English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
married عروسی کرده متاهل
Other Matches
trigmous سه بار عروسی کرده
left handed marriage عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
wedding day روز عروسی جشن سالیانه عروسی
married متاهل
married accommodation جا برای مردم متاهل
gander ادم نادان مرد متاهل
ganders ادم نادان مرد متاهل
in love - engaged - married عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
matrimony عروسی
nuptial عروسی
espousal عروسی
nuptials عروسی
bridal عروسی
spousal عروسی
wedlock عروسی
wedding عروسی
weddings عروسی
marriages عروسی
hymens عروسی
marriage عروسی
hymen عروسی
marriage preparations تدارکات عروسی
the advantages of marriage فوائد عروسی
marry عروسی کردن
marries عروسی کردن
the nuptial day روز عروسی
to chang one's condition عروسی کردن
to get married عروسی کردن
to change ones condition عروسی کردن
internuptial وابسته به عروسی
wed عروسی کردن با
matrimonial وابسته به عروسی
marriageable درخور عروسی
digamy عروسی دوباره
hedge marriage عروسی زیرجلی
bridal جشن عروسی
mismarriage عروسی ناجور
get marriage عروسی کردن
wedding ring انگشتر عروسی
nuptial ceremonies ایین عروسی
nuptial نکاحی عروسی
nuptials نکاحی عروسی
marriages جشن عروسی
wedding جشن عروسی
handfast پیمان عروسی
proposal of marriage پیشنهاد عروسی
weddings جشن عروسی
marriage جشن عروسی
espouses عروسی کردن نامزدکردن
marriage lines گواهی نامه عروسی
anniversary جشن سالیانه عروسی
anniversaries جشن سالیانه عروسی
espousing عروسی کردن نامزدکردن
to pop the question پیشنهاد عروسی کردن
remarried دوباره عروسی کردن
espoused عروسی کردن نامزدکردن
espouse عروسی کردن نامزدکردن
remarries دوباره عروسی کردن
remarry دوباره عروسی کردن
genial bed رختخواب یافراش عروسی
sham marriage عروسی ساختگی یا دروغی
spousal زفاف وابسته به عروسی
hymen خدای عروسی ونکاح
antenuptial مربوط به پیش از عروسی
to come dressed in your wedding finery با لباس عروسی آمدن
promise of marriage قول یا پیمان عروسی
hymens خدای عروسی ونکاح
postnuptial وابسته به بعد از عروسی
silver wedding بیست وپنجمین سال عروسی
golden weddings جشن پنجاهمین سال عروسی
a wedding with all the trimmings [fixings] یک عروسی با هر چیزی که باهاش می آید
diamond wedding شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
We have a wedding ceremony comin off. جشن عروسی در پیش داریم
deuterogamy عروسی دوم باره تجدیدفراش
relative impediment محظور شرعی برای عروسی
wedding party مجلس عروسی یا عقد کنان
diamond weddings شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
consummating انجام دادن عروسی کردن
consummated انجام دادن عروسی کردن
consummate انجام دادن عروسی کردن
love match عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس
d. wedding جشن شصتمین سال عروسی
consummates انجام دادن عروسی کردن
they were made one یعنی باهم عروسی کردند
golden wedding جشن پنجاهمین سال عروسی
handfast دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
maritally چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
wedding cake کلوچهای که در عروسی به مهمانان میدهند و برای دوستانی ....میفرستند
hymeneal سطح هاگدار ومیوه اور قارچ سرود عروسی
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
p sexual relations امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
morganatic marriage عروسی یکی از بزرگان بازنی که ازطبقات پست که باشوهرخودهم پایه نمیشود
souffle پف کرده
bouffant پف کرده
gelid یخ کرده
bloat پف کرده
soufflTs پف کرده
off the trail پی گم کرده
puffy <adj.> پف کرده
souffles پف کرده
i am 0 rials out of pocket کرده ام
beastby کرده
unconsciously غش کرده
infusions دم کرده
infusion دم کرده
puffed <adj.> پف کرده
puff pastry پف کرده
puffed out <adj.> پف کرده
tumid <adj.> پف کرده
unconscious غش کرده
turgid <adj.> پف کرده
billowy باد کرده
blubbery ورم کرده
hidden پنهان کرده
bendon نیت کرده
turgid <adj.> ورم کرده
baggily بطورباد کرده
nodular ورم کرده
tumid <adj.> ورم کرده
off the track ازخط پی گم کرده
grown رشد کرده
clarified صاف کرده
self taught تحصیل کرده
beheld مشاهده کرده
pulled خشک کرده
worked [been successful] <past-p.> کار کرده
it is very easily done کرده میشود
strained صاف کرده
grown-ups رشد کرده
grown-up رشد کرده
puffed <adj.> ورم کرده
puffed out <adj.> ورم کرده
overage کم رشد کرده
puffy <adj.> ورم کرده
getting کسب کرده
gets کسب کرده
get کسب کرده
he is worn with travel سفراوراخسته کرده
puffy <adj.> آماس کرده
tumid <adj.> آماس کرده
ghi کره اب کرده
ghee کره اب کرده
unruffled ارام کرده
turgid <adj.> آماس کرده
enrooted ریشه کرده
farci دلمه کرده
farcie دلمه کرده
farthingale دامن پف کرده
fecit درست کرده
fucate رنگ کرده
fubsy قوز کرده
distent ورم کرده
puffed <adj.> آماس کرده
shots اصابت کرده
let it be done کرده شود
shot اصابت کرده
inwrought از تو کار کرده
intumescent اماس کرده
intumescent باد کرده
puffed <adj.> باد کرده
in flower شکوفه کرده
iced ppa خنک کرده
puffed out <adj.> باد کرده
deep rooted ریشه کرده
tumid <adj.> باد کرده
turgid <adj.> باد کرده
fretty اماس کرده
inveterate ریشه کرده
airless گرفته یا دم کرده
painted رنگ کرده
ventricular باد کرده
tumid اماس کرده
I have a flat [tire] . من پنچر کرده ام.
decorated زینت کرده
knotted ازدحام کرده
puffy <adj.> باد کرده
they have done their work را کرده اند
refined تمیز کرده
picked پاک کرده
chose انتخاب کرده
fried سرخ کرده
puffed out <adj.> آماس کرده
bunged up باد کرده
indrawn جذب کرده
deep-rooted ریشه کرده
began شروع کرده
warm infusion چیز دم کرده
blown ورم کرده
tinned قوطی کرده
wedded ازدواج کرده
full-grown رشدکامل کرده
full grown رشدکامل کرده
restrained لگام کرده
tumescent ورم کرده
whey شیرچرخ کرده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com