Dictiornary-Farsi | عضو حساس شنوایی بی مهرگان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
otocyst	عضو حساس شنوایی بی مهرگان


Other Matches

invertebrata	بی مهرگان
invertebrates	بی مهرگان
pottsdisease	سل مهرگان
pottsdisease	پوسیدگی مهرگان
tentacle	شاخک حساس ریشه حساس
tentacles	شاخک حساس ریشه حساس
sensitive to corrosion	حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
gradient circuit	مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
ears	شنوایی
ear	شنوایی
auditions	شنوایی
auditioning	شنوایی
audition	شنوایی
auditioned	شنوایی
audibility	شنوایی
hearings	شنوایی
quditory nerve	پی شنوایی
hearing	شنوایی
hearing threshold	استانه شنوایی
monaural hearing	شنوایی یک گوشی
video tape	نواردیداری و شنوایی
audible	قابل شنوایی
acoustic meatus	مجرای شنوایی
acoustic	وابسته به شنوایی
audiometry	شنوایی سنجی
audiometer	شنوایی سنج
audible frequency	فرکانس شنوایی
audiogram	نگاره شنوایی
sonic	درمیدان شنوایی
auditory labyrinth	حلزون شنوایی
auditory ossicles	استخوانچههای شنوایی
acoustical	وابسته به شنوایی
nervus acusticus	عصب شنوایی
auditory nerve	عصب شنوایی
acoustic nerve	عصب شنوایی
acoumetry	شنوایی سنجی
acoumeter	شنوایی سنج
auditive	وابسته به شنوایی
audile	مربوط به حس شنوایی مسموع
deaf	فاقد قوه شنوایی
deafer	فاقد قوه شنوایی
deafest	فاقد قوه شنوایی
acoustician	متخصص علم شنوایی
acoustically	نسبت به صدا یا شنوایی
inaudible	غیر قابل شنوایی
acoustics	علم عوارض شنوایی
taking of evidence	شنوایی گواهی [حقوق]
He takes my advice. He listens to me.	از من حرف شنوایی دارد
hearing of evidence	شنوایی گواهی [حقوق]
acoumetry	اندازه گیری قدرت حس شنوایی
audiometer	دستگاه سنجش قوهء سامعه شنوایی سنج
infrasonic	دارای تواتر و نوسانی پایین تر از شنوایی بشر
acoustics	آواشناسی نسبت های صوتی قابلیت شنوایی
audio	وابسته به شنوایی یا صوت گیرنده و تقویت کنندهء صدا شنودی
techy	حساس
alive	حساس
thin skinned	حساس
tendered	حساس
delicate	حساس
acute	حساس
sensitive	حساس
tendering	حساس
vigilant	حساس
elastic demand	حساس
ticklish	حساس
tenderest	حساس
sentimental	حساس
tender	حساس
critical	حساس
sharp nosed	حساس
sensate	حساس
key <adj.>	حساس
elastic	حساس
prominent	حساس
sensor	حساس
supersensitive	حساس
passible	حساس
activator	حساس گر
feisty	حساس
sensitive clay	رس حساس
exquisite	حساس
susceptive	حساس
elastic supply	عرضه حساس
a sensitive subject [topic]	موضوعی حساس
critical item	اماد حساس
critical mass	توده حساس
critical position	پوزیسیون حساس
feelingly	بطور حساس
hygrosensitive	حساس به رطوبت
supersensitive	فوق حساس
overstrung	خیلی حساس
palpi	شاخک حساس
supersensitive	حساس شده
skinless	خیلی حساس
senseful	خیلی حساس
sensitization	حساس شدن
sensitive plant	گیاه حساس
sensory nerves	پیهای حساس
sensitive zone	منطقه حساس
sensitization	حساس سازی
sensitization	حساس کردن
insensitivity	غیر حساس
vibrissa	موی حساس
