Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
panelist
عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
Other Matches
presidium
هیئت عامله دائمی شاغل در دوره فترت هیئت رئیسه
board
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
boardroom
اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
boardrooms
اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
boarded
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
panels
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
judicature
هیئت دادرسان هیئت قضاوت
petty jury
هیئت داوری هیئت قضات
defferential assets
هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
airwave
امواج رادیو و تلویزیون
To turn on the light(radio, T. V).
چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
air time
زمانپخش برنامههای رادیو یا تلویزیون روی آنتن
To turn off the lights. (T. V. ,radio).
چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
commissioning
هیئت
panels
هیئت
commissions
هیئت
commission
هیئت
panel
هیئت
corps
هیئت
attitude
هیئت
attitudes
هیئت
guize
هیئت
confranternity
هیئت
committees
هیئت
committee
هیئت
configurations
هیئت
configuration
هیئت
astronomy
هیئت
to tune in TV
[radio]
روی کانال مشخصی تلویزیون
[رادیو]
را تنظیم کردن
hue
هیئت منظر
board
هیئت کمیسیون
hues
هیئت منظر
bureaus
هیئت اداری
bureau
هیئت اداری
committee
هیئت یا کمیته
political mission
هیئت سیاسی
board
هیئت ژوری
diplomatic mission
هیئت سیاسی
petty jury
هیئت منصفه
deputation
هیئت نمایندگی
physiques
ترکیب هیئت
trial jury
هیئت منصفه
top drawer
هیئت حاکمه
professoriat
هیئت استادان
physique
ترکیب هیئت
committees
هیئت یا کمیته
deputations
هیئت نمایندگی
boarded
هیئت ژوری
boarded
هیئت کمیسیون
board of directers
هیئت مدیره
expeditions
هیئت اعزامی
expedition
هیئت اعزامی
astronomy
هیئت استرونومی
astronomy
علم هیئت
economic commission
هیئت اقتصادی
faculty
هیئت علمی
constituency
هیئت موسسان
constituencies
هیئت موسسان
council ot ministers
هیئت وزراء
faculties
هیئت علمی
board of directors
هیئت مدیره
board of trade
هیئت بازرگانی
astronomically
مطابق هیئت
collegium
هیئت یا کمیته
departments
قسمت هیئت
department
قسمت هیئت
commissioners
عضو هیئت
commissioner
عضو هیئت
jury
هیئت داوران
jury
هیئت منصفه
juries
هیئت داوران
military comission
هیئت نظامی
formats
قالب هیئت
format
قالب هیئت
instituting
هیئت شورا
legislatures
هیئت مقننه
legislature
هیئت مقننه
commissions
هیئت مامورین
commissioning
هیئت مامورین
military body
هیئت نظامی
institute
هیئت شورا
juries
هیئت منصفه
knightage
هیئت شوالیه ها
board of direcotors
هیئت مدیره
legislative body or assembly
هیئت مققنه
governing body
هیئت حاکمه
governing bodies
هیئت حاکمه
institutes
هیئت شورا
instituted
هیئت شورا
commission
هیئت مامورین
directorates
هیئت رئیسه
configuration
هیئت پذیری
staffs
اعضاء هیئت
configurations
هیئت پذیری
directorate
هیئت رئیسه
staff
اعضاء هیئت
staffed
اعضاء هیئت
bar
هیئت وکلاء
bars
هیئت وکلاء
executives
هیئت رئیسه
executive
هیئت رئیسه
disc jockey
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
disc jockeys
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
jurors
عضو هیئت منصفه
juror
عضو هیئت منصفه
electorate
هیئت انتخاب کنندگان
special jury
هیئت منصفه مخصوص
transmuting
تغییر هیئت دادن
transmutes
تغییر هیئت دادن
directors
عضو هیئت مدیره
white hall
هیئت حاکمه انگلیس
delegacy
نماینده هیئت نمایندگان
to be masked
تدیل هیئت دادن
the f.
