Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 91 (2 milliseconds)
English
Persian
hedge marriage
عروسی زیرجلی
Other Matches
left handed marriage
عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
wedding day
روز عروسی جشن سالیانه عروسی
surreptitious
زیرجلی
clandestine
زیرجلی
backdoor
وسیله نهایی یا زیرجلی
wedding
عروسی
spousal
عروسی
wedlock
عروسی
matrimony
عروسی
weddings
عروسی
hymen
عروسی
nuptials
عروسی
hymens
عروسی
marriage
عروسی
marriages
عروسی
bridal
عروسی
nuptial
عروسی
espousal
عروسی
marriage preparations
تدارکات عروسی
weddings
جشن عروسی
wedding
جشن عروسی
matrimonial
وابسته به عروسی
nuptial ceremonies
ایین عروسی
mismarriage
عروسی ناجور
digamy
عروسی دوباره
marriageable
درخور عروسی
get marriage
عروسی کردن
handfast
پیمان عروسی
internuptial
وابسته به عروسی
proposal of marriage
پیشنهاد عروسی
to change ones condition
عروسی کردن
bridal
جشن عروسی
marries
عروسی کردن
marry
عروسی کردن
to chang one's condition
عروسی کردن
the nuptial day
روز عروسی
the advantages of marriage
فوائد عروسی
marriages
جشن عروسی
to get married
عروسی کردن
wedding ring
انگشتر عروسی
nuptial
نکاحی عروسی
nuptials
نکاحی عروسی
marriage
جشن عروسی
wed
عروسی کردن با
marriage lines
گواهی نامه عروسی
trigmous
سه بار عروسی کرده
to pop the question
پیشنهاد عروسی کردن
postnuptial
وابسته به بعد از عروسی
sham marriage
عروسی ساختگی یا دروغی
spousal
زفاف وابسته به عروسی
promise of marriage
قول یا پیمان عروسی
to come dressed in your wedding finery
با لباس عروسی آمدن
genial bed
رختخواب یافراش عروسی
remarry
دوباره عروسی کردن
anniversary
جشن سالیانه عروسی
anniversaries
جشن سالیانه عروسی
espousing
عروسی کردن نامزدکردن
married
عروسی کرده متاهل
remarried
دوباره عروسی کردن
remarries
دوباره عروسی کردن
espouse
عروسی کردن نامزدکردن
antenuptial
مربوط به پیش از عروسی
espouses
عروسی کردن نامزدکردن
hymen
خدای عروسی ونکاح
hymens
خدای عروسی ونکاح
espoused
عروسی کردن نامزدکردن
consummate
انجام دادن عروسی کردن
wedding party
مجلس عروسی یا عقد کنان
We have a wedding ceremony comin off.
جشن عروسی در پیش داریم
deuterogamy
عروسی دوم باره تجدیدفراش
consummating
انجام دادن عروسی کردن
consummates
انجام دادن عروسی کردن
a wedding with all the trimmings
[fixings]
یک عروسی با هر چیزی که باهاش می آید
love match
عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس
golden weddings
جشن پنجاهمین سال عروسی
d. wedding
جشن شصتمین سال عروسی
golden wedding
جشن پنجاهمین سال عروسی
diamond weddings
شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
relative impediment
محظور شرعی برای عروسی
diamond wedding
شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
silver wedding
بیست وپنجمین سال عروسی
they were made one
یعنی باهم عروسی کردند
consummated
انجام دادن عروسی کردن
handfast
دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
maritally
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
hymeneal
سطح هاگدار ومیوه اور قارچ سرود عروسی
wedding cake
کلوچهای که در عروسی به مهمانان میدهند و برای دوستانی ....میفرستند
p sexual relations
امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
morganatic marriage
عروسی یکی از بزرگان بازنی که ازطبقات پست که باشوهرخودهم پایه نمیشود
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com