Dictiornary-Farsi | عزیمت باکشتی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 59 (5 milliseconds)

English	Persian
embarcation	عزیمت باکشتی


Other Matches

imbark	باکشتی بودن
embarcation	حمل باکشتی
waterline	خط بر خورد اب باکشتی
to sail a sea	باکشتی عبورکردن ازدریا
shippable	قابل حمل باکشتی
shipments	کالای حمل شده باکشتی
ship	باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ships	باکشتی فرستادن یا حمل کردن
shipment	کالای حمل شده باکشتی
shipper	حمل کمننده کالا باکشتی
floating cargo	باری که باکشتی حمل میشود
steamboat	قایق بخاری باکشتی بخارسفر کردن
stow away	مسافرت قاچاقی کردن باکشتی وغیره
how many day's sail is it?	چند روز راه است باکشتی
shipments	ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
shipment	ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
going	عزیمت
line of departure	خط عزیمت
departure line	خط عزیمت
exit	عزیمت
departures	عزیمت
departure	عزیمت
exits	عزیمت
partings	عزیمت
parting	عزیمت
outgo	هزینه عزیمت
port of embarkation	بندر عزیمت
get around <idiom>	عزیمت کردن
vamoose	عزیمت کردن
departures	نقطه عزیمت
departure air field	فرودگاه عزیمت
pike	عزیمت کردن
goes	عزیمت کردن
departure	نقطه عزیمت
go	عزیمت کردن
flight	عزیمت گریز
begone	خارج شو عزیمت کن
dispatches	عزیمت فرستادن پیام
dispatched	عزیمت فرستادن پیام
dispatch	عزیمت فرستادن پیام
despatching	عزیمت فرستادن پیام
despatches	عزیمت فرستادن پیام
an abrupt departure	عزیمت بدون تشریفات
routing	تعیین مسیرعبور عزیمت
estimated time of departure	زمان تقریبی عزیمت
stepping off place	نقطه یامحل عزیمت
despatched	عزیمت فرستادن پیام
time table	جدول زمانی ورود و عزیمت
routing	عزیمت کردن راه افتادن
Date of departure . Departure date.	تاریخ عزیمت (روز حرکت )
jumping off place	شروع بکاری نقطه عزیمت
sail	باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed	باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings	باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
parting salute	سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
departure report	گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
get off	حرکت کردن عزیمت کردن
leadoff	عزیمت کردن رهبری کردن