mimosa	گیاه حساس
gleg	حساس باهوش
pixilated	خیلی حساس
high strung	بسیار حساس
hyperaesthetic	زیاده از حد حساس
it touched him on the raw	بنقطه حساس
keop soo	نقاط حساس
key points	نقاط حساس
key position	شغل حساس
key terrain	زمین حساس
kittle	هوشیار حساس
sensitizer	حساس کننده
critical facility	تاسیسات حساس
sensitized	حساس کردن
sensitised	حساس کردن
perceptive	حساس و باهوش
tenderised	حساس کردن
tenderises	حساس کردن
tenderize	حساس کردن
tenderized	حساس کردن
tenderizes	حساس کردن
tenderizing	حساس کردن
tenderising	حساس کردن
sensitised	حساس شدن
sensitises	حساس کردن
sensitize	حساس شدن
sensitized	حساس شدن
sensitizes	حساس کردن
sensitizes	حساس شدن
sensitize	حساس کردن
sensitising	حساس شدن
sensitising	حساس کردن
sensitizing	حساس کردن
sensitizing	حساس شدن
stark	حساس سفت
jumpy	بیقرار حساس
insensitive	غیر حساس
insensible	غیر حساس
sensitively	بطور حساس
tender	حساس بودن
tendering	حساس بودن
starkly	حساس سفت
tendered	حساس بودن
starkest	حساس سفت
starker	حساس سفت
tenderest	حساس بودن
sensitises	حساس شدن
electrosensitive paper	کاغذ حساس الکترونیکی
kyusho	نقاط حساس بدن
sensitivity	حساس بودن به چیزی
sensitivities	حساس بودن به چیزی
touchiest	نازک نارنجی حساس
palpus	شاخک حساس سبیل
pressure sensitive pen	قلم حساس به فشار
context sensitive	حساس نسبت به متن
touch panel	صفحه حساس به تماس
detecting circuit	مدار حساس مین
sentient	حساس دستخوش احساسات
sensitive to light	حساس نسبت به روشنایی
dipneedle circuit	مدار حساس مغناطیسی
context sensitive help	کمک حساس به قرینه
touchy	نازک نارنجی حساس
laminitis	اماس لایههای حساس
touch sensitive tablet	تابلو حساس به تماس
susceptible to pain	حساس نسبت بدرد
inelastic demand	تقاضای غیر حساس
susceptible	حساس مستعد پذیرش
tentacular	دارای شاخک حساس
hypergolic fuel	سوخت فوق حساس
tender minded	دارای فکر حساس
touch sensitive panel	صفحه حساس به تماس
youch sensitive screen	صفحه حساس به تماس
tentacles	موی حساس جانور
tentacle	موی حساس جانور
vital points	نقاط حساس بدن
tentacular	شبیه شاخک حساس
key terrain features	عوارض حساس زمین
supersensitive	فوق العاده حساس
key position	موضع حساس و مهم
touchier	نازک نارنجی حساس
soft boiled	نیم بند حساس
sensitive	حیاتی از نظرعملیاتی منطقه حساس
touch sensitive display	صفحه نمایش حساس لمسی
light sensitive resistor	مقاومت حساس در برابر نور
pressure sensitive keyboard	صفحه کلید حساس به فشار
fluxgate	وسیله حساس به مین مغناطیسی
light sensitive cell	سلول حساس در برابر نور
light sensitive layer	لایه یا قشر حساس در برابرنور
electrosensitive	چاپ با کاغذ حساس به الکترون
hypergolic fuel	سوخت خیلی حساس به اشتعال
homing mine	مین حساس به انعکاس امواج
dunnite	نوعی ماده منفجر حساس
panchromatic	حساس نسبت بهمه رنگها
photoconductor	هادی حساس نسبت به نور
photodiode	دیود حساس نسبت به نور
sensory	وابسته به مرکز احساس حساس
detector paper	کاغذ حساس دستگاه اکتشاف ش م ر