English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (6 milliseconds)
English Persian
trappist عضو فرقهای از راهبان مرتاض اهل سکوت
Other Matches
abstemious مرتاض
ascetics مرتاض
ascetic مرتاض
swami مرتاض هندی
yogis مرتاض هندی
yogi مرتاض هندی
yogin مرتاض هندی
abstinent پارسا منش مرتاض
sectarian فرقهای
denominational فرقهای
sectary فرقهای
factional فرقهای
sectarianize فرقهای کردن
anabaptist فرقهای از پروتستان ها
Baptist نام فرقهای ازمسیحیان
Baptists نام فرقهای ازمسیحیان
mennonite فرقهای از مسیحیان مخالف تعمید
monkhood dress راهبان
friary راهبان سائل
monastery خانقاه راهبان
mninster خانقاه راهبان
monasteries خانقاه راهبان
monastically بشیوه راهبان
monkish ویژه راهبان
abbot رئیس راهبان
cowls بالاپوش راهبان
cowl بالاپوش راهبان
abbots رئیس راهبان
templar عضو فرقهای ازصلیبیون نظامی قرون وسطی
enclosure اتاق راهبان [دین]
holy office جامعه راهبان ومومنین
encratites فرقهای ازنصاراکه ازگوشت خوردن وباده نوشی واختیارجفت دوری می
locutory تالاریا اطاق گفتگو در خانقاه راهبان
jacobite عضو فرقه راهبان دومی نیکن
essenism اصول یازندگی راهبان قدیم یهود
mninster دیر عبادتگاه رئیس راهبان کلیسا
abbacy مقام رهبانیت مقر راهبان دیر
cloister اطاق یاسلول راهبان وتارکان دنیا ایوان
cloisters اطاق یاسلول راهبان وتارکان دنیا ایوان
franciscan وابسته بدسته راهبان فرقه فرانسیس مقدس
High Church فرقهای که سخت پابند اداب ورسوم کلیسایی ومناجات وتسبیحات مرسوم درکلیساهستند
grey friar عضو جمعیت راهبان یادرویشان فرقه فرانسیس مقدس
religioner شخص مذهبی یا دین دار عضو تیرهای از راهبان
glumness سکوت
standstil سکوت
calmest سکوت
sub silentio در سکوت
calmed سکوت
calming سکوت
doldrums سکوت
calms سکوت
calm سکوت
calmer سکوت
quietism سکوت
stillness سکوت
resting frequency بسامد سکوت
radio silence سکوت رادیویی
reticency سکوت کم گویی
stiller سکوت خاموشی
stillest سکوت خاموشی
stills سکوت خاموشی
to bribe to silence حق سکوت دادن
silent running سکوت زیردریایی
radar silence سکوت راداری
quietist اهل سکوت
hold one's peace <idiom> سکوت کردن
consensus evidenced by silence اجماع سکوت
goose علامت سکوت
taciturnity سکوت ارامش
silencing سکوت ارامش
silences سکوت ارامش
silenced سکوت ارامش
silence سکوت ارامش
reticence سکوت کم گویی
still سکوت خاموشی
observe silence رعایت سکوت
listening silence سکوت رادیویی
puritan فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
puritans فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
silent running حرکت زیردریایی با سکوت
consent presumed from silence رضای مستنبط از سکوت
sufferance سکوت موجب رضا
observe silence سکوت را رعایت کنید
mum سکوت شخص خاموش
silence signifies consent سکوت علامت رضاست
mums سکوت شخص خاموش
consent cannot be inferred from silence سکوت علامت رضا نیست
quietism فرقه متصوفه اهل سکوت
obmutescence خاموش نشینی سکوت عمدی
silence prevailed سکوت حکم فرما بود
silent approval سکوت علامت تائیدتوسط معصوم
Silence is golden . <proverb> سکوت علامت رضا است.
Silence prevailed every where. سکوت همه جا را فرا گرفته بود
oyez اعلام سکوت و شروع دادرسی در دادگاه
rosicrucian فرقهای از مسیحیان قرن 71و اوایل قرن 81 دارای عقایدفلسفی و مرموز وتصوف امیز
carmelite وابسته به راهبان کرملی راهب یا راهبه کرملی
silence gives consent سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
cone of silence مخروط سکوت رادیویی فضای مخروطی خلاء رادیویی بالای برج مراقبت
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com