Dictiornary-Farsi | عضلات کمکی مجاور | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
guiding	عضلات کمکی مجاور


Other Matches

buffer duo	دو پیاده مجاور در برابر دوپیاده مجاور با یک عرض فاصله
auxiliary storage	حافظه کمکی ذخیره سازی کمکی
auxiliary operation	عملیات کمکی عملکرد کمکی
limitrophe	مجاور مرزی مجاور
adjacent rows	ردیف های مجاور [رج های مجاور]
auxiliary machinery	دستگاههای کمکی ماشینهای فرعی ماشینهای کمکی
dystaxia	رعشه عضلات
catalepsy	جمود عضلات
contralateral muscles	عضلات مخالف
contralateral muscles	عضلات مقابل
antigravity muscles	عضلات ضد گرانش
skeletal muscles	عضلات مخطط
relaxation	شل کردن عضلات
flabby	دارای عضلات شل
tetany	کزاز عضلات
vaginismus	گرفتگی عضلات مهبل
vaginism	گرفتگی عضلات مهبل
Firm muscles ( flesh ) .	عضلات (گوشت ) محکم
ligamentary	مربوط به رباط عضلات
kymograph	انقباض عضلات و غیره
systremma [leg cramps]	گرفتگی عضلات پا [پزشکی]
charleyhorse [American] [colloquial]	گرفتگی عضلات پا [پزشکی]
charley horse [American] [colloquial]	گرفتگی عضلات پا [پزشکی]
cramp in the calf	گرفتگی عضلات پا [پزشکی]
cramp in the leg	گرفتگی عضلات پا [پزشکی]
pleuralgia	درد پهلوو عضلات سینه
pleurodynia	درد پهلوو عضلات سینه
hamstrung	عضلات عقب ران زردپی
hamstringing	عضلات عقب ران زردپی
hamstring	عضلات عقب ران زردپی
hamstrings	عضلات عقب ران زردپی
extrinsic eye muscles	عضلات برون چرخشی چشم
abasia	عدم همکاری عضلات محرکه
tic	انقباض غیر عادی عضلات
catalepsy	تصلب وسخت شدن عضلات
tics	انقباض غیر عادی عضلات
neuromuscular	وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
sweeney	ازکار افتادگی یا فلج عضلات کتف
sweeny	از کار افتادگی یا فلج عضلات کتف
cramps	گرفتگی عضلات انقباض ماهیچه در اثر کارزیاد
cramp	گرفتگی عضلات انقباض ماهیچه در اثر کارزیاد
muscle bound	دارای عضلات سفت وسخت غیر قابل ارتجاع
knee flexion and extension machine	دستگاه بدن سازی برای تقویت عضلات ساق پا
coterminous	مجاور
vicinal	مجاور
next	مجاور
appressed	مجاور
nigh	مجاور
adjacent	مجاور
circumjucent	از هر سو مجاور
conterminous	مجاور
contiguous	مجاور
near by	مجاور
neighbouring	مجاور
abutting	مجاور
neighbor	مجاور
adjoining	مجاور
vicinity	مجاور
nearby	مجاور
vicinage	مجاور
proximal	مجاور
parkinsonism	اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
bronchial asthma	تنگی نفس که بعلت انقباض عضلات جدارقصبه الریه ایجاد میشود
abuting surface	سطح مجاور
adjoin	مجاور بودن
against	پیوسته مجاور
adjoins	مجاور بودن
abuttal	زمین مجاور
adjoined	مجاور بودن
anal	مجاور مقعد
abuttals	زمین مجاور
adjacent lines	خطهای مجاور
aduacent sound	صدای مجاور
adjacent video	ویدئو مجاور
neighbors	نزدیک مجاور
neighbour	نزدیک مجاور
border	مجاور بودن
bordered	مجاور بودن
adjoining	نزدیک مجاور
parahepatic	مجاور کبد
vicinal dihalide	دی هالید مجاور
graveside	مجاور قبر
gravesides	مجاور قبر
paranephric	مجاور کلیه
contiguous zone	منطقه مجاور
neighbours	نزدیک مجاور
collateral	همسایه مجاور
adjacent	مجاور همسایه
proximal stimulus	محرک مجاور
bordering	مجاور بودن
surrounding	احاطه کننده مجاور
adjacent channel interfernce	تداخل کانال مجاور
monkey chatter	تداخل کانال مجاور
adjacent point	نقطه های مجاور
allele	ژنهای ناهمسان مجاور
colocate	در مجاور هم قرار دادن
anchimeric assistance	کمک گروه مجاور
achalasia	عدم انبساط عضلات مجاری بدن و باقی ماندن انها در حال انقباض دائم
appressed	کاملا نزدیک و مجاور چیزی
garbage	واسط رادیویی از کانالهای مجاور
adjacent	دو میدان متصل به دو گروه مجاور
hand-to-hand	دست بدست یکدیگر مجاور
