Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (11 milliseconds)
English	Persian
ure	عرفی ساختن
Other Matches
consuetudinary	عرفی
conventional	عرفی
solar or astronomical d.	روز عرفی
common-law	حقوق عرفی
common law	حقوق عرفی
civil year	سال عرفی
civil time	زمان عرفی
customs of war	اداب عرفی جنگ
underplot	یک سلسله حوادث تبعی و عرفی نمایش توط ئه
benefit of clergy	مصونیت روحانیون ازمحاکمه شدن در دادگاههای عرفی
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
common low	سیستم حقوقی انگلستان که ازحقوق مدنی و حقوق کلیسایی متمایز است زیرا این قسمت از حقوق انگلستان از پارلمان ناشی نشده عرف و عادت حقوق عرفی
dwelling house	در CL درقوانین مربوط به هتک حرمت منازل و ورود در شب به منازل به قصد ارتکاب جرم مطرح میشود و عبارت ازمحلی است که عملا" و بالفعل محل سکنی باشد و یا ازملحقات عرفی محل سکنی محسوب شود
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
fabricated	ساختن
fabricates	ساختن
fabricating	ساختن
pills	حب ساختن
pill	حب ساختن
buildings	ساختن
miscreate	بد ساختن
upgrading	ساختن
create	ساختن
creates	ساختن
generating	ساختن
set up	ساختن
invents	ساختن
generates	ساختن
generated	ساختن
build	ساختن
fabricate	ساختن
creating	ساختن
generate	ساختن
minted	ساختن
upgrades	ساختن
carbonize	کک ساختن
bulid	ساختن
pellet	حب ساختن
make	ساختن
dree	ساختن با
makes	ساختن
manufacture	ساختن
confect	ساختن
fabrication	ساختن
manufactures	ساختن
manufactured	ساختن
fashions	مد ساختن
fashioning	مد ساختن
fashioned	مد ساختن
inventing	ساختن
constructed	ساختن
builds	ساختن
construct	ساختن
constructing	ساختن
fashion	مد ساختن
indite	ساختن
invent	ساختن
constructs	ساختن
invented	ساختن
upgraded	ساختن
idolised	بت ساختن
compose	ساختن
produce	ساختن
forborne	ساختن با
composes	ساختن
idolises	بت ساختن
idolising	بت ساختن
idolize	بت ساختن
idolized	بت ساختن
idolizes	بت ساختن
produces	ساختن
idolizing	بت ساختن
upgrade	ساختن
produced	ساختن
minting	ساختن
mint	ساختن
upbuild	ساختن
remake	از نو ساختن
to t. up	ساختن
to make a shift	ساختن
mints	ساختن
to make away	ساختن
to go in with	ساختن با
bridged	پل ساختن
to get along	ساختن
bridges	پل ساختن
put up	ساختن
unifying	تک ساختن
unify	تک ساختن
put-up	ساختن
remakes	از نو ساختن
unifies	تک ساختن
bridge	پل ساختن
outraging	بی حرمت ساختن
maximising	بیشینه ساختن
maximize	بیشینه ساختن
maximises	بیشینه ساختن
familiarizes	اشنا ساختن
familiarized	اشنا ساختن
familiarize	اشنا ساختن
familiarising	اشنا ساختن
nauseate	متنفر ساختن
familiarizing	اشنا ساختن
maximised	بیشینه ساختن
familiarises	اشنا ساختن
wettest	مرطوب ساختن
familiarised	اشنا ساختن
outrages	بی حرمت ساختن
outraged	بی حرمت ساختن
maximizes	بیشینه ساختن
subverting	واژگون ساختن
subverted	واژگون ساختن
subvert	واژگون ساختن
sepulchres	قبر ساختن
sepulchre	قبر ساختن
sepulchers	قبر ساختن
gaunt	زننده ساختن
notifying	اگاه ساختن
notify	اگاه ساختن
maximized	بیشینه ساختن
notifies	اگاه ساختن
improvise	بالبداهه ساختن
improvises	بالبداهه ساختن
maximizing	بیشینه ساختن
diversified	گوناگون ساختن
diversifies	گوناگون ساختن
diversify	گوناگون ساختن
outrage	بی حرمت ساختن
reconciling	راضی ساختن
reconciles	راضی ساختن
diversifying	گوناگون ساختن
reconcile	راضی ساختن
subverts	واژگون ساختن
improvising	بالبداهه ساختن
notified	اگاه ساختن
denigration	سیاه ساختن
minimised	کمینه ساختن
minimises	کمینه ساختن
minimising	کمینه ساختن
minimize	کمینه ساختن
minimized	کمینه ساختن
minimizes	کمینه ساختن
minimizing	کمینه ساختن
disturb	مضطرب ساختن
internalization	درونی ساختن
disturbs	مضطرب ساختن
necessitate	ناگزیر ساختن
necessitated	ناگزیر ساختن
necessitates	ناگزیر ساختن
necessitating	ناگزیر ساختن
accustoms	معتاد ساختن
accustoming	معتاد ساختن
accustom	معتاد ساختن
discover	مکشوف ساختن
discovered	مکشوف ساختن
discovering	مکشوف ساختن
discovers	مکشوف ساختن
produce	ساختن محصول
produced	ساختن محصول
produces	ساختن محصول
disable	ناتوان ساختن
disables	ناتوان ساختن
disabling	ناتوان ساختن
ensure	مطمئن ساختن
ensured	مطمئن ساختن
ensuring	مطمئن ساختن
insures	مطمئن ساختن
insuring	مطمئن ساختن
snarl	خشمگین ساختن
snarled	خشمگین ساختن
relieving	بر جسته ساختن
humidified	مرطوب ساختن
humidifies	مرطوب ساختن
humidify	مرطوب ساختن
humidifying	مرطوب ساختن
vitiate	معیوب ساختن
vitiate	ناپاک ساختن
vitiated	معیوب ساختن
vitiated	ناپاک ساختن
vitiates	معیوب ساختن
vitiates	ناپاک ساختن
vitiating	معیوب ساختن
vitiating	ناپاک ساختن
wet	مرطوب ساختن
wets	مرطوب ساختن
relieves	بر جسته ساختن
relieve	بر جسته ساختن
rescinds	باطل ساختن
snarling	خشمگین ساختن
snarls	خشمگین ساختن
denude	عاری ساختن
denuded	عاری ساختن
denudes	عاری ساختن
denuding	عاری ساختن
substantiate	مستند ساختن
substantiated	مستند ساختن
substantiates	مستند ساختن
substantiating	مستند ساختن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com