Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (7 milliseconds)
English
Persian
upperclassman
عضو صنوف ممتازه اجتماع
Other Matches
old guard
صنوف صاحب اعتبار قدیم
privileged
ممتازه
preferential debts
دیون ممتازه
preferential debt
دین ممتازه
preferred stock
سهام ممتازه
preference shares
سهام ممتازه
preferential shares
سهام ممتازه
privileged shareholder
سهامدار ممتازه
gilt edged shares
سهام ممتازه
preferential claims payment
طلب ممتازه
disfeature
صفات ممتازه چیزی را از بین بردن
cumulative preferential
سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
character
صفات ممتازه هرنوع حروف نوشتنی وچاپی
characters
صفات ممتازه هرنوع حروف نوشتنی وچاپی
elite
طبقه ممتازه هرجامعه و بخصوص طبقهای که قدرت حاکمه را در دست دارد
communities
اجتماع
society
اجتماع
societies
اجتماع
public meeting
اجتماع
meetings
اجتماع
meeting
اجتماع
commonweal
اجتماع
mustered
اجتماع
community
اجتماع
muster
اجتماع
conjunctions
اجتماع
conjunction
اجتماع
milieux
اجتماع
milieus
اجتماع
milieu
اجتماع
mustering
اجتماع
musters
اجتماع
assemblages
اجتماع
assemblage
اجتماع
socio-
اجتماع
reunions
اجتماع
union
اجتماع
unions
اجتماع
association
اجتماع
consensus
اجتماع
reunion
اجتماع
gathering
اجتماع
processions
اجتماع
associations
اجتماع
procession
اجتماع
hurricanes
اجتماع
hurricane
اجتماع
gatherings
اجتماع
collection
اجتماع مجموعه
collections
اجتماع مجموعه
klatch
اجتماع خودمانی
klatsch
اجتماع خودمانی
societies
جامعه اجتماع
rally
اجتماع مجدد
society
جامعه اجتماع
official meeting
اجتماع رسمی
flocculate
اجتماع کردن
meeting
ملاقات اجتماع
aggregation
اجتماع توده
turn out
اجتماع ازدحام
crowd
شلوغی اجتماع
crowds
شلوغی اجتماع
concourses
محل اجتماع
concourse
محل اجتماع
congregates
اجتماع کردن
overloads
اجتماع مهاجمان
overloaded
اجتماع مهاجمان
overload
اجتماع مهاجمان
congregated
اجتماع کردن
assembly
اجتماع انجمن
parade
اجتماع مردم
communing
اجتماع تعاونی
communes
اجتماع تعاونی
communed
اجتماع تعاونی
commune
اجتماع تعاونی
congregating
اجتماع کردن
congregate
اجتماع کردن
paraded
اجتماع مردم
meetings
ملاقات اجتماع
societal
وابسته به اجتماع
therapeutic community
اجتماع درمانی
parading
اجتماع مردم
rallied
اجتماع مجدد
parades
اجتماع مردم
rallies
اجتماع مجدد
franklin
طبقه متوسط اجتماع
underclass
سطح پایین
[اجتماع]
union
[set theory]
اجتماع
[مجموعه]
[ریاضی]
pentapolis
اجتماع پنج شهر
The various strata of society.
طبقات مختلف اجتماع
the rabble
طبقات پایین اجتماع
ratag
طبقات پایین اجتماع
scurf
شوره سر وازده اجتماع
trigon
اجتماع سه ستاره باهم
lower class
طبقه سوم
[اجتماع]
subclass
طبقه سوم
[اجتماع]
underclass
طبقه سوم
[اجتماع]
lower class
سطح پایین
[اجتماع]
subclass
سطح پایین
[اجتماع]
riotous assembly
اجتماع و مواضعه اشوبگرانه
rioted
اجتماع و بلوا کردن
scum
طبقه وازده اجتماع
rioting
اجتماع و بلوا کردن
riot
اجتماع و بلوا کردن
grass roots
اجتماع محلی منشاء
guildhall
محل اجتماع اصناف
guildhalls
محل اجتماع اصناف
accru
اجتماع فراهم شدگی
community psychology
روانشناسی اجتماع نگر
riots
اجتماع و بلوا کردن
upper class
وابسته به طبقات بالای اجتماع
underclass
طبقه پست وپایین اجتماع
subclass
طبقه پست وپایین اجتماع
upper classes
وابسته به طبقات بالای اجتماع
foyers
مرکز اجتماع راهرو بزرگ
lower class
طبقه پست وپایین اجتماع
foyer
مرکز اجتماع راهرو بزرگ
huddle
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddling
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddles
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddled
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
vespiary
اجتماع زنبوران دستهای زنبور
haunts
محل اجتماع تبه کاران
redezvous
وعده ملاقات اجتماع مجدد
guild
اتحادیه محل اجتماع اصناف
forums
بازار محل اجتماع عموم
unsociable
گریزان از اجتماع غیر اجتماعی
forum
بازار محل اجتماع عموم
antisocial
مخل اجتماع دشمن جامعه
guilds
اتحادیه محل اجتماع اصناف
communitarian
عضو انجمن یا اجتماع کمونیستی
forgather
گرد امدن اجتماع کردن
haunt
محل اجتماع تبه کاران
routs
اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
integration
یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
routed
اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
rout
اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
covenantor
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
camporee
اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
outside art
[هنری که خارج از چهارچوب رسمی و فرهنگی اجتماع باشد]
casework
مطالعه بسیط اجتماع و محیط فرد یا خانواده برای تشخیص مرض ودرمان
lower classes
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower class
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
antisocial
مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
social disease
بیماریهای مقاربتی بیماریهای شایع در اجتماع
totalitarianism
سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com