hand to hand	دست بدست یکدیگر مجاور
nip	فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
nipped	فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
nips	فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
hydro	هتل یامهمانخانهای که مجاور اب معدنی ساخته میشود
overlap tell	رله اطلاعات مربوط به هدف یا دشمن به ایستگاههای مجاور
induce	اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
I could have sworn that there was somebody in the next room .	می توانم قسم بخورم که یکنفر دراتاق مجاور بود
dot	فضای بین دو پیکسل مجاور روی صفحه نمایش
contiguous	فایل ذخیره شده در مجموعهای از شیارهای دیسک مجاور هم
inducing	اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induced	اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induces	اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
dotting	فضای بین دو پیکسل مجاور روی صفحه نمایش
base pitch	فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده
triangulation	تقسیم ناحیهای به مثلثهای مجاور هم جهت مساحی سه گوش سازی
auxiliaries	کمکی
secondary	کمکی
supplementary	کمکی
auxiliary	کمکی
ancillary	کمکی
subsidiaries	کمکی
subsidiary	کمکی
compass compensation	تنظیم قطب نما از نظر اثر نیروی مغناطیسی فلزات مجاور
relieving tackle	تاکل کمکی
coprocessor	پردازنده کمکی
commutating pole	قطب کمکی
communicating pole	قطب کمکی
accessory	لوازم کمکی
auxiliaries	امدادی کمکی
by pass valve	شیر کمکی
boostes transformer	ترانسفورماتور کمکی
intermediate grid	شبکه کمکی
relieving arch	طاق کمکی
prony motor	موتور کمکی
remedial measure	اندازه کمکی
reserve accumulator	انباره کمکی
slack variable	متغیر کمکی
split pole motor	موتور کمکی
operating supplies	مواد کمکی
auxiliary	امدادی کمکی
sabot	خرج کمکی
utilitu program	برنامه کمکی
user interface	میانجی کمکی
auxiliary storage	انباره کمکی
interpoles	قطبهای کمکی
interpole	قطب کمکی
boostes pump	پمپ کمکی
booster pump	پمپ کمکی
auxiliary operation	عمل کمکی
auxiliary forces	قوای کمکی
auxiliary forces	نیروی کمکی
auxiliary memory	حافظه کمکی
auxiliary rotor	رتور کمکی
auxiliary landing field	فرودگاه کمکی
auxiliary electrode	الکترود کمکی
auxiliary base line	باز کمکی
auxiliary memory	حافظ کمکی
dummy antenna	انتن کمکی
artificial aids	وسایل کمکی
auxiliary operatich	عمل کمکی
artificial antenna	انتن کمکی
auxiliary storage	انبار کمکی
auxiliary equipment	وسائل کمکی
auxiliary view	نمای کمکی
accommodator	کارگر کمکی
back up frequency	فرکانس کمکی
auxiliary equipment	تجهیزات کمکی
auxiliary charger	شارژکننده کمکی
auxiliary ego	خود کمکی
auxiliary target	نقطه کمکی
auxiliary equipment	وسایل کمکی
auxiliary target	هدف کمکی
booster magneto	دینام کمکی
astrocyteo	نوعی یاخته کمکی
interpole motor	موتور با قطب کمکی
navigational grid	شبکه کمکی ناوبری
pitman	عضو گروه کمکی
kedge anchor	لنگر کمکی ناو
aid	کمک وسایل کمکی
norton utilities	برنامههای کمکی نورتن
sabot	خرج موشکی کمکی
layshaft	محور دندانه کمکی
lee helm	سکان کمکی ناو
auxiliary control surfaces	سطوح فرامین کمکی
will	فعل کمکی "خواهم "
auxiliary flight surfaces	سطوح پرواز کمکی
aided	کمک وسایل کمکی
accessory cells	یاخته های کمکی
I can't help it. <idiom>	من نمیتونم کمکی کنم.
mace utilities	برنامه کمکی میس
commutating pole converter	تبدیل گر قطب کمکی
willed	فعل کمکی "خواهم "
back end processor	پردازنده کمکی تک منظوره
backup utility	برنامه کمکی پشتیبان
wills	فعل کمکی "خواهم "
auxiliary power unit	واحد قدرت کمکی
downloading utility	برنامه کمکی استقرار