اعضای هیئت پزشکی
company
دسته هیئت بازیگران
transmuted
تغییر هیئت دادن
transmute
تغییر هیئت دادن
assembly
هیئت قانون گذاری
grand juries
هیئت منصفه عالی
grand jury
هیئت منصفه عالی
backbencher
عضو هیئت قانونگذاری
masked ball
رقص با هیئت مبدل
masked balls
رقص با هیئت مبدل
electorates
هیئت انتخاب کنندگان
cabinets
هیئت وزرا اطاقک
cabinets
کابینه هیئت دولت
military body
هیئت رئیسه نظامی
directorate
هیئت مدیره ستادی
backbenchers
عضو هیئت قانونگذاری
companies
دسته هیئت بازیگران
cabinet
کابینه هیئت دولت
editorial staff
هیئت مدیره یانویسنده
panels
هیئت تشک پالان
panel
هیئت تشک پالان
cabinet
هیئت وزرا اطاقک
directorates
هیئت مدیره ستادی
military assistance advisory group (maag
هیئت مستشاری نظامی
director
عضو هیئت مدیره
chief executive officer
[CEO]
[American E]
رئیس هیئت مدیره
missionaries
وابسته به هیئت اعزامی
president of the board
[ American E]
رئیس هیئت مدیره
astronomically
از روی علم هیئت
constellations
هیئت صورت فلکی
missionary
وابسته به هیئت اعزامی
chairman of the board
[of directors/managers]
رئیس هیئت مدیره
assize
هیئت قضات یا منصفه
constellation
هیئت صورت فلکی
verdicts
رای هیئت منصفه فتوی
petit jury
هیئت منصفه دوازده نفری
verdict
رای هیئت منصفه فتوی
mission
ماموریت هیئت اعزامی یا تبلیغی
discipline and adjustment board
هیئت تدوین مقررات انضباطی
secretariat
هیئت دبیران وکارمندان دفتری
astronomical
بیشمار وابسته به علم هیئت
directorate
مقام ریاست هیئت مدیره
assignees in bankruptcy
هیئت تصفیه امور ورشکسته
secretariats
هیئت دبیران وکارمندان دفتری
directorates
مقام ریاست هیئت مدیره
Soviets
هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
Soviet
هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
chairmen
مدیر رئیس هیئت مدیره
missions
ماموریت هیئت اعزامی یا تبلیغی
astronomic
بیشمار وابسته به علم هیئت
privy councillor
عضو هیئت رایزنان سلطنتی
transfiguration
تبدیل هیئت تغییر شکل
cryptoboard
هیئت کشف رمز پیامها
uranological
وابسته به هیئت و اجرام سماوی
chairman
مدیر رئیس هیئت مدیره
household troops
هیئت محافظ پادشاه یا نجیب زاده
government
فرمانداری طرز حکومت هیئت دولت
committee
هیئت بررسی انجمن جلسه خصوصی
board of
[executive]
directors
هیئت نظاره
[اقتصاد]
[اصطلاح رسمی]
White Paper
گزارش هیئت دولت نامه سفید
governments
فرمانداری طرز حکومت هیئت دولت
White Papers
گزارش هیئت دولت نامه سفید
board of inspection and survey
هیئت بازرسی کننده خسارات وضایعات
committees
هیئت بررسی انجمن جلسه خصوصی
directorate
[of a company]
هیئت مدیره
[اقتصاد]
[اصطلاح رسمی]
board
هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
combined communication board
هیئت ارتباطات ستاد یکانهای مرکب
directorate
[of a company]
هیئت نظاره
[اقتصاد]
[اصطلاح رسمی]
boarded
هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
electoral college
هیئت انتخاب کنندگان رئیس جمهور
board of
[executive]
directors
هیئت مدیره
[اقتصاد]
[اصطلاح رسمی]
authoritarians
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
missions
ماموریت جنگی هیئت سیاسی خدمت میسیون
combined communication board
هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
embracery
جرم اعمال نفوذ در هیئت منصفه یا دادگاه
authoritarian
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
air transport allocations board
هیئت تعیین کننده سهمیه ترابری هوایی
mission
ماموریت جنگی هیئت سیاسی خدمت میسیون
boxman
عضو هیئت تعیین کننده محل افتادن توپ
true bill
اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
to call a meeting of the board of directors
برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
awarding
مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awarded
مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awards
مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
to vote somebody on the board of directors
رای دادن به کسی برای عضو هیئت مدیره شدن
award
مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com