Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English
Persian
To play for love .
عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
Other Matches
to play for love
تفریحی یا عشقی بازی کردن
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
amorphous
بدون تقسیم بندی
unclassified
بدون طبقه بندی
free wheeling
بازی بدون نقشه قبلی
maiden over
بخشی از بازی کریکت بدون امتیاز
kick about
فوتبالی که بدون قانون بازی میکنند
movement off-the-ball
بازی بدون توپ
[تمرین ورزش فوتبال]
Nassau
روش شرط بندی در بازی غیررسمی گلف
cutback
بازی بدون توپ برای گریز ازچنگ مدافعان
play out one's option
ادامه بازی در تیم پس ازپایان قرارداد بدون قراردادجدید
carry one's bat
تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
cutbacks
بازی بدون توپ برای گریز ازچنگ مدافعان
plays
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
play
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
played
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
amative
عشقی
erotical
عشقی
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
dating
قرار عشقی
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
love life
زندگی عشقی و جنسی
love lives
زندگی عشقی و جنسی
european monetary agreement
موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
erato
غزل و شعر عشقی یونانی
ratings
طبقه بندی کردن درجه بندی
rating
طبقه بندی کردن درجه بندی
ring up
<idiom>
اضافه کردن آمار پولی
groups
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
group
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
to give
پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
disposable personal income
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
laggin
اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
intermezzo
حادثه عشقی نمایش کوتاه در میان پردههای نمایش جدی
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
evaluation rating
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
run through
<idiom>
ازاول تا آخر بدون توقف کردن تمرین کردن
quibble
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to play fair
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
revamped
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigs
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamping
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rig
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamp
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigged
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
bumble
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
To do something slapdash.
کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
overpacking
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
bumbled
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bollix
سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
moves
بازی کردن
gallant
زن بازی کردن
To be acting. To put it on .
رل بازی کردن
plays
بازی کردن
play
بازی کردن
moved
بازی کردن
miscast
بد بازی کردن
move
بازی کردن
twiddle
بازی کردن
twiddled
بازی کردن
played
بازی کردن
plays
رل بازی کردن
played
رل بازی کردن
twiddling
بازی کردن
toys
بازی کردن
play-acts
بازی کردن
play
رل بازی کردن
rink
یخ بازی کردن
playing
بازی کردن
toy
بازی کردن
play-acting
بازی کردن
playing
رل بازی کردن
play-act
بازی کردن
playact
رل بازی کردن
twiddles
بازی کردن
play-acted
بازی کردن
headwork
با سر بازی کردن
bump
بازی کردن
actuble
بازی کردن
rinks
یخ بازی کردن
deice
بدون یخ کردن
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
classifications
طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification
طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
fox
روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes
روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing
روباه بازی کردن تزویر کردن
carpet classification
طبقه بندی
[درجه بندی]
فرش
equivocating
زبان بازی کردن
criminal court
عشق بازی کردن
to play soccer
فوتبال بازی کردن
to play football
فوتبال بازی کردن
equivocates
زبان بازی کردن
court
عشق بازی کردن
prevaricates
زبان بازی کردن
kite
سفته بازی کردن
flimflam
حقه بازی کردن
prevaricate
زبان بازی کردن
prevaricated
زبان بازی کردن
fence
شمشیر بازی کردن
trick
حقه بازی کردن
prevaricating
زبان بازی کردن
kites
سفته بازی کردن
to fly a kite
سفته بازی کردن
spoof
حقه بازی کردن
mountebanks
حقه بازی کردن
to bill and coo
بوسه بازی کردن
gamble
سفته بازی کردن
gambled
سفته بازی کردن
start up
<idiom>
بازی را شروع کردن
bowls
باتوپ بازی کردن
bowl
باتوپ بازی کردن
gambles
سفته بازی کردن
personified
رل دیگری بازی کردن
personifies
رل دیگری بازی کردن
personify
رل دیگری بازی کردن
skates
اسکیت بازی کردن
thimblerig
شعبده بازی کردن
spoofs
حقه بازی کردن
equivocate
زبان بازی کردن
taw
تیله بازی کردن
cards
ورق بازی کردن
drabbest
جنده بازی کردن
drabber
جنده بازی کردن
drab
جنده بازی کردن
card
ورق بازی کردن
equivocated
زبان بازی کردن
skate
اسکیت بازی کردن
skated
اسکیت بازی کردن
personifying
رل دیگری بازی کردن
to skip rope
بند بازی کردن
spars
مشت بازی کردن
yo-yo
یویو بازی کردن
yo-yos
یویو بازی کردن
palter
زبان بازی کردن
playing
تفریح بازی کردن
to play for love
سر هیچ بازی کردن
to play at chess
شطرنج بازی کردن
to play ball
توپ بازی کردن
left-handed
با دست چپ بازی کردن
to play marbles
مهره بازی کردن
fornicating
: فاحشه بازی کردن
fences
شمشیر بازی کردن
fornicated
: فاحشه بازی کردن
war game
بازی جنگ کردن
fornicates
: فاحشه بازی کردن
sparred
مشت بازی کردن
spar
مشت بازی کردن
mountebank
حقه بازی کردن
fornicate
: فاحشه بازی کردن
to make love
عشق بازی کردن
skied
اسکی بازی کردن
played
تفریح بازی کردن
skis
اسکی بازی کردن
play
تفریح بازی کردن
piddle
باخوراک بازی کردن
play fair
مردانه بازی کردن
shinny
شینی بازی کردن
play out
تا اخر بازی کردن
playact
در تاتر بازی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com