنده مدعی
plaint
شکوائیه دادخواست عرضحال
plaints
شکوائیه دادخواست عرضحال
deposits
سرمایه گذاری کردن
christen
نام گذاری کردن
christened
نام گذاری کردن
mark
علامت گذاری کردن
point
نقطه گذاری کردن
christens
نام گذاری کردن
punctuated
نقطه گذاری کردن
punctuating
نقطه گذاری کردن
load
ذخیره گذاری کردن
paragraph
فاصله گذاری کردن
fund
سرمایه گذاری کردن
deposit
سرمایه گذاری کردن
to sow mines
مین گذاری کردن
marks
علامت گذاری کردن
funded
سرمایه گذاری کردن
punctuates
نقطه گذاری کردن
loads
خرج گذاری کردن
punctuate
نقطه گذاری کردن
primming
چاشنی گذاری کردن
investing
سرمایه گذاری کردن
loads
ذخیره گذاری کردن
invests
سرمایه گذاری کردن
to lay the track
ریل گذاری کردن
mining
مین گذاری کردن
paragraphs
فاصله گذاری کردن
invested
سرمایه گذاری کردن
cost
قیمت گذاری کردن
load
خرج گذاری کردن
paginate
صفحه گذاری کردن
invest
سرمایه گذاری کردن
tracklaying
شنی گذاری کردن
suing
عرضحال دادن عارض شدن
sues
عرضحال دادن عارض شدن
sue
عرضحال دادن عارض شدن
sued
عرضحال دادن عارض شدن
charge
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charges
خرج گذاری کردن شارژ کردن
identic notes
منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
residential investments
سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
paged
صفحات را نمره گذاری کردن
loading
خرج گذاری کردن سلاح
mark
نمره گذاری کردن علامت
page
صفحات را نمره گذاری کردن
wattle
نرده گذاری کردن بستن
color codig
علامت گذاری کردن مهمات
pages
صفحات را نمره گذاری کردن
crown
تاج گذاری کردن پوشاندن
crowns
تاج گذاری کردن پوشاندن
marks
نمره گذاری کردن علامت
point
نقطه گذاری کردن ممیز
overcapitalize
بیش از حد سرمایه گذاری کردن
recapitalize
سرمایه گذاری مجدد کردن
solicitor
کسی که اسنادومدارک عرضحال را تهیه میکند
to sue out a writ
حکمی را بوسیله دادن عرضحال گرفتن
solicitors
کسی که اسنادومدارک عرضحال را تهیه میکند
discrete
الگوریتم کد گذاری و فشرده کردن تصاویر
punctuates
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuate
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuated
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuating
نشان گذاری کردن نقطه دار
we cannot trace the petitioner
نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
carring over
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
To put money into somethings.
درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
milestones
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestone
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
overcapitalization
سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
desired investment
سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
extradites
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
cooperative scorer
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
misprision
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
tick mark
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
to space out letters
[text]
فاصله گذاری
[بین حروف را بیشتر کردن]
[رایانه شناسی ]
[چاپ]
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
tetragraph
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
mines
مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mined
مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mine
مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
public
روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
mine watching
عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
weather board
تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
surrendered
تسلیم
rendition
تسلیم
resigns
تسلیم
renditions
تسلیم
consignation
تسلیم
capitulation
تسلیم
compromis
تسلیم
resign
تسلیم
self submission
تسلیم
resignations
تسلیم
surrenders
تسلیم
surrender
تسلیم
non resistance
تسلیم
resignation
تسلیم
surrendering
تسلیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com